مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر
مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر

کارل گوستاو یونگ (قسمت سوم)


کارل گوستاو یونگ (قسمت سوم)


آزاده مدنی




یکی دیگر از حوادث مهم زندگی کارل گوستاو یونگ، آشنایی و همکاری‌اش با زیگموند فروید بود؛ البته این رابطه دوام چندانی نیافت. او این آشنایی را که از سال 1906 آغاز شده بود تا 1913 پایان داد. اما تأثیرات عمیق فروید، بر آراء او انکارناپذیر است.

«از زمانی‌که کار خود را در روان‌پزشکی شروع کردم، مطالعات برویر[1] و فروید و نیز کار پی‌یرژانه، گنجینه‌ای از آراء و انگیزه‌ها را در اختیارم قرار داد. بالاتر از همه آنکه دریافتم روش فروید در تحلیل رؤیا و نیز تعبیر آن فروغی است تابناک، بر انواع بروز جنون جوانی.»[2]

اما رابطه‌ای که از سال 1906 با مکاتبات مختلف و از سال 1907 با دیدار دوستانه شکل گرفت و سبب شد که یونگ خیلی زود چهرة درخشان در تحقیقات فروید شود، و اولین رئیس انجمن بین‌المللی روان‌کاوی (آی.بی.ای) گردد، به سرعت در سال 1909 با مشکل روبرو شد. این مشکل از سفر مشترکی که یونگ و فروید به آمریکا داشتند آغاز گردید.

«سفر به ایالت متحده که در سال 1909 از بِرمن آغاز شد، هفت هفته به طول کشید و در این سفر من و فروید با هم بودیم و خواب‌های یکدیگر را تحلیل می‌کردیم. در آن زمان چند خواب مهم دیدم. لیکن فروید چیزی از آن سردرنیاورد و من او را ملامت نکردم. به نظر من خواب جزئی از طبیعت ماست که قصد فریب ندارد، و آنچه را که بخواهد به بهترین وجهی بیان می‌کند درست مثل گیاهی‌که رشد می‌کند و یا حیوانی‌که در حد‌ّ توانش پی خوراک می‌گردد. در گرما‌گرم تألیف کتاب Wand Lungen und Samboleder Libido بودم که رؤیایی دیدم. این رؤیا جدایی من و فروید را در آینده پیش‌بینی می‌کرد.

در این زمان بود که برای تحلیل رؤیایم دست به قلم گرفتم و به مرزبندی نظریات فروید و خودم پرداختم و وقتی‌که فصل پایانی آن "موضوع قربانی" راجع به لیبیدو را نگاشتم و آن را منتشر ساختم، نتیجه آن از دست‌دادن رفاقت و دوستی بین من و فروید گردید. پس از گسستن از فروید همه دوستان و آشنایانم کنار کشیدند. کتابم مزخرف مطرح شد، من یک عارف قلمداد شدم و همین، موضوع را ختم کرد.»[3]

فروید این‌زمان یونگ را مقدس‌مآب نامید. او که در جستجوی مریدی بود که بی‌چون و چرا نظراتش را بپذیرد، نتوانست با یونگ کنار بیاید. فروید معتقد بود که یونگ می‌خواهد پدر روان‌کاوی را (که خودش باشد) بکشد و روان‌کاوی این مادر زیبا را خودش به تنهایی تصاحب کند.

پس از جدایی یونگ از فروید، دورانی به سراغش می‌آید که خود آن را گمگشتگی[4] می‌خواند. او در 39 سالگی بن‌بست را تجربه کرد؛ از کتب علمی بیزارشده و دوستانش رهایش‌کرده و سمت خود را نیز در دانشگاه از دست‌داده بود. بین سال‌های 1914 تا 1918 او از دنیا فاصله گرفت تا خود را تجربه کند. این دوران مصادف است با جنگ جهانی اول، جنگی که قبل از شروع یونگ آن را در رؤیاهایش دیده بود:

«در بهار و اوائل تابستان 1914 خوابی دیدم که سه بار تکرار شد. خواب دیدم که در وسط تابستان، سرمایی از قطب شمال فرا رسید و زمین را به یخ مبدل کرد. مثلاً سراسر لوزان و مکان‌های آن یخ زد و کاملاً خالی از سکنه گردید و همه گیاهان از سرما خشک شدند. این خواب را در آوریل و می و آخرین‌بار در ژوئن 1914 دیدم. این‌گونه رؤیاها شومند و من آماده وقوع واقعه‌ای هراسناک بودم و بالاخره در اول ماه اوت آتش جنگ جهانی اول درگرفت. و اکنون وظیفه من معلوم بود، کاویدن اعماق روان خود و این مسئولیت را با نوشتن توهماتم آغاز کردم. تنها در اواخر جنگ جهانی اول بود که به تدریج از تاریکی بیرون آمدم.»[5]

در این دوران است که او به تحقیقات وسیعی درباره افسانه‌ها مشغول می‌شود و مجموعه این پژوهش‌ها و درون‌نگری‌های یونگ در اثری به نام هفت موعظه برای مردگان[6] در سال 1916 نگاشته می‌شود. این موعظه‌ها تصاویر و اشاراتی هستند که طبیعت دو قطبی روان را توصیف می‌کنند. یونگ این کتاب را انتشار نداد، فقط به طور خصوصی در اختیار بعضی از نزدیکانش قرار گرفت تا اینکه بالاخره در اواخر عمر خود در مجموعه‌ای که شامل زندگی‌نامه‌اش بود، منتشر گردید. این موعظات در حقیقت مبنایی بر روان‌شناسی او هستند. تفکر دو قطبی و تضادگرایی اوست که یونگ را به گنوسی‌ها نزدیک می‌کند. بطور مثال او بحث جنسیت را در موعظة پنجم[7]، این‌گونه شرح می‌دهد:

«مردگان مسخره کردند و فریاد زدند: ای ابله، ما را از دین و الفت مقدس آموز. جهان ایزدان در روحانیت و جنسیت جلوه کند. علویان در روحانیت جلوه کنند و خاکیان در جنسیت.

روحانیت ادراک کند و در آغوش گیرد. همانا زن گونه است و از این روست که آن را مادر علوی (Mater Coelestis) گوییم جنسیت بزاید و بیافریند. همانا مرد گونه است و از این روست که آن را فالوس[8] یعنی پدر خاکی گوئیم.

جنسیت مرد بیشتر جسمانی است و جنسیت زن بیشتر روحانی. روحانیت مرد بیشتر از آسمان است و به برتر می‌رود.

روحانیت زن بیشتر از خاک است و به پست‌تر می‌رود.

دروغ زن و اهریمنی است روحانیت مرد، چون به پست‌تر رود.

دروغ زن و اهریمنی است روحانیت زن، چون به برتر رود.

بر هر یک فرض است که به مکان خود رود.

مرد و زن به هم اهرمن شوند، آنگاه که راه روحانی خود را جدا نکنند؛ که سرشت نوع مخلوق تمایز است.

جنسیت مرد را، راه به سوی زمین است و جنسیت زن را به روحانیت. مرد و زن به هم اهرمن شوند آنگاه که جنسیت خود را فرق ننهند. بر مرد است که پست‌تر را بشناسد و بر زن است که برتر را بشناسد.

...

آدمیزاده ضعیف است، و از این روست که الفت واجب است. اگر الفت تو به نشان مادر نباشد، به نشان فالوس است. هیچ الفتی رنج و بیماری نیست. الفت در همه چیز، تفرّق و فنا است.

تمایز به تنهایی راهبر شود. تنهایی ضد الفت است.

...

ایزدان تو را به الفت اجبار کنند. الفت بدان اندازه واجب است که ایشان ترا بدان اجبار کنند، و از آن بیش شرّ است.

بگذار که در الفت هرکس به دیگران تسلیم شود تا الفت دوام یابد که تو را بدان حاجت است.

در تنهایی یکی از دیگران برتر قرار گیرد تا مگر هر کس به خود آید و از بندگی حذر کند.

در الفت امساک است.

در تنهایی اسراف است.

الفت عمق است.

تنهایی اوج است.

اندازة درست در الفت تطهیر کند و باقی دارد.

اندازة درست در تنهایی تطهیر کند و فزونی دهد.

الفت ما را گرما دهد، تنهایی ما را روشنائی دهد.»[9]

یونگ غرقة اعماق تاریک زندگی خویش‌ شده بود که با شخصیت‌هایی خیالی مواجه شد. مهم‌ترین شبحی که در این زمان به سراغش آمد، فیله‌مون بود. یونگ او را شبح راهنمایی می‌دانست که آمده تا راه روحانی به او بیاموزد.[10] بعد از آمد و شد اشباح و نگارش هفت موعظه او شروع به ترسیم ماندالاهایی[11] کرد؛ که البته در آن زمان معنی‌اش را نمی‌فهمید.



[1]- Bruer.

[2]- یونگ، کارل گوستاو ـ خاطرات، رؤیاها، اندیشه‌ها ـ ترجمه پروین فرامرزی ـ انتشارات آستان قدس رضوی ـ چاپ سوم ـ 1380 ـ ص 155.

[3]- یونگ، کارل گوستاو ـ انسان در جستجوی هویت خویشتن ـ ترجمه محمود بهفروزی ـ انتشارات گلبان ـ چاپ اول ـ 1380 ـ ص 11.

[4]- Disoriantation.

[5]- همان منبع ـ ص 11.

[6]- Septem Sermons Admortuos.

[7]- Sermo V

[8]- Phallos (نماد آلت رجولیّت).

[9]- یونگ، کارل گوستاو ـ خاطرات، رؤیاها، اندیشه‌ها ـ ترجمة پروین فرامرزی ـ انتشارات آستان قدس رضوی ـ چاپ سوم ـ 1380 ـ ص 400 و 401.

[10]- با توجه به آثار بعدی یونگ فیله‌مون را می‌توان صورت مثالی روح دانست که برگرفته از گنجینه تصورات ناخودآگاه بوده و می‌تواند ذهن بیمار را آشفته کند. فیله‌مون در خواب به سوی یونگ آمد. پیرمردی با شاخ‌های گاو نر که چهار کلید در دست داشت که یکی از آنها آماده گشودن قفلی بود و بال‌هایی شبیه بال‌های مرغ ماهی‌خوار داشت. هم‌زمان با این خواب یونگ مرغ ماهی‌خوار کمیاب مرده‌ای را در ساحل یافت که سبب شد پدیدة فیله‌مون را برایش واقعی کند. او با فیله‌مون در باغ قدم می‌زد و بحث‌های فلسفی می‌کرد.

[11]- Mandala در سانسکریت به معنای دایرة جادویی و از نظر یونگ مظهر مرکز، هدف یا خویشتن به عنوان تمامیت روان است، از بعد تمثیلی با اشکال دایره، مربع تا تربیع، ترتیبات متقارن عدد چهار و مضرب‌های آن نمایانده می‌شود. ماندالاها معمولاً در مواقع پریشانی و سرگشتگی روانی ظاهر می‌شوند. نمایانگر الگویی از نظم و ترتیب است که بر آشفتگی روانی تحمیل‌شده و پراکندگی حاصله از آشفتگی توسط دایرة محافظ جمع می‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.