مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر
مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر

زن در نگاه عرفا و متصوفه

زن در نگاه عرفا و متصوفه


آزاده مدنی




 

با وجود ارتقاء مقام زن در اسلام این نگاه در جامعه بسیار دیرتر تغییر کرد و فوت پیامبر رهنمودهایش را در این زمینه به سرعت از خاطرها برد. درواقع در باب زنان آنچه از سنت نبوی در یادها ماند که به باورهای قومی و شخصی خوشایندتر بود. اما به نظر می‌رسد با این نگاه به زن هیچ‌گاه کاملاً مثبت‌نشده اما در طول تاریخ تصوف ارتقاء یافت چنان‌که زن‌گریزی مالک دینار، شقیق بلخی و ابراهیم ادهم در اوج تصوف به ابن‌عربی و ارادت او به زنان عارف رسید. این بخش مختصری از نگاه‌های بزرگان تصوف به زنان است؛ البته موردی و پراکنده.

 

مالک دینار:

مالک دینار، زن و ازدواج را رد نمی‌کند، اما نظریه او در مورد لطفی که خداوند می‌تواند به بنده‌اش عنایت کند، نشان ایده‌ی پنهان او در مورد زنان است:

«هنگامی‌که خداوند متعال، خیر بنده‌ای را بخواهد، همسرش را پس از چندی به عالم نیستی فرا می‌خواند، و بدین‌سان خیر بزرگی نصیب او می‌فرماید: این‌که او بتواند خود را کاملاً به پرستش خدای متعال اختصاص دهد … .»[1]

 

سنایی غزنوی:

شاعر و صوفی مشهور در یکی از اشعارش چنین می‌سراید:

«کانکه را دختر است جای پسر

گرچه شاهست هست بد اختر

وانکه او را دهیم ما صلوات

گفت کالمکر مات دفن بنات

چون بود با بنات نقش فلک

بر زمین جفت نعش بی‌شک»

او همچنین در حدیقه‌الحقیقه در تعریف از زنان با ایمان می‌گوید:

«یک زن با ایمان بهتر از هزار مرد شرور است.»

 

عطار نیشابوری:

او که مردان را در راه سلوک و طریقت برتر از زنان می‌شمارد در مصیبت‌نامه خود می‌نویسد:

«کسی‌ که درد عشق را در سینه‌ی خود حمل نمی‌کند به هیچ روی مرد نیست، و یک زن است.»

البته عطار در تذکره الاولیاء بر این نکته اشاره می‌کند که هنگامی‌که مرد و زنی خود و منیت‌شان را در مسیر عشق الهی نابود کنند، دیگر از هیچ زندگی فردی و مستقلی برخوردار نخواهند بود.

 

عبدالرحمن سلّمی:

عبدالرحمن سلّمی نیز که در طبقات الصوفیه خود از زنان بسیاری نام‌برده و آنان را ستوده است، در نهایت کتابش برای طفره‌رفتن از اینکه آیا زنان در تمرین‌های تصوف مانند مردان هستند یا خیر، به این روایت استناد می‌کند که زاهدی به عاشیه بنت احمد از اهالی مرو گفت: چنین کن و چنان کن تا اسرار الهی بر تو آشکار شود. و او در پاسخ گفت: پنهان ماندن (در پرده‌ماندن) برای زنان از بی‌پردگی بهتر است. چرا که مقرر نیست که زنان (از پرده به درآیند) و آشکارا دیده شوند. این در حالی است که سلّمی در اشارات دیگر خود، زنان را در معرفت و دین همسان و مساوی مردان دانسته است.

 

عبدالرحمن جامی:

نظرات جامی تقریبا مشابه سلّمی است. او هنگامی‌که از برخی قدیسان در نفحات الانس ذکری به میان می‌آورد می‌گوید:

«چنانچه همه زنان به زنی که از او نام بردیم شباهت داشتند، یقیناً زنان بر مردان ارجحیت پیدا می‌کردند: جنسیت لفظی مؤنث، هیچ زیانی به خورشید نمی‌رساند، به همان اندازه نیز جنسیت لفظی مذکر هیچ افتخاری را برای ماه به ارمغان نمی‌آورد.»[2]

او همچنین در منظومه سلسله الذهب زن صوفی مصری را چنین می‌ستاید:

«آیا آن زن در جهان بود؟ یا نکند دیگر نبود؟

نگاهش به تنها زیبایی یگانه خیره بود

روحش با امواج عشق غرق می‌شد

قلبش با بال‌های معنوی به هوا عروج می‌کرد،

و گوشش به هر رازی نفوذ می‌یافت.

او را زن صدا مزن

هر یک از تارهای گیسوانش

بیش از صد مرد ارزش دارد.»[3]

 

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی:

نظرات مولانا در مورد ازدواج نیز در فیه ما فیه، نشان‌گر نگاه او به زنان است. به اعتقاد او زنان برای این آفریده شده‌اند که به مردها اجازه دهند که افکار عجیب و غریب‌شان را تحمل‌کرده و از راه این تحمل تعلیم و تربیت یابند. او ازدواج برای مردان را در حقیقت ریاضتی برای مبارزه، تزکیه و پالایش نفس می‌داند و معتقد است کسانی‌که نمی‌توانند، تحمل زنان را داشته باشند بهتر است مانند عیسی از ازدواج بپرهیزند. در راستای همین تفکر است که داستان شیخ خرقانی را در دفتر ششم مثنوی آورده است که همسرش او را دشنام می‌داد و خداوند به خاطر تحمل وی او را بر شیران مسلط کرده بود:

«بعد از آن در مشکل انکار زن

برگشاد آن خوش‌سراینده دهن

کان تحمل از هوای نفس نیست

آن خیال نفس تست آنجا مایست

گرنه صبرم می‌کشیدی بار زن

کی کشیدی شیر نر پیگار من»[4]

 

امام محمد غزالی:

نگاه امام محمد غزالی به زن را می‌توان آنجا که در باب نکاح سخن می‌گوید، یافت. او بعد از آنکه در فواید نکاح، فرزندآوردن، حصارکردن شهوت و آسایش دل برای رغبت به عبادت برمی‌شمرد، فایده‌ی چهارم زنان را چنین شرح می‌کند:

«فایده چهارم آن بود که زن تیمار خانه بدارد و کار رُفتن و پختن و شستن کفایت کند که اگر مرد بدین مشغول شود از علم و عمل و عبادت بازمی‌ماند و بدین‌سبب زن یار بود در راه دین و بدین‌سبب است که بو سلیمان دارانی گفته که زن نیک از دنیا نیست که از آخرت است.»[5]

همچنین او در باب حق شوی بر زن می‌گوید:

«… اما حق مرد عظیم‌تر است بر زن که وی به حقیقت بنده‌ی مرد است. و در خبر است که اگر سجود جز خدای را روا بودی، زنان را سجود فرمودندی بر مردان.»[6]

 

ملاصدرا و ملاهادی سبزواری:

فیلسوف و متکلم بزرگ عصر صفوی در کتاب اسفار اربعه، زنان را در ردیف حیوانات قرار می‌دهد:

«و از عنایات الهی در خلقت زمین، آفرینش حیوانات مختلف است … که بعضی برای خوردن هستند … و برخی برای سوارشدن … بعضی برای بارکشیدن … و برخی برای تجمّل … و بعضی برای نکاح و آمیزش … و بعضی برای تهیه لباس و اثاث‌خانه … .»[7]

ملاهادی سبزواری نیز در حاشیه اسفار در توجیه سخن ملاصدرا می‌نویسد:

«اینکه صدرالدین شیرازی، زنان را در عداد حیوانات آورده است، اشاره لطیفی دارد به این که زنان به دلیل ضعف‌عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقاً و عدلاً در حکم حیوانات زبان‌بسته‌اند و بیشتر آنها سیرت چهارپایان را دارند، ولی [خداوند] به آنان صورت انسان داده تا مردان از مصاحبت با آنان نفرت و اکراه نکنند و برای نکاح با آنها رغبت کنند و به همین دلیل در شرع مطهر، مردان را در بسیاری از احکام مثل طلاق و نشوز و … بر زنان برتری و چیرگی داده‌اند.»[8]

 

میردرد:

برخلاف بسیاری از عرفا، میردرد، عارف هندی، هنگامی‌که از زن و فرزندان خود سخن می‌گوید، خالی از هر کدورت و دستخوش عواطف عمیق است:

«من همسر و فرزندانم را بی‌اندازه دوست می‌دارم، و کاملاً اسیر این عشق هستم. تنها خداوند متعال از این واقعیت آگاه است که آیا این نتیجه‌ی نیروهای حیوانی وجودم، یا وضعیت بشریم است: یا آن هم که بر اساس عشقی کاملاً ملموس این‌گونه است، یا شاید هم این همان تظاهرات نیروی مسلط الهی در جنبه‌ی رحمت‌آفرین خود است؟»[9]

 

سهل‌بن عبدالله تستری:

او نیز عشق زناشویی را برخلاف عشق الهی نمی‌داند:

«مادامی‌که در عشق نسبت به همسر، مهربانی و ملایمت و محبت وجود داشته باشد، عشق به خدا از یاد برده نخواهد شد.»[10]

 

محی‌الدین ابن‌عربی:

ابن‌عربی جزء معدود عرفای اسلامی است که در مورد زنان و مردان تفاوت‌های ماهوی در معنویت نمی‌بیند. او بی هیچ تردیدی معتقد است که زنان می‌توانند در سلسله‌ی ابدال قرار گیرند. او زن را مخلوق نمی‌بیند بلکه خالق می‌نامد. خداوند در ماده قابل رؤیت نیست و در ماده‌ی انسانی کامل‌تر از هر ماده‌ی دیگری قابل شهود است. همچنین او معتقد است که در زن‌ها این شهود قابل رؤیت‌تر از مردان است. وقتی‌که در وجود زن به تفکر و اندیشه درباره‌ی خدا پرداخته می‌شود هم به عنوان نماینده و عامل فاعل و هم منفعل (قابل) می‌توان درباره خدا اندیشید به همین جهت دیدن خدا در صورت زن به معنی دیدن او در هر دو وجه است و چنین مشاهده‌ای کامل‌تر می‌شود. شیخ محی‌الدین در تفسیر حدیث پیامبر که محبوب‌ترین از دنیا را زن، عطر و نماز می‌داند، چنین می‌گوید:

«تقدیم کرد ذکر نساء و طیب را بعد از آن گفت که روشنی چشم در صلات است. ابتدا کرد به ذکر نساء و تأخیر کرد صلات را، از برای آنکه مرأه جزء رجل است در اصل ظهور عین مرأه.[11]»[12]

«بعد از آنکه بیرون آورد از او شخصی بر صورتش، و او را مرأه نام نهاد. پس میل کرد به سوی او چون میل کل به جزوش [الشیء الی نفسه] و مرأه نیز به سوی او میل کرد چون میل چیزی به وطنش، أعنی اصلش.

به واسطه‌ی این معنی محبوب گردانیده شد نساء مر رسول را، از برای آنکه حق دوست داشت آن را که بر صورت خویش آفرید و امر کرد به سجود او ملایکه‌ی نورانی را، با وجود عظمت قدر و کمال منزلت و علو نشأت طبیعیه‌ی ایشان. پس این چنین است که از طرفین حاصل است واقع شد مناسبت میان عبد و رب او؛ حال آن است که مخلوق‌بودن انسان به صورت حق ـ سبحانه و تعالی ـ اعظم است از جهت مناسبت میان عبد و ربش و اجل و اکمل است از برای آنکه صورت انسانیه زوج ساخت صورت رحمانیه را؛ چنانکه صورت مرأه صورت رجل را زوج گردانید.»[13]

«پس ظاهر شد ثلاثه، که حق و رجل مرأت است، و فردیت بحصول پیوست و به ازای آن در نسخه انسانیه روح و قلب و نفس ظاهر شد. پس چنین و شوق رجل بسوی ربش که اصل اوست، چون چنین مرأه است بسوی رجل؛ لاجرم محبوب گردانیدش رب نساء را بسوی رجل. چنانکه حق دوست داشت آن را که بر صورت اوست و از برای این است حنین قلب بسوی روح و حنین نفس بسوی قلب.»[14]

«پس واقع نشد حب رجل مگر آن را که از او متکوّن شد که آن مرأه است، حال آنکه حب رجل متعلق بود به حق که این رجل از او متکوّن است و از برای ایماء بدین معنی رسول(ص) گفت که: ’دوست گردانیده شد نساء بر من.‘ و نگفت که من دوست داشتم ایشان را؛ چه تعلق حب او(ع) به ربی بود که بر صورتش مخلوق است.»[15]

«از برای اینکه رجل مرأه را دوست داشت، مرأه نیز رجل را دوست داشت، و هر یکی با دیگری طلب غایت وصلت کرد شهوت اجزای بدن را شامل گشت. از برای آنکه حق ـ سبحانه و تعالی ـ غیورات، غیرت می‌برد بر بنده‌ی خود که اعتقاد کند بر این وجه که به غیرحق لذت دارد.

پس بنده را به غسل طاهر ساخت تا رجوع کند به سوی حق، و به امعان نظر و اجالت بصر مشاهده کند حق را در آنچه خود در وی فانی شده است که آن مرأه است؛ زیرا که از رجوع چاره نیست و از شهود ذاتش گریز نی.»[16]

«پس هرگاه که مشاهده‌ی حق کند در مرأه، شهود او منفعل باشد؛ چه مرأه محل انفعال است. و اگر مشاهده حق کند در نفس خود و مشاهده کند که مرأه از نفس او ظاهر شده است مشاهده حق باشد در صور فاعل.»[17]

«پس شهود رجل حق را در مرأه اتمّ و اکمل باشد؛ چه اینجا مشاهده حق است از این روی که فاعل منفعل است. و از برای این معنی رسول(ص) نساء‌را دوست داشت؛ چه شهود حق را در ایشان کمال است، و حق مشاهده کرده نمی‌شود ابدا مجرّد از مواد؛ چه حق تعالی بالذات غنی است از عالمیان.

چون شهود از وجه تجرّد ممتنع باشد و شهادت از ماده منفک نی. پس شهود حق در نساء از سایر مواد اعظم و اکمل باشد.»[18]

دیدیم که در تصوف، عرفا و متصوفه در باب مسئله زن و ازدواج هر کدام به جانبی رفته‌اند و تجمیع فکری در این زمینه وجود ندارد. گاهی آنان را قرین شیطان دانسته‌اند مانند شقیق بلخی آنجا که از او می‌پرسند چرا ازدواج نمی‌کند، می‌گوید دو شیطان را در کنار هم نمی‌تواند تحمل کند.[19] گاهی تحمل بدخلقی آنان را سلوکی در مسیر طریقت دانسته‌اند، زمانی آنان را وسیله‌ای برای رتق و فتق امور خانه و زندگی روزمره و از آن جهت یار دانسته‌اند، هنگامی مشغولیت به آنها را سبب دوری از خداوند شمرده‌اند، گاه به عکس، عشق به آنان را مقدمه‌ای برای عشق الهی خوانده‌اند و … .

به نظر می‌رسد چند نکته‌ی اصلی‌ای که در فصل قبل به آن‌ها اشاره شد می‌توان مهم‌ترین این عوامل دانست و البته سعادت یا ناکامی شخصی افراد در زندگی‌های خصوصی‌شان را نیز بر آنها افزود. به غیر از آن وضعیت زنان جامعه ـ که البته به خاطر نظام مرد‌سالاری کمتر از علم و دانش بهره داشته‌اند ـ نیز مزید بر علت شده بود. به هر جهت این دیدگاه‌ها در آن دوران نه تنها متغییر بوده که امروزه نیز با همین شدت دارای اختلاف است. بطور مثال آیت‌الله جوادی‌آملی در نگاه به زن، شیوه‌ی ابن‌عربی را پی‌می‌گیرد و می‌گوید:

«تمام زن‌ها از لحاظ گوهر هستی و اصل مبداء قابلی همتای مردان‌اند و خلقت هیچ زنی جدای از خلقت مرد نیست؛ البته مسأله طینت حکم جدائی دارد که طینت اولیاء الهی از غیرآنها ممتاز است و آن بحث اختصاصی به زن یا مرد ندارد، و این همتای نخستین انسان و انسان‌های بعدی فرقی نیست چنانکه در این جهت امتیازی بین اولیاء و دیگران نیست و تمام زن‌ها از لحاظ حقیقت از سنخ گوهر مردان‌اند … .»[20]

اما در کنار این ایده و هم‌زمان با او آیت‌الله حسن‌زاده‌ آملی، آنجا که در شرح فص حکمت عصمتیه فی کلمه فاطمیه علی و فاطمه را نیز به عنوان انسان‌های برتر مثال می‌زند، طینت فاطمه و علی را متفاوت می‌بیند و علی را عقل کل و فاطمه را نفس کل می‌خواند.

همین تفاوت دیدگاه‌های معاصر ما یعنی در جامعه‌ای که زنان در آن از بالاترین مراتب علمی برخوردارند و دیگر نشان از جهل دوران پیشین وجود ندارد، همان‌طور در حالی که منابع مشترکی جهت جستجو پژوهش برای این دو بزرگوار وجود داشته، اختلاف نگاه آنان را جز برداشت‌های شخصی، تأثیرات زندگی‌های خصوصی آنها و محیط‌های تربیتی‌شان، نمی‌توان دانست.



[1]- شمیل ـ آنه مارنی، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ص 94.

[2]- شیمل ـ آنه ماری، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ص 99.

[3]- همان منبع، ص 100 و 101.

[4]- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، ابیات 2141-2139.

[5]- غزالی ـ‌محمد، کیمیای سعادت، ص 261.

[6]- همان منبع، ص 275.

[7]- ملاصدرا ـ محمد‌بن ابراهبم، اسفار اربعه، ص 136.

[8]- همان منبع.

[9]- شیمل ـ آنه ماری، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ص 95.

[10]- همان منبع.

[11]- شرح: لاجرم اشتیاق به جانب مرأه دارد، چنانکه کل را به سوی جزء خود شوق چنین است.

[12]- ابن‌عربی، فصوص الحکم، ص 776.

[13]- همان منبع، ص 785.

[14]- همان منبع، ص 786-785.

[15]- همان منبع، 786.

[16]- همان منبع، ص 787.

[17]- همان منبع، ص 788-787.

[18]- همان منبع، ص 788.

[19]- احتمالاً اشاره به روایتی از حضرت محمد(ص) است که هرگاه زنی بیاید، شیطان نیز با اوست.

[20]- جوادی‌آملی ـ عبدالله، زن در آئینه جمال و جلال، ص 39.


نظرات 1 + ارسال نظر
بهمن محیطی چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 21:54

همه این اظهارنظرها ریشه در رأیی داشته که این بزرگان در باب آفرینش زن داشته اند و آن هم با استناد به تفسیری از یک آیه قرآن:

زن از مرد و برای مرد آفریده شده است.

در واقع مابقی موضع گیری ها در باب زن و حقوق و جایگاه او، فروع همین برداشت و تفسیر است و زمانی می توان طرحی نو در انداخت که این تفسیر تغییر کند.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.