مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر
مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر

نگاهی اجمالی به فمینیسم ادبی


نگاهی اجمالی به فمینیسم ادبی

آزاده مدنی

 



چکیده:

در این مقاله به بررسی مختصر تأثیرات فمینیسم در سنن مختلف ادبی (متون ادبی، نقد ادبی و نمایش) پرداخته می‌شود. بحث‌ها در این مقاله کلی است و سعی دارد نگاهی اجمالی از سیر روند فمینیسم در ادبیات، خصوصاً در قرن بیستم ارائه دهد.

 

واژه‌های کلیدی:

فمینیسم،ادبیات، نقد، نمایش.

 

تاریخچه‌ی مختصری از فمینیسم:

در تاریخ زنان منفرد بسیاری پیش از پیدایش فمینیسم شناخته شده و پرآوازه بودند که در این میان ادبایی نیز یافت می‌شد، که از سافو (650 پ.م شاعر بزرگ یونانی)، لیدی موراساکی شی کی بو (978 تا 1026 م. نویسنده‌ی ژاپنی) و خواهر خوانا اینس (ادیب و شاعر مکزیکی) نام برد که گاه تلاش می‌کردند که جایگاه زنان را اندکی بهبود بخشند؛ اما در واقع تا عصر روشنگری هیچ اقدام خاصی در جهت احقاق حقوق زنان انجام نشد. مری ولستون کرافت در انگلستان جزء اولین زنانی بود که به مبارزه برای احقاق حقوق زنان برخاست و بیانیه‌ی سیصد صفحه‌ای تحت عنوان استیفای حقوق زنان در 1792 به رشته تحریر درآورد. دختر او بعدها خالق اثر مشهور فرانکشتین شد. هم‌زمان با او و پس از او نیز فعالیت‌های مختلفی در جنبش زنان رخ داد. در فرانسه طرفداران ژاکوبن‌ها به عنوان زنان شهروند جمهوری‌خواه، انقلابی خواستار حق رای شدند که بسیاری از آنها در دوره‌ی ژیروندن‌ها قلع و قمع گردیدند. اعلامیه بعدی حقوق زنان را المپ دوگوژ (1793-1748م.) در فرانسه منتشر کرد. او نویسنده و بازیگر تئاتر بود. در آمریکا جنبش فمینیسم با قیام بر ضد برده‌داری در هم آمیخت. الن کرافت (1891- 1826 م.) یکی از کسانی بود که هم‌زمان با برده‌داری و مردسالاری مبارزه کرد. او فرزند یک سفیدپوست از تجاوز به یک برده‌ی سیاه‌پوست بود. برده‌ی دیگری که این قیام را ادامه داد، سوجورنو تروث بود. این مبارزات به اشکال مختلف ادامه یافت، تا این که در سال 1848 م. اولین قطعنامه‌ی حقوق زنان توسط یکصد تن از مردان و زنان در یک کلیسای کوچک آمریکایی تصویب شد.[1]

می‌توان گفت جنبش فمینیسم اولیه چه در فرانسه و چه در آمریکا اساساً توسط زنان طبقه‌ی متوسط و کارگر ایجاد و حمایت شد و خواهان حقوق سیاسی و اقتصادی برای زنان بود و بیشتر بر اصول جامعه‌ی سوسیالیستی تکیه داشت.[2] به همین دلیل بسیاری پیش از آن‌که فمینیسم را یک نظریه‌ی نظام‌مند بدانند، آن را یک موضع‌گیری سیاسی انگاشته‌اند. نظریه‌ای سیاسی که هدف آن تغییر جهان است و همین سبب شده است که تفکر فمینیستی به شدت به جنبش‌های مارکسیستی شباهت پیدا کند. البته تفاوت عمده‌ای هم بین این دو نظریه‌ی بزرگ بود؛ برخلاف مارکسیسم که آغاز آن فردی است و با نظریات یک شخص رخ داد، فمینیسم اصولاً و ذاتاً کثرت‌گرایانه است و برآیند تجربه‌ی تک‌تک زنانی بود که در برابر سلطه‌ی مردان مقاومت کردند.[3]

فعالیت‌های انجام شده در اروپا، (خصوصاً فرانسه) و سپس آمریکا تا 1920 م. موج اول فمینیسم را رقم زد. در 1920 م. در آمریکا زنان توانستند به حقی که مبنای تحرک سیاسی آنها شده بود، دست یابند: حق رأی. اما این جنبش با این دستاورد تا 1960م. دیگر دستاورد دیگری نیافت و آرام شد.[4]

 فضای سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم متأثر از جنگ سرد و فعالیت‌های ضدکمونیستی بود، اما از دهه‌ی 60 م. با شروع تنش‌زدایی بین شرق و غرب و افول تبلیغات کمونیستی جنبش‌های بسیاری شکل گرفت که جنبش زنان نیز یکی از آنها بود. در این دهه زمینه‌ی گفتاری و جو ارزشی مناسبی برای جنبش‌های زنان بوجود آمد و روحیه‌ی لیبرالی بر آمریکا و اروپا حاکم شد که در سایه‌ی آن حقوق مدنی اقلیت‌ها و گروه‌های ناراضی مورد توجه بیشتری قرار گرفت. با این شرایط بود که فمینیسم دوباره نیرویی تازه گرفت.[5]

موج دوم فمینیسم از مبارزه علیه تبعیض جنسی در محل کار برخاست. در 1966م. سازمان ملی زنان پایه‌گذاری شد. موج دوم را ابتدا آمریکایی‌ها شروع کردند و سنت حقوق برابر و آزادی‌خواهی برای زنان را پایه‌ریزی نمودند. جنبش فمینیسم در اروپا بیشتر با گرایش‌های چپ‌گرای سیاسی محشور بود. از نظر فمینیست‌های موج دوم، مردسالاری با مجاز شمردن کنترل زنان، حاکمیت سرمایه‌داری را تقویت کرده و محصولات و کالاها را بیشتر با ارزش‌های مردانه ساخته است. این‌گونه بحث‌ها موج دوم فمینیسم را به سوی جنبشی پویا و اجتماعی سوق داد و انواع و اقسام فمینیسم را بوجود آورد. از دهه‌ی 70 م. فمینیسم به محیط‌های آکادمیک کشیده شد و به دانشگاه‌ها راه یافت.

موج سوم فمینیسم پاسخی به پسافمینیسم بود. پسافمینیسم محصول رسانه‌های غربی است که خواننده‌هایی چون مدونا، اسپایس گرلز و گرلی شو، نمونه‌های بارز آن هستند. پسافمینیسم نیاز زنان برای برخورداری از نگاه مشترک برای فعالیت سیاسی را انکار کرد و مدعی شد که دوره‌ی مبارزات فمینیستی به سرآمده است. این نگرش کوششی برای تخریب فمینیسم بود. در مقابل این نگرش موج سوم فمینیسم پا به عرصه‌ی حضور گذاشت. در این موج سیاه‌پوستان و زنان جهان سوم نیز به فعالیت‌های فمینیستی روی آوردند. این موج با زیر سئوال بردن بنیان‌های نظری فمینیسم بوجود آمد؛ تمایز جنسیتی، بی‌توجهی به نژادها در هویت زنانه، پافشاری بر اتحاد زنان و بسیاری از این دست ایده‌های فمینیستی در این موج به نقد کشیده شد. در این موج پذیرفته شد که تجارب زنان در اقصی نقاط جهان نمی‌توانند تجاربی مشترک باشد، به همین دلیل فمینیسم نیز در شکل دفاع از حقوق زنان باید صور مختلف فرهنگی را عرضه کند. در واقع موج سوم سعی کرد زنان اقشار مختلف جهان را به تحرک سیاسی وسیعی ترغیب کند.[6]

هرچند نظریه‌ی فمینیسم به ظاهر انگاره‌ای واحد در دفاع از حقوق زنان است، اما به مرور زمان دامنه‌ی گسترده و متنوعی را در دل خود جای داد که هر یک از آنها پاسخی جزئی و مقطعی به مسئله‌ای به نام زنان بود. نحله‌هایی چون فمینیسم لیبرال، مارکسیست، روان‌کاوانه، سوسیالیست، اگزیستانسیالیست، پسامدرن و نگاه‌های متفاوتی بود که به زن و حقوق او شد. جالب این جاست که بدانیم بیشتر نظریه‌های فمینیستی در واقع موضع‌گیری علیه فمینیسم لیبرال سنتی بودند که در آغاز حرکت فمینیستی توسط مری ولستون کرافت و جان استوارت میل، پایه‌ریزی شده بودند.[7]

 

ادبیات فمینستی:

گفته شده که، واژه‌ی فمینیسم، اولین بار درمقاله‌ای که توسط الکساندر دوما نوشته شده بود، به زنانی اطلاق شد که رفتاری مردانه داشتند، و درسال ۱۸۷۳ این واژه رسماً به عنوان واژه‌ای سیاسی، وارد فرهنگ فرانسه شد و جنبش‌های آن دراعتراض به نابرابری حقوق زنان و مردان وبی عدالتی به زن، آرام آرام شکل گرفت، که دراثر گذشت زمان به شکل یک حرکت فرهنگی درآمد که به اقتضای زمان شاخه‌های متعددی ازجمله فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم سوسیالیستی، فمینیسم رادیکالی، فمینیسم لیبرالی، فمینیسم با رویکرد فرامدرن و ... پیدا کرد.

فمینیسم چه در حوزه‌ی زبان‌شناسی و چه به عنوان مقوله‌ای سیاسی‌ـ فرهنگی خواستار پدید آمدن نوعی نگاه دیگر به هنر و ادبیات شد. با پیدایش جنبشهای فمینیسمی، زنان زیادی دراین باره نوشتند، به عنوان مثال سیمون دوبووار که تحت گرایشات مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم بود، در سال ۱۹۴۸با نوشتن کتابِ «جنس دوم»، تاثیر فراوانی در بنیان این نهضت داشت. او معتقد بود که زن، زن به دنیا نمی‌آید، بلکه او را زن می‌کنند؛ یعنی طرح و شکلی که زندگی در پیش پای او قرار می‌دهد، او را موجودی ضعیف‌تر و در حقیقت جنس دوم می‌کند. او می‌گوید:

«همه چیز دست به دست هم می‌دهند تا بر این سلسله مراتب در نظر دختر بچه تأکید ورزند. فرهنگ تاریخی و ادبی او، ترانه‌ها، افسانه‌هایی که او با آنها خوابانده شده، همه تجلیلی از مرد هستند. مردان، کسانی هستند که یونان، امپراتوری رم، فرانسه و تمام ملت‌ها را ساخته‌اند، وسایلی را که اجازه بهره‌برداری از زمین را می‌دهد، ابداع کرده‌اند، بر زمین فرمان رانده‌اند، آن را پر از مجسمه، تابلو و کتاب کرده‌اند. ادبیات کودکانه، علم اساطیر، قصه‌ها و سرگذشت‌ها، همه و همه، منعکس‌کننده‌ اسطوره‌هایی هستند که غرور و میل مردان آن‌ها را ساخته است.»[8]

 رویای دوبووار در کتاب جنس دوم، رسیدن به‌ آگاهی و آزادی‌یی است که در آن زنان بتوانند هویت خویش را باز شناسند.[9] او از نویسندگان موج نخست فمینیسم بود. دیگر نماینده مهم موج نخست، ویرجینیا وولف بود. آنچه که بعدها در بوطیقای فمینیسم مطرح شد، متاثر از مباحث بنیادینی بود که ولف مطرح کرد به ویژه در «کتابی از آن ِ خود» که در آن ، بافت تاریخی و اجتماعی تولید ادبی زنان را مورد بررسی قرار می دهد ، هرچه که در اثر بعدی اش «سه گینی» فمینیست بودن را انکار می کند، اما در هر دو کتاب ، طرح های فمینیستی را مطرح می کند . وولف اشاره می کند که زنان به مثابه ی یک آیینه بازتاب تصویر دلخواه مردان هستند و خودشان نیز در این قربانی شدن ِ خانگی و حرفه ای با مردان همدستی می کنند .  در کتاب‌های وولف ، نقد سیستم پدرسالار و تفکیک جنسی ِ اولیه که از درون خانواده آغاز می شود ، مورد تحلیل قرار می گیرد .[10]

ویرجینیا وولف که خود به نوعی قربانی تبعیض جنسیتی، آن‌هم در خانواده‌ای اشرافی و فرهیخته شد، و محروم از تحصیل در کالج گشت، با نوشتن آثاری نظیر «اگر شکسپیر خواهری داشت» و نیز «اتاقی برای خودت»، آرزو و تلاش خود را برای رسیدن زنان به حقوقی عادلانه آشکار کرد.[11] لورا مارکوس معتقد است:

«ارتباط میان ویرجینیا وولف و فمینیسم، فمینیسم و ویرجینیا وولف، ... ارتباطی است همگون، از یک طرف، فمینیسم وولف ـ که نه تنها شامل سیاست‌های فمینیستی آشکار وی بلکه در برگیرنده‌ی دغدغه و شیفتگی او نسبت به مساوات جنسی، زندگی زنان، تاریخ و آثار داستانی آنهاست ـ هنر نویسندگی او را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده و شکل داد. از طرف دیگر، نقد و نظریه‌ی فمینیستی نیمه‌ی دوم این قرن نگرش و دریافت نویسنده‌ای را که، دست کم در متون انگلیسی ـ آمریکایی، در دهه‌های 1950 و 1960 از اعتبار افتاده بود، به شدت متحول کرد. نسل پس از جنگ، وولف را اساساً حساسیت پیش از جنگ تلقی می‌کرد. در دهه‌های بعدی، ناقدان و چهره‌های دانشگاهی زن، که رهیافت‌های فمینیستی جدیدی خلق کردند، صدای وولف را مستقیماً در جهت دغدغه‌ها و اهداف خود یافتند، به ویژه در خطاب اول شخص او (گرچه خطابی که در آن من چند لایه و گسترده است) در اتاقی از آن خود یا در صدا و یا صداهایی که به نظر می‌رسید از مقالات، نامه‌ها، دفترچه‌ی خاطرات وولف، که تازه در دسترس قرار گرفته بود، به گوش رسد.»[12]

اما فمینیسم موج دوم در غرب که محصول جنبش های آزادی خواهانه ی زنان از اواسط تا اواخر دهه ی 1960 میلادی است . کانون توجه آن هم عمدتا تحلیل تفاوت های جنسیتی است . از مهم‌ترین فمینیست‌های متاخر مغرب زمین می توان به ژولیا کریستوا ، اِلن سیکسو ، لوس ایریگاری اشاره کرد که بویژه ایریگاری و سیکسو ، بحث نوشتار زنانه را به معنای نوشتاری که بیرون از ساختارهای پدرسالارانه ی واقع در فرهنگ عمل می کرد ، پیش کشیدند .[13]

در نگاه نوع اول ، هدف نوشتار زنانه ، عمدتاً جلب حس ترحم و نیز تهییج ِ مردان بود که عمدتا نیز به حمایت نهاد مرد محور ِ ادبیات از چنین نوشتاری انجامید . نوع دوم ، نگاهی هستی شناسانه ، رشد یافته و مستقل را به نمایش گذاشت .[14]

دوریس لسینگ که توانست در سال ۲۰۰۷ جایزه نوبل ادبی را بالاخره از آن خود کند، یکی از فعالان عرصه‌ی سیاسی و از جمله نویسندگانی بود که همواره متهم به گرایشات فمینیستی بود. مشهورترین کتاب دوریس لسینگ «دفترچه خاطرات طلایی» اوست که دراواخر دهه‌ی پنجاه قرن بیستم نوشته شد و او را به عنوان زنی فمینیست مطرح کرد. خود لسینگ دراین باره می‌گوید: «زنان زمان زیادی مورد تحقیرمردان واقع شده‌اند وحالا جایگاهِ‌شان به گونه‌ایست که می‌توانند انتقام بگیرند و این انتقامی بدیهی‌ است.»[15]

دوریس لسینگ را می‌توان «مادربزرگ فمینیست‌ها» لقب داد. بخش زیادی از زندگی او به فعالیت در حوزه‌های فمینیستی اختصاص داشته است. لسینگ، به اعتقاد بسیاری، مهم‌ترین شخصیت ادبی فمینیست در بین نویسندگان معاصر است. کتاب دفترچه‌ی طلایی وی یکی از متون کلاسیک مکتب فمینیسم به‌شمار می‌آید. دفترچه‌ی طلایی لقب انجیل فمینیست‌ها را نیز یدک می‌کشد. با این‌همه، دوریس لسینگ خود از اینکه نویسنده‌ی فمینیست به حساب بیاید، بیزار بود. دوریس لسینگ، خواسته یا ناخواسته، یکی از پیشروان نهضت فمینیسم در ادبیات معاصر شناخته می‌شود. حتی منتقدان بسیاری در سراسر جهان اهدای نوبل ادبیات 2007 به لسینگ را بی‌ارتباط با شهرتش نزد فمینیست‌ها نمی‌دانند. استقلال فکری و مالی لسینگ از همان دوران جوانی، مواجهه با سختی‌ها و مشکلات زندگی در افریقا و خصوصاً تبعیض‌های اجتماعی و نژادی علیه زنان، بخصوص زنان سیاه‌پوست، عضویت در حزب کارگر زیمبابوه و سپس حزب کمونیست بریتانیا و دو ازدواج ناموفق، همه و همه دوریس لسینگ را از تجربیات گرانبهایی در حوزه‌ی ادبیات زنانه برخوردار ساخته است. کند و کاو در روحیات زنانه و فمینیستی در آثار لسینگ، هرچند نامحسوس و ناخودآگاه، به او اهمیت خاصی نزد فمینیست‌ها بخشیده است. اهمیت دفترچه‌ی طلایی به حدی است که بسیاری از متون ادبی در حوزه‌ی ادبیات فمینیستی و همچنین نقد فمینیستی در سال‌های 1960 و 1970 به‌شدت تحت تأثیر این کتاب بوده‌اند. او نه‌تنها «زنِ خواننده» را به «زنِ نویسنده» ارتقا داده است، بلکه تولیدکننده‌ی معنای متن و ژانر و ساختار ادبیات زنانه است. لسینگ همچنین با انتخاب زنان راوی مناسب و مشخص که رفتار و کنش زنانه به‌ خوبی در آنها دیده می‌شود، نقش بسزایی در تولید ادبیات فمینیستی دوره‌ی خود داشته است. ادبیات برای دوریس لسینگ، با تجربه‌ی وسیعی که در انواع گوناگون ادبی دارد، عرصه‌ی گسترده‌تری است و او تجربه‌های بسیاری در رمان کلاسیک، رمان نو، ادبیات زنانه، ادبیات مارکسیستی، داستان کوتاه، مقاله‌نویسی، داستان دنباله‌دار و حتی رمان علمی‌ـ‌ تخیلی داشت.

اما در موج فرانو یا اولترا مدرن ِ ادبیات فمینیستی ، سوای این دو نگاه با یک نگاه پوچ انگار ، متشتت و بی سویه نیز روبه رو هستیم که به تعبیری محصول فروریختن و ناکام ماندن بنیان های ایدئولوژیکی سده‌ی اخیر است . این نگاه ، حتی در تقابل با خود مقوله‌ی فمینیسم به عنوان ِمقوله‌ای ناکام مانده و پسِ پشت گذارده شده نیز قرار می‌گیرد . در شعر شاعران زن موج نوی فرانسه ، سوئد ، ایتالیا ، انگلستان و آمریکای لاتین ، با رویکردهایی در شعر مواجه می‌شویم که نظم منطقی زبان ، فرم ، مضمون و ساختار را کاملا درهم می ریزد و نوعی  بی‌سامانی ِ محتوایی و فرمی را بازتاب می‌دهد که این امر، خود می‌تواند حاکی از نوعی سرریز شدن ، و عصیان با بنیان‌های فکری متداول ، از جمله خود ِ مقوله‌ی نوشتار زنانه باشد .[16]

 

نقد فمینیستی:

این نوع نقد که پایه و اساس آن را فمینیسم تشکیل می‌داد، زیبایی‌شناسی و فلسفه‌ی هنر خویش را براساس بررسی زمینه‌های اجتماعی اثر هنری پایه‌ریزی می‌کند. در واقع در این شکل نقد برجنبه‌های اجتماعی و فرهنگی تمایزات بین زنانگی و مردانگی تأکید می‌شود. از نظر این ناقدان تمایزات بین زن و مرد بیش از آن که زیست‌شناسانه و دارای نسبت‌های بیولوژیک باشد، نتیجه و برآورد وضعیت و کنش‌های اجتماعی است که منجر به فرودستی زنان شده است. مهم‌ترین متون این دیدگاه از بعد از جنگ جهانی دوم نوشته شده، با این که این دیدگاه یکی دو قرن سابقه‌ی فکری دارد، که یکی از مهم‌ترین این آثار نقادانه کتاب جنس دوم اثر سیمون دوبووار است که هم از نقطه نظر فمینیستی و هم از نقطه نظر اگزیستانسیالیستی دارای اهمیت می‌باشد. این شیوه نقد در سالهای اخیر پیشرفت‌های زیادی داشته است، چنان که ناقد نو فمینیستی از کاربرد جنسی شده‌ی زبان سخن به میان آوردند و متون ادبی و آثار هنری را از این منظر بررسی نمودند.[17]

کاترین بلزی ، یکی از مطرح ترین منتقدان ادبی معاصر در جایی می نویسد : « خواننده‌ی فمینیست در فرایند ایجاد تغییر در روابط جنس‌ها که بر جامعه‌ی ما حکمفرماست مشارکت می‌کند و عمل خواندن را به مثابه‌ی یکی از عرصه‌های مبارزه برای ایجاد تغییر می‌نگرد ». در اینجا با رادیکال و به شدت سیاسی بودن فمینیسم و نقد فمینیستی مواجهیم . فمینیسم با ایجاد تغییرات مذکور در روابط زن و مرد در جامعه ، عملاً می‌خواهد در نظم اجتماعی دخالت کند. کیت میلت (یکی از منتقدین شهیر فمینیست) به این نتیجه می‌پردازد که در آثار نویسندگان مرد ، پیوندی بین رابطه‌ی جنسی و قدرت وجود دارد . میلت توضیح می‌دهد که نوع توزیع قدرت در رابطه‌ی جنسی زن و مرد ، نشانگر توزیع قدرت بین دو جنس در جامعه است.  در نتیجه حوزه‌ی خصوصی و شخصی ، مانند حوزه ی عمومی کاملاً سیاسی است .[18]

مهم‌ترین سئوالاتی که برای ناقدان فمینیست وجود داشت را می‌توان به دو جنبه‌ی مهم تقسیم کرد:

1ـ جایگاه زن در خلق آثار هنری

2ـ جایگاه زن به عنوان سوژه‌ی اثر هنری

البته از واژه های دیگری برای بیان این تقسیم بندی نیز استفاده شده :

1ـ نقد زن نویسنده: که همان نقد زنانه است و آثار زنان خالق اثر بررسی و مطالعه می شود و اینکه جنبه های زنانه زندگی فرد، مانند تجربه‌های زایمان و بارداری چگونه در زبان پدیدار می‌شود.

2ـ نقد زن خواننده: در این نوع نقد، زن خواننده آثار ادبی مردان را بررسی می‌کند و به کنکاش در زمینه کلیشه‌های موجود درباره زنان وشکل حضور آنها در این آثار می‌پردازد.[19]

نقد ادبی فمینیستی فضای پویا و پیچیده ای از طیف گسترده‌ای از تئوریهای انتقادی ، تحلیل‌های روانشناسی، مارکسیسم، ماتریالیسم فرهنگی، مردم‌شناسی و ساختارگرایی است. فمینیست‌ها با وجود تکثر در دیدگاه‌هایشان، فرضیه‌های مشترکی در زمینه نقد ادبی فمینیستی دارند.

برخی از این اهداف را لیزا تایتل چنین برمی‌شمرد:

1ـ آشکار نمودن سنت زنانه در نوشتن و پرسیدن سوالات جدید از متنهای قدیمی

2ـ تفسیر نمادهای نوشتار زنانه

3ـ کشف مجدد متون قدیمی

4ـ تحلیل نویسندگان زن و نوشته‌های آنها از دیدی زنانه

5ـ مخالفت و مقاومت در برابر جنس گرایی در ادبیات

6ـ افزایش آگاهی در زمینه سیاست‌های جنسی سبک‌ها و زبان‌ها[20]

از قرن نوزدهم کم‌کم بسیاری در صدد برآمدند، به این سئوال که چرا زنان هنرمند مهمی وجود نداشتند و آیا می‌توان گفت این شایستگی در زنان وجود نداشته، پاسخ دهند. پاسخ فمینیست‌ها در مورد بخش دوم سئوال به شدت منفی بود. چون از نظر آنان جنسیت هیچ تأثیری در خلاقیت هنری ندارد. اولین پاسخ‌ها را فمینیست‌ها در 1858 میلادی در مجله‌ی وست مینستر رویو[21]  منتشر کردند و سپس آنجلیکا کافمن[22] و آرتمیسیا گنتیلچی[23] تحقیقات خوبی در زمینه‌ی هنرمندان زن انجام دادند. آنان توانستند این مسئله را ثابت کنند که هنرمندان زنی نیز در طول تاریخ هنر وجود داشته است؛ اما سئوال بعدی این بود که چرا هیچ‌گاه جایگاه آنان به جایگاه مردان در عالم هنر نرسید. برخی این پاسخ را مطرح کردند که زنان چون درون‌نگر هستند و نازک‌بین، متوجه جزییات می‌شوند و به همین دلیل از سوژه‌های کلی غافل می‌مانند؛ همین سبب می‌شود که آثار شکوهمند امثال داوینچی، میکل‌آنژ، رامبراند و دیگران را خلق نکنند. اما بسیاری از ناقدان و تاریخ‌دانان فمینیست با این ایده مخالفت کردند. از نظر آنان زمینه‌های اجتماعی است که مانع برجسته‌ شدن زنان در عرصه‌ی هنری می‌شود. تبعیض زن و مرد سبب عدم شکوفایی استعداد ذاتی زنان است و از زنان فرصت بالفعل کردن استعدادهای بالقوه‌شان را می‌گیرد. آنان به این سئوال این‌گونه پاسخ دادند که هنر محصول یک فعالیت آزادانه و فرافردی نیست، بلکه هنرمند قطعاً تحت تأثیر محیط و میراث گذشتگان خود قرار دارد.[24]

نقدهای فمینیستی در هنر پس از دهه‌ی 1960 به شدت پاگرفت. در جامعه نیز چنین بود. زنان به اموری راغب شده بودند که آنان را از مردان متمایز می‌کرد و طبیعتاً این امر به هنرمندان زن نیز سرایت کرد. زنان میخواستند هنر زنانه را از هنر مردانه متمایز کنند. البته چند سئوال مهم در ین زمینه مطرح بود:

1-   چگونه می‌توان هنر زنانه را از هنر مردانه متمایز کرد؟

2-   تفاوت نگاه مرد و زن به جهان چیست؟

3-   تفاوت نگاه مرد و زن به هنر چیست؟

این جنبش‌ها خصوصاً در آمریکا، انگلیس و آلمان شایع بود و در دهه‌ی 1970 به همه جا سرایت کرد. هنرمندان و منتقدان فمینیست به آثاری که جو مردسالارانه داشت و زن تحت نفوذ و یا نقش فرعی بود، اعتراض می‌کردند. البته این روند به سرعت و آسانی طی نشد. چون در هنر مردان پیش قدم بودند و هنر زنانه نیز از ابتدا رنگ هنر مردانه را داشت و مردان فضا را به گونه‌ای طراحی کرده بودند که زنان به راحتی نتوانند وارد عرصه‌ی هنر شوند تا آنجا که حتی برخی آتلیه‌ها مخصوص مردان بود و آثار زنان را نمی‌پذیرفت و یا اینکه دستمزد اندکی به آنان می‌داد. دختران گیوریلا[25]  در 1985 در نیویورک تشکیل شد، که متشکل از زنان هنرمندی از اصناف مختلف (بازیگر، نقاش، نویسنده، فیلمساز و ...) بود. این زنان با تبعیض‌های جنسیتی در عالم هنر مبارزه می‌کردند. در 1989 فهرستی را منتشر کردند که به نظر می‌رسید، اندکی جنبه‌ی طنزآلود داشت. این فهرست شامل موارد زیر بود:

مزایای یک زن هنرمند بودن:

1ـ کار کردن فارغ از بیم و امید به موفقیت

2ـ رها بودن از قید در معرض دید مردان بودن

3ـ هنر شغل شما نخواهد بود.

4ـ زندگی‌نامه‌ی شما بعد از 80 سالگی‌تان منتشر خواهد شد.

5ـ در هر زمینه‌ای کار کنید، انگ فمینیست بودن خواهید خورد.

6ـ لازم نیست به کسی چیزی بی‌آموزید. (شاگرد نخواهید داشت.)

7ـ دیگران ایده‌های شما را می‌دزدند و ایده‌ی خود را در آثار دیگران خواهید دید.

8ـ می‌توانید سیر هنری کار خود را طی کنید و اگر نخواستید مادر شوید.

9ـ مجبور نیستید مثل مردان هنرمند سیگار بکشید و لباس بپوشید.

10ـ وقتی جفتتون سراغ دیگری می‌رود به جای افسرده شدن وقت بیشتری برای کار کردن خواهید داشت.

11ـ در اصلاح تاریخ هنر نقش خواهید داشت.

12ـ هیچ کس نخواهد گفت شما نابغه هستید.

13ـ در نشریات عکس خود را در لباس گوریل می‌بینید.[26]

در میان منتقدین فمینیست ادبی، ژولیا کریستوا در دهه‌ی 70 م. با کتاب انقلاب در زبان شعری، سیاست و روان‌شناسی را در نقد ادبیات به هم آمیخت و توانست نقشی چشم‌گیر در نقد فمینیستی ایفا کند. کریستوا بحث ایماء را به مرحله‌ی ماقبل ادیپی در روان‌شناسی مربوط دانست که در آن، کودک رابطه‌ای تنگاتنگ با مادر و زنانگی دارد. البته این ویژگی از نظر او تنها زنانه نبود، زیرا در مرحله‌ی ماقبل ادیپی اصولاً تمایز جنسیتی وجود ندارد. اما به هر شکل او نمادها و ایماها را در رابطه‌ای جدایی‌ناپذیر با مادر و جسم زن قرار داد. هرچند بسیاری از فمینیست‌ها از ترس این که این نظریه به احیاء نوعی جوهر زنانه غیرفرهنگی مبدل شود، آن را نپذیرفتند، اما دیدگاه کریستوا به عنوان منتقد فمینیست، توانست جایگاه خوبی بیابد.[27]

با وجود همه‌ی تلاش‌ها در زمینه‌ی نقد فمینیستی هنر و با وجود آن که زنان  زیادی پا به عرصه‌ی هنر و آموزش‌های آکادمیک هنری گذاشتند، اما تغییر محسوسی در آمار هنرمندان زن مشاهده نشد. هنوز هم تعداد زنان هنرمند بسیار کم‌تر بود. بحث‌های سیاسی جدی‌ای نیز در این زمینه پیش‌آمد و زنان ترجیح دادند خود را از این جنجال‌ها دور نگه ‌دارند. در دوره‌ای یکی از مهم‌ترین تلاش زنان هنرمند این شد که هنر آنان بدون در نظر گرفتن جنسیتشان ارزیابی شود تا موفقیتشان تحت تأثیر پیش‌‌داوری‌ها قرار نگیرد؛ اما توفیق چندانی حاصل نشد و زنان منزوی‌تر شدند. به همین دلیل می‌توان گفت هنر زنانه بیش از آن که جنبه‌ی عملی بیابد، در فضای نقد و نزاعی افراطی قرار گرفت و در واقع هنرمندان زن ناچار شدند، به جای تمرکز بر خلق اثر هنری، راه تنویر افکار عمومی را پیش گیرند.[28]

 

تئاتر فمینیستی:

برخی معتقدند که نمایش فمینیستی از اولین مظاهر هنر فمینیسم محسوب می‌شود. این نمایش‌ها برای زنان نوشته می‌شد و به برداشت‌های غلط از جایگاه و شخصیت زنان می‌پرداخت. با این که هدف سرگرمی محسوب می‌شد، اما این نمایش‌ها پر از مباحث سیاسی و اجتماعی بود. مردیت فلین[29] که از مورخان تئاتر زنان است، معتقد است که این نمایش‌ها را باید در زمینه‌ی جو سیاسی زمان خود مورد مطالعه و بررسی قرار داد. در واقع این افکار سیاسی است که سیطره داشت، نه هنر. البته در این زمینه نباید اشتباه کرد، فمینیسم، اعم از اندیشه‌ و یا آنچه در هنر نمایش بوجود آمد، نوعی تحلیل رویکردی خاص به زندگی و سیاست بود و نباید آن را در حد پیامدهای سیاسی ستم به جامعه‌ی زنان نازل کنیم.[30]

به هر جهت نگاه این نوع نمایش به دلیل رویکردی که به مسائل اجتماعی و سیاسی داشت، بیش از آن که رویکردی فردگرا باشد، گروه‌گرا بود. در واقع این جنبش در هنر نمایش به جهت برابری افراد و از بین بردن تمایزات شکل گرفت. مخالفان آن را هنری شورشی دانستند که می‌خواهد در برابر سبک عادی و رایج زندگی قد علم کند. برخی معتقدند که تئاتر فمینیستی نقشی اساسی در موفقیت جنبش فمینیسم داشت، زیرا نمایش با احساسات مردم درگیر می‌شود و با این وسیله می‌تواند حرف خود را به کرسی بنشاند. البته با وجودی که در تئاتر فمینیستی ابتدا برابری و خواهری (بی‌طبقه‌گی و بی‌تمایزی) شاخصه نخست به حساب می‌آمد، اما به تدریج تفاوت‌ها آغاز شد و برابری از میان رفت و سیاست و امور اجتماعی به عنوان شاخصه‌ی اصلی جای خود را به برابری داد. دهه 70 در آمریکا، دهه شکوفایی تئاتر فمینیستی است. جنبش‌های رادیکالی در تئاتر فمینیستی شکل گرفت که عبارت بودند از، تئاتر باز[31]، تئاتر میم سانفرانسیسکو[32]، تئاتر ملی سیاه[33] و تئاتر زنده[34]. این گروه‌ها سعی داشتند که در رفتارهای افراد و محیط اطرافشان تغییر ایجاد کنند و ساختارهای اجتماعی را اصلاح نمایند تا کیفیت زندگی را ارتقاء بخشند. در 1972 شورای نویسندگان نمایش زن تشکیل شد. در این جنبش زنانه، نویسنده زن آنچه را تجربه کرده بود، می‌نوشت و بازیگر زن آنچه را که با آن رابطه‌ی درونی داشت، بازی می‌کرد. با این شیوه می‌خواستند که در جستجوی علل چنین جایگاهی برای زن و رفع مشکلات ناشی از این جایگاه اجتماعی برای او باشند. در این رویکرد حتی هنگامی که صحبت از یک فاحشه به میان می‌آمد، برعکس منظر منفی مردان، رویکرد زنان با آنان همدلانه بود و پیشینه‌ی رفتاری و زندگی او را در عملکردش سهیم می‌دانستند.[35]

هر چند برخی معتقد بودند که تئاتر فمینیستی در واقع نوعی سیاسی‌کاری زنانه است، اما باید دانست که تئاتر فمینیستی با وجودی که به علت عدم سرمایه‌گذاری سرمایه‌داران به شدت تضعیف شد، با این حال توانست حتی بیش از هنرهای دیگر آرمان فمینیستی را نشان دهد. در این تئاتر جمع از فرد مهم‌تر و کارآمدتر بود و درام ناشی از تنازع و تعارض نبود، بلکه از کنار هم قرار گرفتن عناصر داستان و به اشتراک گذاشتن ماجراهای فردی آغاز می‌شد. می‌توان گفت درد و دل‌هایی که هنرمند آن را در صحنه مطرح می‌کرد و تماشاگر مخاطب آن بود.[36]

 


 

فهرست منابع:

ـ  احمدی، بابک، حقیقت و زیبایی، نشر مرکز، چاپ سیزدهم، 1386.

ـ احمدی،  پگاه، تأملی بر رویکرد‌های فمینیستی در ادبیات، (http://www.anjomane-sokhan.com/reports/1-latest/625-1387-09-07-17-37-33)

ـ ایگلتون، تری، پیش‌درآمدی بر نظریه‌ی ادبی، ترجمه‌ی عباس مخبر، نشر مرکزی، چاپ دوم، 1380.

ـ باپیروند، بهزاد، نقد ادبی زنانه ، (http://saayeh.mihanblog.com/post/81)

ـ تانگ، رزمری، نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه‌های فمینیستی، ترجمه‌ی منیژه نجم عراقی، نشر نی، چاپ اول، 1387.

ـ دوبووار، سیمون، جنس دوم، ترجمه‌ی قاسم صنعوی، انتشارات توس، چاپ هفتم، 1379، جلد دوم.

ـ غفاری، سونیا، نقد فمینیستی؛ نقد زنانه؟، http://www.feministschool.com/spip.php?article737))

ـ قیطانچی، الهام، موج‌های فمینیسم: تاریخچه‌ای کوتاه، مترجم لیلا فرجامی، فصل زنان، مؤلف نوشین احمدی خراسانی و پروین اردلان، نشر توسعه، چاپ اول، 1381.

ـ مارکوس، لورا، فمینیسم وولف و وولف فمینیسم، ترجمه‌ی هلن اولیایی‌نیا، شناخت‌نامه‌ی ویرجینیا وولف، به کوشش علی ده‌باشی، موسسه‌ی اتشارات نگاه، چاپ اول، 1388.

ـ مشیرزاده، حمیرا، از جنس تا نظریه‌ی اجتماعی: تاریخ دو قرن فمینیسم، نشر شیرازه، چاپ سوم، 1385.

ـ منسبریج، جین و سوزان مولر اوکلین، دو جستار درباره‌ی فلسفه‌ی سیاسی فمینیسم، ترجمه‌ی نیلوفر مهدیان، نشر نی، چاپ اول، 1387.

ـ میشل، آندره، جنبش اجتماعی زنان، ترجمه‌ی هما زنجانی زاده، نشر نیکا، چاپ اول، 1372.

ـ نوبخت، فرشته، ادبیات زنانه، والس ادبی، (http://nasour.net/?type=dynamic&lang=1&id=207)

ـ واتکینز، سوزان آلیس و ماریزاروئدا و مارتا رودریگز، فمینیسم (قدم اول)، ترجمه‌ی زیبا جلالی نائینی، انتشارات شیرازه، چاپ سوم، 1384.

 

-          Bemis, Sandra M., The difficulties facing feminist theater, http://www2.edutech.nodak.edu/ndsta/bemis.htm.

-          Brownmiller, Susan, Towards a feminist theater, (http://www.hartnell.edu/westernstage/press_releases/2004/2005%20Info/WaitingRoomSup.htm).

-          Feminism and Feminist Art, (http://www.arthistoryarchive.com/arthistory/feminist/).

-          Hennigan, Shirlee, The women director in the contemporary professional theater, (http://openlibrary.org/b/OL17768645M/woman_director_in_the_contemporary_professional_theatre).

-          Mahoney, Erin , The problem of feminism in female art, (http://www.ic.arizona.edu/ic/mcbride/ws200/theproblemoffeminisminfemaleart.html)

-          Nachlin, Linda, Have there been no great women artists?  (http://www.miracosta.edu/home/gfloren/nochlin.htm)

 

 

 

 

 



[1] - واتکینز، سوزان آلیس و ماریزاروئدا و مارتا رودریگز، فمینیسم (قدم اول)، ص 6 تا 40.

[2] - میشل، آندره، جنبش اجتماعی زنان، ص‌90.

[3] - منسبریج، جین و سوزان مولر اوکلین، دو جستار درباره‌ی فلسفه‌ی سیاسی فمینیسم، ص 9.

[4] - قیطانچی، الهام، موج‌های فمینیسم: تاریخچه‌ای کوتاه، ص 188.

[5] - مشیرزاده، حمیرا، از جنس تا نظریه‌ی اجتماعی: تاریخ دو قرن فمینیسم، نشر شیرازه، چاپ سوم، 1385. ص 225 و 232.

[6] - قیطانچی، الهام، موج‌های فمینیسم: تاریخچه‌ای کوتاه، فصل زنان، ص 188 تا 193.

[7] - تانگ، رزمری، نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه‌های فمینیستی، ص 16.

[8] - دوبووار، سیمون، جنس دوم، ص 41.

[9] - نوبخت، فرشته، ادبیات زنانه، والس ادبی.

[10] - احمدی،  پگاه، تأملی بر رویکرد‌های فمینیستی در ادبیات.

[11] - نوبخت، فرشته، ادبیات زنانه، والس ادبی.

[12] - مارکوس، لورا، فمینیسم وولف و وولف فمینیسم، شناخت‌نامه‌ی ویرجینیا وولف، ص 99 تا 100.

[13] - احمدی،  پگاه، تأملی بر رویکرد‌های فمینیستی در ادبیات.

[14] - همان منبع.

[15] - نوبخت، فرشته، ادبیات زنانه، والس ادبی.

[16] - احمدی،  پگاه، تأملی بر رویکرد‌های فمینیستی در ادبیات.

[17] - احمدی، بابک، حقیقت و زیبایی، ص 171 تا 176.

[18] - باپیروند، بهزاد، نقد ادبی زنانه.

[20] - همان منبع.

[21] - West minster review

[22] - Angelica Kaffmann

[23] - Artemisia Gentileschi

[24] - Nachlin, Linda, Have there been no great women artists?

[25] - Guerrilla girls

[26] - Feminism and Feminist Art.

[27] - ایگلتون، تری، پیش‌درآمدی بر نظریه‌ی ادبی، ص 259 تا 264.

[28] - Mahoney, Erin , The problem of feminism in female art.

[29] - Meredith Flynn

[30] - Bemis, Sandra M., The difficulties facing feminist theater.

[31] - Open theater

[32] - San Francisco mime troupe

[33] - National black theater

[34] - Living theater

[35] - Hennigan, Shirlee, The women director in the contemporary professional theater.

[36] - Brownmiller, Susan, Towards a feminist theater.

نظرات 1 + ارسال نظر
بهمن محیطی جمعه 7 فروردین 1394 ساعت 16:17

فمینیسم به مثابه یک ایدئولوژی عمل کرده یا دست کم هواداران و معتقدین به اون چنین ظنی رو تقویت نکردن؟

به نظر من هم همین طوره و ایدولوژی زدگی در بسیاری از ایسم های جدید که فمینیسم هم جز آنان است، آنان را گاهی تبدیل به شبه دین های افراطی کرده است.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.