جنبهی مؤنث در بودیسم با تأکید بر نگاه تانترا به زن
قسمت پنجم: زن در نگاه تانترا
آزاده مدنی
گفته میشود که شاخهای از بودا به پسرش رائول بدرا رسید و از طریق او به سریکرتی منتقل شد و ساراها نامی که برهمنزاده بود و مدتی در آئین برهمنی سلوک میکرد تعالیم بودا را سریکرتی دریافت نمود و از طریق ساراها این تعالیم ناگارجونا انتقال یافت و ریشهی تفکر بودایی تانترایی شد. از داستان او میتوان ریشههای توجه به زن را در آئین تانتراییبودایی یا وجرایانه مشخص نمود: گفتهشده ساراها که نام اصلیاش رائول بود و به خانوادهی بزرگ برهمنی تعلق داشت، تصمیم میگیرد شاگرد سریکرتی بودایی شود. او دانش پیشین خود را فراموش میکند و با خالی و تهی به سمت سریکرتی میرود و در کنار او سالها به یادگرفتن اندیشههای بودا میپردازد. روزی در مراقبه زنی را در بازار میبیند که باید استاد او گردد؛ او به بازار میرود و آن زن را مشغول ساختن تیر میبیند. زن ساراها را به این نام ملقب میکند و او را شماتت مینماید که با این که دانشهای برهمنی را کنار گذاشته به فلسفهبافیهای بودایی روی آورده است. ساراها شیفتهی زن شده و با او در قبرستان مشغول زندگی میشود. ساراها زن را به عنوان استاد خود میپذیرد. از منظر او زیبایی زن ظاهری نمیبود، بلکه جذبهش به خاطر داشتن روحی زیبا بود. عشق و زندگی ساراها با آن زن که از طبقات پایین جامعه میبود، مورد شماتت بسیاری قرار گرفت، اما ساراها با آن زن دوباره متولد شد. از آن پس اندیشهی تانترایی، معتقد گشت که آنچنان که یک زن انسان را متولد میکند، تولد دوبارهی سالک نیز به کمک یک زن حاصل میشود. آن زن به ساراها تانترا را تعلیم داد.
«در تعلیمات تانترایی مرد باید در مقابل زن بنشیند و آنقدر به او عمیق بنگرد، و او را بکاود، که آرزو و اشتیاق تماشایش، ناپدید شود و از وابستگی به صورت آزاد گردد. درواقع پیروان تانترا، آن را راهی برای رهایی از مسائل جنسی میدانند. از منظر آنان «در همان لحظهای که انرژی از گل و لجن آزاد شود، گل نیلوفر مرداب از میان گل سر بر میآورد.»[1]
در نگاه پیروان تانترا اگر انسان در اوج لذت جنسی آگاه و مراقب باشد، کلید گشایش درهای الهی است. در یک رابطهی جنسی است که انسان از گذشته و آینده فارغشده و در لحظه، به حال پرتاب میشود.[2] پیروان تانترا آیینهای جنسی را رابطهی معمول بین زن و مرد به حساب نمیآورند. آنها معتقدند که در کنار هم مثل دو فضای جدا از هم زندگی میکنند. مثل دو آزادی و دو قایق خالی.[3]
«تنها دو فرد میتوانند رابطه برقرار کنند
تنها دو آزاد میتوانند سوی هم آیند و یکدیگر را در آغوش بگیرند»[4]
از منظر معتقدان تانترا، رابطهی جنسی که فروترین مرحله از انرژی جنسی است، با آگاهی بیشتر به نیروی عظیم تمرکز و آگاهی میرسد. درواقع این نیرو مانند الماسی است که در گل افتاده. در این نگاه که جنسیت در رابطهی جنسی امری قدسی میشود، دیگر زن جایگاه پایینتری نداشته، و خطابها یکسان میگردد:
«هیچ مردی، زن را نمیفهمد،
هیچ زنی، مرد را نمیفهمد،
زیبایی باهمبودنشان همین است.»[5]
«دوست دارم زنان تا میتوانند زن باشند
چه در زنبودن کامل است که میشکفند
و مردان تا میتوانند مرد باشند
چه ایشان نیز در مردبودن کامل است که میشکفند
هنگامیکه این دو در دو قطب مخالف قرار گرفتند،
جاذبهی شگفت، مغناطیسی پر توان
بین ایشان برقرار خواهد شد.»[6]
در آیین تانترا مقام زن را بالاتر از مردان میدانند و او را برتر توصیف میکنند که البته این به معنای جایگاه اجتماعی برتر نیست بلکه حالت روحانی و روانی زن از منظر آنان در سطح کاملتری از آگاهی است. یعنی احساسات، عواطف و تکامل روانی او برتر است.
در تعاریف سلوک تانترایی کوندالینی که انرژی بیداری روحی است، در زن زودتر آشکار میشود. این انرژی که ذاتاً از جنس مؤنث است و در چاکرای مولادهارا قرار دارد، در زنان سریعتر بیدار میشود. همین سبب میگردد که زن از نگاه تانترا انتقالدهندهی اصلی انرژی باشد و مرد رابط این انتقال. در واقع نقش ابتکار از مرد به زن منتقل میشود. همین مسئله را در کیهانشناسی تانترایی نیز میتوان یافت. زیرا در آن شکتی خالق است و شیوا به عنوان خالق ستایش نمیشود. البته باید گفت این نقش به روابط جنسی نیز ختم نمیشود. بلکه تمام کار ویژههای روحانی زن در انجام آئینهای تشریفاتی مذهبی و دیگر سنن مورد توجه قرار میگیرد که یکی از مهمترین مظاهر آن مادربودن است. مادربودن و وابستگی به مادر در نگاه تانترا حس بودن در جهان است، نه زیست شخصی زن. مادر سرچشمهی زندگی ـ هم خودش و هم دیگری ـ پرورندهی بزرگ، و ویرانگر عالم تصویر میشود. که در واقع همان نقش کهنالگویی زمین در مقابل آسمان است. یا فیزیک در برابر متافیزیک. پیروان تانترا، از آنچه بودا گفت چنین میفهمند که حقیقت عالم تنها میتواند از طریق چهارچوب جسم فیزیکی فهمیده شود. در واقع اشتیاق به زن نیز، اشتیاق به جسم فیزیکی است که انسان از آن نشأتگرفته است.
«مادر مراقبهیی عظیم است.
مادری یکی از والاترین هنرهاست:
موجوی زنده را در خود میآفرینی
کار پیکرتراش با کار مادر ابداً همسنگ نیست
پیکرتراش تنها پیکری مرمری میآفریند
و نه کار نقاش،
شاعر،
خواننده،
و آهنگساز،
هیچیک با کار مادر همسنگ نیستند.
آنها همه با اشیائی بیجان بازی میکنند.
مادر والاترین شاعر،
چیرهدستترین نقاش،
تردستترین آهنگساز
و ماهرترین پیکرتراش است.
او خالق آگاهی و آفرینندهی خود حیات است.»[7]
[1]- اشو، آواهای شاهانهی ساراها، ترجمه هما ارژنگی، نشر حامی، چاپ اول، 1382، جلد اول، ص 91.
[2]- "در وجد جنسی زمان از حرکت بازمیایستد
من ناپدید میگردد و ذهن محو میشود.
در وجد جنسی، برای لحظهای تمام جهان از حرکت بازمیایستد
این حالت در مقیاسی به مراتب ژرفتر در وجد روحی پیش میآید.
وجد جنسی لحظهای
و وجد روحی ابدی است
وجد جنسی تنها بارقهای از وجد روحی را به تو نشان میدهد."
اوشو
[3]- همان منبع، ص 115.
[4]- اوشو، شورشی، ترجمه عبدالعلی براتی، انتشارات نسیم دانش، چاپ دوم، 1383، ص 194.
[5]- اوشو، پیوند، ترجمه عبدالعلی براتی، انتشارات نسیم دانش، چاپ دوم، 1383، ص 204.
[6]- اوشو، آفتاب در سایه، ترجمه عبدالعلی براتی، انتشارات نسیم دانش، چاپ دوم، 1382، ص 130.
[7]- همان منبع، ص 196.
جنبهی مؤنث در بودیسم با تأکید بر نگاه تانترا به زن
قسمت چهارم: تنترا جنبهی مؤنثگرای بودیسم
آزاده مدنی
تانترا از دو واژه سانسکریت اخذ گردیده: Tanoti به معنی توسعهدادن (گسترشدادن) وTrayate به معنای آزادکردن و رهاییبخشیدن؛ و تانترا که از این دو واژه گرفته شده، قدرت گسترش و توسعه شخصیت در جهت آزادگی و رهایییافتن از بندهای دنیایی است. توسعه در اینجا گذشتن از مرزهای خود است، گسترش تا بینهایت وجود؛ رسیدن خودآگاهی فردی به شعور و آگاهی جمعی برای کسب فردیتی برتر و متعالی و رهایی از انقیاد و بندگی گناهان بزرگ و مرگبار[1] که شامل شهوت، حرص، خشم، حسادت، تنبلی، طمعکاری و وابستگی میشود، که موانعی در مسیر تحقق بخشیدن به فردیت کمال یافته آدمی است. این هفت گناه بزرگ مکتب تانترا را میتوان با پنج منشاء تموجات ذهنی، که پاتانجالی[2]، به آن اشاره میکند، یعنی نادانی، خودآگاهی یا احساس انیت، شهوت، تنفر و دلبستگی به حیات قیاس کرد[3]. در واقع گناهان مرگبار و بزرگ تانترا، همان غرایز ابتدایی[4] بشر، در حالت کنترل و مهار نشده هستند.
همانطور که در اوپانیشاد از پنج قشر تعینات جسمانی[5] سخن به میان میرود، در تانترا توجه به چاکرا در اولویت قرار میگیرد که توجه آئین تانترا به عالم صغیر[6]یعنی انسان را نشان میدهد. اعتقاد پیروان تانترا بر این است که شناخت عالم کبیر[7] در گرو شناخت انسان میباشد؛ به همین علت است که در آئینهایی تانترایی شناخت جسم مقدم برشناخت روح است.
هرچند در یوگای رایج هند و دیگر آموزههای دینی هندیان کف نفس و ریاضت از بالاترین جایگاه برخوردار بودند، اما نمیتوان گفت که تانترا بدعتی ناهنجار در مسیر آئین هندوئیزم بود. پیشوایان هندی منطبق بر نگاهی واقع بینانه روشهای مباح چهارگانه را برای زندگی در نظر گرفته بودند که کاما[8]، ارتا[9]، دارما[10] و موکشا[11] را شامل میشدند. طبق این طبقه بندی انسان مختار بود که بین کامجویی و لذت، جستجوی مال و جاه، شریعت و اخلاق و رهایی و آزادی از چرخههای متوالی حیات یکی را برگزیند. پس با اینکه روش رایج عرفان هندی، ریاضت بود، اما مراتب پایینتر زندگی نیز مطرود نشده بودند. این طرز فکر، و دیرینه پرستش الهه مادر که پیش از ورود آریاییان مورد توجه مردم هند بود- و بعدها با ظهور دوباره خدایانی چون ویشنو[12] و شیوا[13] تا حدودی احیا شد- سبب بوجود آمدن تفکر تانترایی گشت. شاید بتوان گفت تانترا رنسانس هندوئیزم است که پیشتر از رنسانس مسیحیت رخداد.
تانترا تعالیمی برای رهایی از تن بود، اما نه با فراموش کردن یا مدفون کردن آن، بلکه با برآوردن نیازهایش و استفاده کردن از نیروی خلاّق آن. در دورانی که ارزشهای اخلاقی و طبقاتی هند تبدیل به صورتی بیخاصیت و گاه ظالمانه شده بود، تانترا علیه آن قیام کرد تا بیهودگی آن را به اثبات رساند. مناسک تانترا تمرد از تابوهای هندویی به عنوان وسیلهی روشنگری روحانی بود. اخلاق تانترایی ریاضت نبود؛ فرزانه حکیم مجاز بود که اخلاق متعارف را رعایت نکند به شرط آنکه چون حیوانی به بند شهوات نیافتد. در واقع از نگاه متون تانترایی اعمالی که موجب میشد، گروهی در آتش جهنم بسوزند، سالک را آزادی ابدی میداد[14]. نیرویی که برای همگان بندهای زندان تن بود، میتوانست نردبانی برای صعود به معرفت والا و رستگاری باشد. از نظر اندیشمندان تانترا، برای انسان عصر کالییوگا که در دنیایی غرق فساد و شهوت زندگی میکند، همین توجه و شناخت به روابط جنسی و غریزی است که میتواند به او نیروی غلبه بر شرایط حاکم را اعطا کند و او را به مسیر سعادت رهنمون باشد. در واقع آنچه بهطور معمول ناروا بود، در جریان یک مناسبت آئینی در شرایط کنترل شده اجرا میگردید. نباید تصور کرد که این شیوه جوازی برای فساد اخلاقی است، البته ممکن است به دلیل طبیعت و سرشت انسان مورد سؤاستفاده قرار گرفته باشد.
آئین تانترا توجه به زنان و جنبههای زنانه وجود را در میان قوانین مردسالار هند (پس از ورود آریائیان) احیاء کرد. قدرت زنانه یا همان شکتی که پیشتر توسط آئین شیوا مطرح شده بود، در متون تانترا نیز مورد توجه قرار گرفت. اصل مؤنث جلوهای دیگر از خود فرد بود و استمداد از آن، طلب وحدت اجزاء پراکنده وجود و از نو بنیاننهادن فردیتی راستین محسوب میشد. شناخت و بهرهوری از انرژی مؤنث وجود که یکی از مهمترین اهداف تانترا بود، در برخی از آموزههای یوگا از جمله یوگای کوندالینی محقق شد. در یوگای کوندالینی با تمرکز بر هفت مرکز لطیف و روحانی جسم، یعنی چاکراها، و پالایش آنها، جسم جنبهای قدسی مییافت و معبد عبادت متعال میشد. انسان با بیداری تدریجی چاکراها به سطح آگاهی بالاتری دست مییافت و با منطبقشدن با عالم کبیر به هدف غایی دست مییافت.[15]
آئین تانترا را نمیتوان تنها نظام دینیای دانست که به جنسیت و روابط جنسی نه با نگاه سلبی بلکه با نظرگاهی ایجابی نگریست و از آن برای تکامل روح انسان استفاده کرد. چه قبل و چه بعد از تانترا چنین نظامهایی وجود داشتند که برخی بر تانترا تأثیر گذاشتند و برخی از آن تأثیر گرفتند. یکی از مهمترین ادیانی که تانترا از آن تأثیر گرفت، پرستش شیوا یا خدای پشوپتی[16] به عنوان شهریار حیوانات بود.
پرستش الهه مادر که از عناصر بومی هند باستان بود و در آئین تانترا به صورت مادر الهی ظاهر شد، در تیرهی ماهایانای بودائی مبدل به مقام پراجیناپارامیتا[17] که عالیترین مقام فرزانگی است، گردید[18]. تانترا که حتی برروی جینیزم نیز اثر گذاشت، در زمانی که آئین بودا دچار اضمحلال شده بود، با آداب مختلف یوگا، سحر و جادو و فنون مختلف ریاضت تلفیق شد و به سرعت ـ خصوصاً در بنگال[19]ـ توسعه یافت[20]. این مکتب که به کالیکاکرا[21] مرسوم شد، اندیشه شکتی به عنوان نیروی عظیم مخفی و نهفته در عالم صغیر( بدن انسان) را از پیروان تانترا گرفت و با دین خود آمیخت. جان ناس برخی از معتقدات این آئین را تشریح کردهاست:
«مثلاً معتقد شدند که آدی بودا یعنی بودای عظیم، و دیگر بوداها و بودیستوهها، که اتباع اویند، همه هر یک زوجه و همسری در عالم مجردات دارند و نیز معتقد گشتند که هر زمان را بودایی مخصوص است به نام اولوکیته (خداوند صاحب زمان شبیه کوان- یین در چین، یه شرحی که گذشت) و او نیز زنی از جنس شیاطین دارد که به نام تارا[22] موسوم است، زنی سلیطه که در تبت همان اهمیتی را دارد که کالی و دورگا در هند دارند. پس از آن گفتند که در آسمان علوی پنج بودا وجود دارند و آنها هر یک در موقع خود به صورت انسانی مذکر یا مؤنث تجسم یافته، در روی زمین ظاهر میشوند که از آن جمله یکی گوتمه شاکیه مونی، بانی دین بودایی در هند است، که در عصر خود پدیدار گشت. هر فرد آدمی خاصالعقیده استعداد آن را دارد که با یکی از این بوداهای پنجگانهی آسمانی متصل و متحد گردد، به شرط آنکه اوراد و اذکار مقرر را تکرار کند، و بر نقش و تصویر آنها چشم دوخته، اتصالاً بر آن معبود علوی نظر نماید تا در آن فانی و مستهلک گردد. این در حقیقت همان وصول به مرتبهی نیروانا است که در دیگر مکاتب بودایی ذکر شده است.»[23]
مذهب بودایی تانترا در بنگال نماند و کم کم توسعه یافت، چنانکه پرستش روح علوی مؤنث به راهبان تبتی نیز اجازه مزاوجت داد و سبب شد تا مدتها روش تجرد را ترک کنند و با همسران خود در صومعهها و دیرها اقامت نمایند. این روش بعد از انقراض امپراطوری مغول توسط کسانی که با اصلاحات، شریعت معبد زرد را بنیاد نهادند منسوخ شد[24].
زناشوئی با اینکه در شریعت زرد منسوخ شد، اما در بین پیروان بودایی تانترا یا واجرایانه ادامه یافت و سمبولها و مناسک جنسی در بین اینان رایج شد. بطور مثال در سهجایانه یکی از شاخههای تانترا، دو شرط پیشین سعادت، یعنی شناسائی و داشتن روش را، با رمزهای واجرا(نر) و پادما یا نیلوفر(ماده) نشان میدادند و رستگاری در وصل این دو بود. در این آئین مرد و زن یوگی باید با یکدیگر یگانه میشدند. در جایی دیگر چهار سطح فهم تانترایی کریاتانترا[25]،چریاتانترا[26]،یوگاتانترا[27] و اناوترهیوگاتانترا[28] را با عشق بازی مرد و زن مانند میکردند. از کریاتانترا که تمرین آداب است به رد و بدل شدن نگاههای عاشقانه، از چریاتانترا که تمرین سلوک است به لبخندزدن، از یوگاتانترا که تمرین کوشش روانی است به گرفتن دست و از اناوترهتانترا که برترین تمرین وصل است به سرانجام عشقبازی تشبیه میکردند. در واقع تمام این تمثیلها نشان از نگاه دوسویهی تانترا داشت. ناگارجونا میگوید:
«وجود و طبیعت اشیاء از وابستگی دوسویی نشأت میگیرد و در خودشان چیزی نیستند.»[29]
در واقع تفکر ثنویتگرای تانترا عقل درککننده را صفت مونث و انفعالی بشر و عشق و شفقت را صفت فعال و مذکر انسان میدانست و معتقد بود که اتحاد این دو جریان سبب روشنشدن افکار میگردد.[30] همین مفهوم با گسترش بیشتری در معنایی وسیعتر شکل و خلاء را نیز شامل شد. آناکاریگا گوویندا کاهن بودایی در کتاب اصول تبتی میگوید:
«وابستگی شکل و خلّو (تهی بودن) نمیتواند، به مثابه حالتی منحصراً متضاد و دو جانبه درک گردد، بلکه باید آنها را تنها به عنوان دو چهرهی یک حقیقت که در کنار یکدیگر زیسته و همکاری دایمی یکدیگر هستند، استنباط کرد.»[31]
[1] - Seven Deadly sins
[2]- یکی از مکاتب یوگاست.
[3] - همین بحث در آئین بودا به شکل دوازدهگانههای بودا مطرح میشود که عبارتاند از:نادانی، تاثرات مذهبی، آگاهی، اسم و صورت، شش زمینه ادراک تماس حسی، میل، دلبستگی، هستی، تولد و پیدایش و مرگ.
[4] - klesas
[5] - این پنج قشر عبارتند از:قشر طعام(anna)، قشر دم حیاتی(prana)،قشر نفس و حس مشترک(manas)،قشر عقل(vijnana) و قشر وجد و شادی(ananda)
[6] - microcosme
[7] - macrocosme
[8] - kama
[9] - artha
[10] - dharma
[11] - moksha
[12] - Vishnu
[13] - shiva
[14]- همان منبع، ص 713
[15] -همان منبع، ص 718-713
[16] - pasupati
[17] - prajnaparamita
[18] - شایگان، داریوش، ادیان و مکاتب فلسفی هند، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1383، 633
[19] - در دوران سلطنت سلسلهی پالا در بنگال (1054-800 م ) که حامیان آئین بودا بودند.
[20] - همان منبع، 126
[21] - به معنی چرخ زمان
[22] -Tara
[23] - ناس، جان بی، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ص 445-444
[24] - ریاست این معابد با دالایی لاما میباشد؛ که تا امروز نیز این آئین در تبت ادامه دارد.
[25] - kiryatantra
[26] - caryatantra
[27] - yogatantra
[28] - anuttarayogatantra
[29] - کاپرا، فریتیوف، تائوی فیزیک، ترجمهی حبیب ا... دادفرما، انتشارات کیهان، چاپ سوم، 1372، ص145
[30] - همان منبع، ص 155
[31] - همان منبع، ص 219
جنبهی مؤنث در بودیسم با تأکید بر نگاه تانترا به زن؛ قسمت سوم: زن در نگاه بودیسم
آزاده مدنی
از نگاه بوداییها آنهایی که به زنجیر امیال کشیدهشدهاند نمیتوانند به روشنگری دست یابند. در اینجا این روشنشدگی یا روشنی محض اشاره به یگانگی ذهن دارد. امیال، ولع دستیافتن به آنها را به وجود میآورد. حتی میانهروی راه بودا نیز بوسیلهی امیال تاریک میشود. در تفکر بودایی، زنان، خصوصاً جسمشان، زنجیرهایی از امیال مادی به حساب میآید. این مادهطلبی را دالاییلاما اینگونه میسراید:
«فرستادن پیک و واسطه
با دعوتهای فراوان برای عروس
امتناع، عدمگناه.
کاری که نام اهریمن را به میان میآورد
هیچ عمل هراسانگیزی
هیچ باخت و تخریبی در مال و منال
و همهاش برای لذت و شکوه کامل
با بوسهی سنگین
از آنچه در حقیقت تودهای از استخوان است
فراتر از خود، بدونوجود
اگر اینهمه فقط به امیال و شهوت است
پس چرا از درد و رنج رها نمیشود!؟
پوست و گوشت است که دوست دارم
لمس کنم و ببینم
پس چرا فقط گوشت نمیخواهی
که بیجان است در حالت عادی
از دست تو میگریزد، این ذهن را نمیبینی
هر چه حس در مییابد، ذهن نیست
پی چرا به مجامعت بیهوده بپردازیم؟
پس سرشت ناپاک این چیزها
آشکار است
و حتی اگر شکی باشد،
باید به زمینهای مردهسوزی بروم
و به ماندههای بویناک نگاه کنم
آیا دیدهای تودهای استخوان آدمی را
و در زمین مردهسوزی حالت بههم نخورده است؟
پس چه لذتی است در شهر مردگان
پر از اسکلتهای متحرک»[1]
این نگاه ضد چیزی است که در تانترا به آن ارج نهاده میشود. جسم خاکی و فیزیکی در نظر بودا و بسیاری از مکتبهای بودایی تنها مادهای بویناک بود که از بین میرفت و زن و خواستن تن او بیش از هر چیز سمبلی از این جسم بویناک است. به همین دلیل در بیشتر مکاتب بودایی ازدواج با اینکه نفی نمیشود، اما برای رهبانان ممنوع میگردد. عموماً در مکاتب بودایی پیران دین و راهبان مجاز به ازدواج و پیشگرفتن زندگی خانوادگی نیستند. البته استثنائاتی نیز وجود دارد که میتوان به دورهی خاص از شریعت زرد، تانترا و فرقهی شین[2] ژاپنی اشاره داشت. در برخی شاخههای متب ذن نیز زنان موردتوجه بیشتری قرار میگیرند. حتی در فرقهی مانند جودو، زنان از اکثریت برخوردارند.
اما در واقع باید گفت که اکثریت بوداییها در مورد زنان دچار بدبینی بودهاند و علت آن هم ترس از آلودهشدن به امیال و شهوات بود. راهبهی بودایی سوما در شعری چنین میگوید:
«جایگاه زن چه ضرری به ما میرساند
هنگامیکه ذهن کاملاً متمرکز شده است
هنگامی که دانش برای کسی که بدرستی به اصل اعتقادی بصیرت دارد بوجود میآید؟»[3]
این نظرگاه نسبت به زنان همچنین تأکید بر ضرورت مردبودن برای رهایی در برخی از مکاتب، در دورههایی حتی سبب تغییر جنسیت بعضی از زنان شده است.
[1]- دالاییلاما، آذرخشی در ظلمت، ترجمه غلامحسین سالمی، انتشارات کتابسرای تندیس، چاپ اول، 1380، ص 128-126.
[2]- در مکتب شین، چون دیرها موروثی هستند، پیر دیر باید برای خود وارثی بگذارد. همین مسئله موجب مباحبودن ازدواج میشود.
[3]- What (harm) could the woman`s state do tous, when the mindis well-concentrated, when knowledge exists for some one rightly having in sight into the doctrine (Therigatha, p.7)
From: young, serenity, Encyclopedia of woman and religion, Macmillan reference USA, New york, 1988, Volume 1.P: 108.
جنبهی مؤنث در بودیسم با تأکید بر نگاه تانترا به زن؛ قسمت دوم: رهبانیت زنان بودایی
آزاده مدنی
برخوردهای بودا و پیروانش با زنان ناگزیر بود. آنان هنگام پرسهزدن، جمعکردن صدقات، یا در مجالس مهمانی زنان را میدیدند. زنها در زندگی عادی و کارهای مذهبی مردان شریک بودند. هندیها به لطافت طبع زن اعتقاد داشتند و او را در این زمینه ارجمند میشمردند. اما بودا که از جهان خاکی و زیباییهایش گذشته بود، حضور زنها را در بین رهروانش دامهای شیطان میدانست. چون زنان مورد توجه مردان قرار میگرفتند و آنها را از طریق رهایی دور میکردند. در واقع گفتهشد که بودا با اکراه، آن هم به اصرار خاله و نامادریش، رضایت به ورود زنان به سلک روحانیت داد. او در گفتاری با آناندا، شاگردش، او را در مورد زنان توصیه به مراقبت میکند:
«آناندا از بودا چنین میپرسد: استاد گرامی با یک زن چگونه باید رفتار کرد؟
بودا: باید از دیدار او پرهیز کرد.
آناندا: استاد گرامی اگر او را دیدیم چه باید کرد؟
بودا: در این صورت با او نباید حرف زد.
آناندا: اگر با او سخن گفتیم چطور؟
بودا: در این صورت باید کاملاً مراقب خود بود.»[1]
در جایی دیگر بودا میگوید:
«آناندا چنانچه زنان به این جماعت نمیپیوستند، دهرمه تا هزار سال باقی میماند، اما با ورود زنان، دهرمه بیش از پانصد سال عمر نخواهد کرد.»[2]
اما در میان شاگردان بودا زنان بسیاری بودند. عدهای از آنان از اعیان و ثروتمندان بوده و خوشیها و لذلیذ دنیا را ترک گفته به او پیوسته بودند. بسیاری از همسر و فرزندان خویش برای پیوستن به بودا گذشته بودند. آنان سر خود را تراشیده، جامهی مذهبی به تن کرده، و با کمال تقوی و تقدس در زندگی رهبانی شرکت میجستند.[3] آنان جسماً و روحاً از مردان جدا نگهداشته میشدند. میتوان گفت با این که بودا زن و مرد را در سلوک یکسان انگاشته بود، اما قوانین سنتی اجتماع در رهبانیت بودایی رعایت میشد و زنان همانطور که در جامعه تحت قیمومت شوهر یا پدر خویش بودند، در زندگی رهبانی، تحت قیمومت مردان جامعهی رهبانی قرار گرفتند. هشت فرمان عالی، قانونی بود که بر اساس آن جامعهی رهبانی زنان بودایی اداره میشد. در واقع میتوان گفت، قانون رهبانیت بودایی به دو قانون مجزا برای زنان و مردان تقسیم میشد.
«1- اگر صدها سال از پذیرش یک زن در سلک رهبانی بگذرد، باید در برابر مردی که همین امروز در زمرهی راهبان درآمده است، با احترام سلام کند، پیش پایش بلند شود، دستهای به یکدیگر پیوستهی خود را در برابر وی به عنوان تعظیم بلند کند، و احتراماتی را که شایسته اوست به جا آورد. آن زن باید این فرمان را محترم شمارد، مقدس انگارد، رعایت کند و در تمام دورهی زندگی از آن سرنپیچد.
2- گذراندن فصل بارانی در محوطهای که مردان راهب منزل دارند، برای زن راهبه ممنوع است، او این فرمان را نیز باید محترم شمارد و مقدس انگارد و ... .
3- هر پانزدهروز یکبار، زنان راهبه باید برای دو منظور، به جامعهی رهبانی مراجعه کنند: یکی در مورد تشریفات اعتراف که باید با راهبان مشورت کنند، و دیگر آنکه از آنان درخواست وعظ و تذکر کلام مقدس را بنمایند. این فرمان نیز باید محترمشمرده شود و ... .
4- در پایان فصل بارانی، زنان راهبه باید برای سه منظور از جامعهی راهبان دعوت و نظر آنان را نسبت به خود استفسار کنند. آیا راهبان خطایی از زنان دیدهاند؟ آیا لغزش و اشتباهی در مورد آنان شنیدهاند؟ آیا گمان بدی در حق آنان دادهاند؟ این فرمان نیز باید محترمشمرده شود و ... .
5- زنی که مرتکب خطایی شده است، باید در برابر تنبیه انضباطی پانزده روزهی جامعهی راهبان، تسلیم گردد. این فرمان نیز باید محترم شمرده شود و ... .
6- پذیرش یک زن در سلک راهبان، تنها در صورتی ممکن است که دو سال دورهی کارآموزی را بگذراند و در این مدت اصول ششگانه را رعایت کند.[4] این فرمان نیز باید محترم شمرده شود و ... .
7- در هیچ حال زن راهبه نمیتواند مرد راهبی را مورد مؤاخذه قرار دهد یا به وی ناسزا گوید. این فرمان باید محترمشمرده شود و ... .
8- از امروز به بعد، سخنگویی[5] در برابر راهبان برای زنان ممنوع است اما سخنگویی مردان در برابر زنان ممنوع نیست. این فرمان نیز باید محترم شمرده شود و ... .»[6]
زندگی راهبههای بودایی مانند زنان معمولی، محدودیتهای بسیاری داشت. آنان نباید در صومعههای جنگلی یا به تنهایی زندگی میکردند. بیشتر اطلاعات مربوط به جامعهی رهبانی زنان، در منابع قانونی خصوصا منابع پالی آمده است.
اجازهی اعطاء مقام دینی به زنان وجود داشت، اما از هزار سال پیش در سریلانکا این اجازه از بین رفت که البته بیشتر مربوط به پیروان تراواده است. اما در میان پیروان تانترا و تا حدودی در ماهایانه، رهبانیت زنان ادامه یافت. به دلیل محدودیتهای رهبانیت زنان، تلاشهای گستردهای در این زمینه توسط زنان انجام شد، و یوگینیهای برجستهای خصوصاً در میان زنان بودایی غربی بوجود آمد. در سنت ذن بودایی مقام روحانی به زن همچون مرد اعطا میشد. اکنون دیگر لاماهای زن به همان تعداد لاماهای مرد به نظر میرسند.
[1]- همان منبع، ص 168.
[2]- توکلی، طاهره، نظام رهبانیت در آیین بودایی، فصلنامه برهان و عرفان، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، سال دوم، شماره پنجم، 1384، ص 38.
[3]- مردان راهب بهیکشو و زنان راهب بهیکشونی گفته میشوند.
[4]- اصول ششگانه عبارتند از: خودداری از کشتن موجودات زنده، دزدی، کارهای مخالف زهد و پارسایی، دروغ، نوشیدن مشروبات الکلی، غذاخوردن در غیرموقع.
[5]- منظور حرفزدن نیست، بلکه خطای راهب را گوشزدکردن یا بازخواستکردن است.
[6]- الدنبرگ، هرمان، فروغ خاور، ترجمه بدرالدین کتابی، انتشارات اقبال، چاپ سوم، 1373، ص 338 و 339.
جنبهی مؤنث در بودیسم با تأکید بر نگاه تانترا به زن؛ قسمت اول: بودا و زنان
آزاده مدنی
اولین نقش زن را در زندگی بودا، چو دیگران مادرش ایفا کرد. اسطورههای به جا مانده از تولد بودا شباهت تولد او را به مهاویره و مسیح میرساند. گفته میشود که بودا از پهلوی مادرش از سطح چاکرای قلب به دنیا آمد. هرچند به نظر نمیرسد این مسأله صحیح باشد، اما به هر جهت نشان از گونهای نمادگرایی در تولد بوداست. سنار دانشمند فرانسوی تولد او را از مادرش چنین توصیف میکند:
«همچون آفتاب که از درون ابرهای تیرهی شب بیرون میآید، بودا نیز از درون تیرگیهای مادری به نام مایا[1] سر برمیآورد و هنگام زادهشدن او شعاعی نورانی پیداشده و تمام جان را میپیماید و مایا مانند ابرهای صبحگاهی در برابر نور خورشید میمیرد.»[2]
مادر متوفی او، شش سال پس از ترک خانه توسط بودا، بار دیگر نقشی در زندگیاش را میآفریند. بودا هنگامیکه از فرط ریاضت مشرف به مرگ بود، مادر مرحومش ملکه مایا بر او ظاهر میشود و سرنوشت روحانیاش را به او گوشزد میکند و با تشویق اوست که بودا اینبار طریق میانه در پیش میگیرد و در همین زمان است که غذایی که زنان روستایی به رهبری سوجاتا[3] نامی به او تعارف میکنند، را پس از ریاضت بسیار، میخورد. درواقع میتوان گفت که ریاضت او را، زنان، با انگیزش مادرش میشکنند.
با اینکه بودا ابتدا با ورود زنان به صف پیروان خود مخالفت کرد، اما استدعای زن باعث شد که او اجازهی ورود آنان را به سلک رهروان بودایی صادر نماید. هر چند که او برای آنان جایگاهی مشابه مردان ایجاد نکرد، اما موضع فکری او در مورد تساوی برخورد با مردان و زنان، صریح و روشن است. او زنان را دارای همان ظرفیت مردان، برای رسیدن به اشراق دانست. خالهی او ماهاپراجاپتی[4] در این راستا اولین راهب بودایی است و ارتباطی مادامالعمر با بودا داشته است.
بودا ازدواج کرد. حتی گفتهشده ممکن است بیش از یک همسر داشته باشد، آنچه مسلم است، او از همسرش پسری به نام رائول یا راهولا دارد. هرچند همسر او در انتخاب مسیرش به عنوان بودا نقش چندانی نیافریده است، اما از زن یا زنان او به عنوان نمادی از زنبودن در گزارشهای جاتکه[5] سخن به میان آمده است.
یکی از زنانی که نقش پر رنگی در روایتهای بودایی دارد، ویزخارا است. این بانو که از اشراف بود و فرزندان و نوادگان محترم بسیار داشت، هنگام ورود شاگردان بودا به ساواتی، به آنان نیکیهای بسیار کرده است. او با بودا نشست و برخاستهایی داشته و بارها برای صرف طعام از شاگردانش دعوت به میان آورده است. او به بودا هشت آرزوی خود را چنین بیان میکند:
«مولای من! میل دارم در تمام طول عمر خود، لباسهای بارانی برای جامهی راهبان آماده سازم؛ برای راهبانی که از خارج به اینجا میآیند خوراک حاضر کنم؛ برای راهبانی که از اینجا میگذرند غذا تهیه کنم؛ برای برادران بیمار خود خوردنی مهیا سازم؛ برای کسانیکه بیماران را پرستاری میکنند خوراک تهیه کنم؛ برای بیماران دارو مهیا کنم؛ خوراک برنج معمولی روزانه را تقسیم کنم؛ و جامهی حمام برای جامعهی راهبان زن آماده سازم.»[6]
بودا نیز او را ستوده در پاسخ میگوید:
«خانمی که شاگرد وجود مقدس بوداست، و خود منبع فضایل اخلاقی است، بدون این که مترصد پاداش آسمانی باشد احسان میکند، از رنج مردم میکاهد، جز نیکیرساندن فکری ندارد، با رضای خاطر و از روی سخاوت، بین نیازمندان خوراک و آب تقسیم میکند؛ سهم خود را از نیکبختی و از زندگی سعادتمندانه دریافت مینماید، در راه باریک و طریق نورانی افتخار و شرافتمندی گام برمیدارد. این خانم در حالی که از رنج فارغ و از خرسندی و خوشبختی بهرهمند است، در آن بالا، در اقلیم فرخنده آسمان، به روزگاران دراز، پاداش کارهای نیک خود را مییابد.»[7]
البته منابع بودایی را نیز مانند بسیاری دیگر از منابع دینی، مردان نگاشتهاند. به همین علت نقش زنان را نمیتوان در آن پررنگ یافت. درواقع میتوان گفت که پیروان بودا، همواره در نوع نگاه به زن با بودا یکسان نمیاندیشیدند. حتی در منابع مختلف بودایی بر سر اینکه آیا زنان، در تشییع جنازه بودا حضور داشتند یا نه، اختلافات بسیاری به چشم خورد که نشان از نگاه مردگرای برخی از منابع میباشد.