مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر
مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر

رهبانیت و زنان


رهبانیت و زنان


آزاده مدنی





 

گرایش به زهد، همچنین فقر اولیه بسیاری از بزرگان اصحاب پیامبر، ناخودآگاه صوفیان نخستین را در پی احیای سنت آنان کشاند؛ خصوصاً اینکه پس از فتوحات اسلام جامعه‌ی عربی ـ اسلامی کم‌کم غنی می‌شود و دنیادوستی رایج می‌گردد. صوفیان نیز نزاع بر سر این دنیا را که در جامعه رایج می‌گشت. صوفیان نیز نزاع بر سر این دنیا را که در جامعه رواج‌یافته بود در شأن خود نیافتند و کم‌کم به طرف انکار آن رفتند. جملاتی نظیر ’الفقر فخری‘ پیامبر نیز آنان را در این مسیر راهنما گشت. اما از آنجا که انسان کمال‌طلب است، همواره در معرض افراط‌ و تفریط قرار می‌گیرد. چنانکه آنان در کنار تقوی، پرهیز و زهدشان که طبیعتاً مبارزه با نفسانیات را به طور عام دربرداشت سعی در پشت‌پازدن به تمام لذت‌هایی کردند که منعی نیز بر آنان وجود نداشت. دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در باب این سنت‌های صوفیان می‌گوید:

«گمان می‌کردند که انسان در هر کاری که پیش می‌گیرد باید خدا را پیش چشم بدارد، حضور او را احساس کند، و از قهر و عذاب او بترسد. همواره به خاطر داشته باشد که این جهان سرای باقی نیست، گذران و فانی است و تمام لذت‌های آن هم از مال و جاه و زن و فرزند، چیزی نیست جز فریب و غرور و اگر چند واجب نیست که انسان به همه آنان پشت‌پا بزند لیکن باید که به آنها دل نبندد تا وجود آنها حجاب وی نشود و وی را از توجه به خدا که غایت وجود انسان همان است بازندارد.»[1]

همین تفکر همراه با اعتراض‌هایی که به حکام وقت وجود داشت رفتارهایی زهدآمیزی را باعث شد چنان که گفته می‌شود عامربن عبدالقیس به خاطر اعتراض به خلیفه (عثمان) گوشت نمی‌خورد و از زنان پرهیز می‌کرد. این اعمال کم‌کم بنیان‌گذار اندیشه‌ی گذشتن از همه‌چیز در میان اهل تصوف شد. چنان‌که ابراهیم ادهم، شقیق بلخی، بشر حافی، رابعه عدویه و … از آنچه به دنیا تعلق داشت، گذشتند و به زهدی شدید روی آوردند. نخوردن گوشت، پوشیدن لباس خشن، پابرهنه‌بودن، گذشتن از تجملات زندگی، نخواستن هر چیز خواستنی و مهم‌تر از همه انتخاب تجرد، رهبانیتی را شکل داد که از آنچه پیامبر منادی آن بود بسیار سخت‌تر گشت. این رهبانیت دو شاخه‌ی اصلی داشت. یکی ریاضت‌های شخصی مثل پرهیز از خوراک و لباس، و دیگری تجرد.

می‌توان بارزترین مصداق رهبانیت را در دین تجرد و پرهیز از تأهل دانست اما این که این بحث چگونه وارد سنت تصوف می‌شود به جای خود مورد بررسی است که در این فصل تلاش ما بازگویی این مداخل می‌باشد. این مداخل بطور هم‌زمان یا جداگانه‌ای در تصوف جنبشی برضد زنان و تأهل ایجاد کرد که البته به دلیل بسیاری از ملاحظات صوفیه در مورد تأهل همه‌گیر نشد اما در مورد زن و دشمنی یا تحقیر پنهان او به اجماعی نسبتاً چشم‌گیر رسید. این ضدیت با زنان و تأهل را می‌توان در برخی علل زیر یافت:

1-‌ تعارض اخبار نبوی

2-‌ نگاه منفی به زن در سنن دینی دیگر

3-‌ افراط و تفریط در امر لذت (خصوصاً لذت جنسی)

در این بخش برای آشکارشدن کلیات این موضوع و جایگاه اصلی زن و خانواده ابتدا مختصراً به بررسی جایگاه زن در قرآن، سپس جایگاه زن در نزد پیامبر و اهل بیت او می‌پردازیم که در واقع باید مبنای تفکر تصوف و عالمان اسلامی قرار گیرد.

 

جایگاه زن در قرآن:

در قرآن به چهار شیوه از زنان یاد می‌شود. اولین شیوه‌ی آن تاریخی است یعنی در قرآن از زنانی خاص که در تاریخ از آنها نام برده شده، ذکری به میان می‌آید. دومین نوع از بحث‌های قرآن در مورد زنان ناظر بر تبیین جایگاه زن و مرد است. در گرایشی دیگر، قرآن زنان و مردان را هم‌زمان مورد خطاب قرار می‌دهد و نگاهی یکسان به آنان دارد. آخرین نوع نگاه به زن در قرآن توجه به احکام زنان و حدود و ثغور حقوق آنان است. در این مختصر ما بیشتر به دو نظرگاه اول توجه می‌کنیم.

در قرآن هم به طور مستقیم و هم به شیوه‌ی غیرمستقیم از برخی زنان یاد شده است که از موارد غیرمستقیم آن می‌توان اشاراتی که به فاطمه(س) و عایشه دارد را ذکر کرد. دو مورد از روشن‌ترین اشارات به فاطمه(س) در قرآن سوره کوثر و آیه‌ی مباهله است. که در اولی فاطمه(س) را با تمثیل رودی در بهشت، نعمتی به پیامبر می‌خواند و در دومی او را در کنار علی(ع) و فرزندانش در روز مباهله از نزدیک‌ترین نزدیکان پیامبر قرار می‌دهد.

در مورد عایشه خطاب قرآن دوگانه است. یک‌بار او را به‌خاطر فاش‌کردن سرِّ پیامبر مورد عتاب قرار می‌دهد و بار دیگر در مقابل بداندیشان و بدخواهان که او را مورد تهمت قرار داده‌اند، حمایتش می‌کنند.

اما قرآن زنان دیگری را نیز مورد خطاب‌های روشن‌تری قرار می‌دهد که این موارد را می‌توان به چهاردسته تقسیم کرد:

·      زنانی که از آنان به بدی یاد شده مثل: زن لوط و زن نوح.

·      زنانی که نگاه به آنان مبهم است و جای تأویل دارد مثل زلیخا.

·      زنانی که از آنان ستایش می‌شود مثل مریم، آسیه و بلقیس.

·  زنانی که در کنار داستان‌های انبیاء از آنان و نقش‌هایشان یاد می‌شود مثل: مادر، خواهر و همسر موسی، همسران ابراهیم، زکریا و عمران و حوا همسر آدم.

نکته‌ی جالب در اینجاست که در قرآن آنگاه که از زنان چون زن نوح و لوط به بدی یاد می‌شود، توضیح کاملی از شرح ماوقع ندارد. به نظر می‌رسد گناه آنان به طور کلی عدم‌بندگی خدا و اطاعت همسرانشان به عنوان پیامبران خداوند است. اما قرآن وارد جزئیات این داستان‌ها نمی‌شود.

احسن القصص در قرآن داستان یوسف و زلیخاست که رویکرد قرآن در آن رویکردی دوگانه است: قرآن او را به خاطر تقاضای مراوده با یوسف و دروغ‌گفتن به همسرش شماتت می‌کند، اما با داستان دعوت زنان و بریدن دست‌هایشان هنگام دیدن یوسف بار گناه او را تخفیف می‌دهد و در پایان با اعتراف زلیخا به بی‌گناهی یوسف، او را نیز تا حدود زیادی تبرئه می‌نماید. قرآن در آنجا از زبان یوسف می‌گوید:

«و من (خودستایی‌نکرده) و نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمی‌دانم زیرا نفس‌امّاره انسان را به کارهای زشت و ناروا سخت وامی‌دارد جز آنکه خدا به لطف خاص خود آدمی را نگه‌دارد که خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است.»[2]

همین آیه که نشان از لطف خداوند و بخشش او دارد و درست بعد از اعتراف زلیخا می‌آید، حس بخشیده‌شدن او را به خواننده انتقال می‌دهد. چنانچه بعدها بسیاری از عرفا از این داستان افسانه‌ها ساختند و در آن به شکلی دست به تطهیر زلیخا زدند.

یوسف‌بن‌حسن رازی در مورد این داستان می‌گوید:

«مادامی‌که زلیخا خواهان رسیدن به وصال یوسف به سر می‌برد هر روز بیش از پیش خوار و حقیر می‌شد اما هنگامی‌که خواسته‌ی خود را رها ساخت، خداوند به او زیبایی و جوانی عطا فرمود. آن هنگام که عاشق پیش می‌رود، معشوق به عقب می‌رود، اما هنگامی‌که عاشق تنها به عشق خود بسنده می‌کند، در آن لحظه است که معشوق به او نزدیک می‌گردد.»[3]

ابن‌عربی در فتوحات مکیه، عطار در الهی‌نامه و جامی در منظومه یوسف و زلیخا این زن را مظهر روح بشری یا نفس، ترسیم می‌کنند که با نبردی باطنی و پیوسته و نیز با رنج و درد می‌تواند پالایش شود و به سوی پروردگار به شکل مطمئنه بازگردد.

بلقیس به دسته زنانی تعلق دارد که در قرآن از آنان به نیکی یاد می‌شود.

«بلقیس (رو به رجال دربارش کرده و) گفت نامه بزرگی به من رسیده است که آن نامه از جانب سلیمان و عنوانش به نام خدای بخشنده‌ی مهربان است.»[4]

ابن‌عربی در تفسیر این آیه و بقیه داستان بلقیس در قرآن کریم و در تبیین شخصیت او در فص سلیمانی چنین می‌گوید:

«بعضی از اصحاب تفسیر گفته‌اند که سلیمان(ع) تقدیم اسم خویش بر اسم حق ـ سبحانه و تعالی ـ از برای آن در کتاب خویش اخختیار کرد تا بلقیس به تمزیق کتاب و غیره طریق اخلال به حرمت مسکوت ندارد، بلکه وظیفه اجلال بجای آورد. …

… و شیخ بر آن رفته که سلیمان(ع) در نامه تقدیم ناخود بر اسم باری ـ عز اسمه ـ نکرده است، اما وهم تقدیم از آن ناشی‌شده که بلقیس با حواشی و ارکان دولت خویش حکایت کرد که کتاب کریمی به من القاء کرده شد، و آن کتاب از جانب سلیمان است، و مضمون او ’بسم الله الرحمن الرحیم * الا تعلو علی و أتونی مسلمین‘ [آیه 30 و 31 سوره 27]

… و بلقیس چون موفق بود کتاب را بعد از خواندن مکرم داشت و نزد خود معظم انگاشت. و اگر سعادت این توفیق درنیافتی و به تمزیق کتاب شتافتی، تقدیم اسم سلیمان مانع نیامدی و تأخیرش نیز مؤثر نبودی، بلکه بعد از قرائت تمام کتاب، فهم مضمون خطاب کردی آنچه قاید قضاء و سایق قدر او را بر آن داشتی.»[5]

«و ازجمله حکمت و معارف بلقیس و علّو مرتبه‌ی او در علم یکی آن است که ذکر ملقی کتاب نکرد، و صیغه مجهول آورد تا اصحاب و توابع خود را بیاگاهاند که او را اتصالی هست به اسرار و معانی از عالم جبروت و ملکوت که ایشان طریق وصول بدان نمی‌دانند و این از تدبیر الهی است در ملک، از آنکه چون اصحاب و خدم خیل و حشم و اصل دولت و ارباب بَطْش و صولت موصل اخبار را به ملک ندانند، هر آینه ایمن نباشند در تصرّفات، و فراغت نیابند از مخالفت تطرق آفات.

پس تصرف نکنند مگر در امری که اگر خبرش به سمع عالی سلطان رسد از تَبعه و غایله آن در امان باشند.

و اگر پیش ایشان متعین شوند که از اخبار اسرار مملکن اِخبار کننده‌ی ملک کیست؟ هر آینه به اتیاء اصناف خدمت و اعطاء انواع رشوت وظیفه دعاگویی و رضاجویی بجای آرند، و بسدّ طریق وصول خبر به ملک، دست تصرف در ملک گشاده دارند.

پس سلوک این طریقه سیاستی است مورث خدر، مگر غنی و فقیر و خواص ارباب تدبیر را؛ و بلقیس بدین دانش و حکمت استحقاق سلطنت و تقدم ریاست بر اهل مملکت دریافت.»[6]

«پس چون به کمال راست و جمال کیاست، به وفور علم سلیمان و غایت اتصاف او واقف شد، گفت: خداوندا من بر نفس خود تا این غایت به کفر و شرک ظلم کردم. و گفت: اسلام آوردم با سلیمان. یعنی اسلام خود را در انقیاد ربّ العالمین چون اسلام سلیمان ساختم  … .

… پس بلقیس منقاد سلیمان نشد، بلکه منقاد رب العالمین گشت، و لهاذا ’اسلمت لربّ العالمین‘ گفت. و در انقیاد حق مقیّد به ربّی دون ربّ نشد بلکه به رب مطلق که ربالعالمین [است] منقاد شد که سلیمان و غیر او از اهل علم در حیطه‌ی ربوبیت او داخل‌اند.»[7]

«… اسلام بلقیس مثل اسلام سلیمان بود غیر مقیّد به رب مخصوص به رب مقیّد، بل مطلق از تقلید است. و لهذا گفت: اسلام آوردم با سلیمان به حضرت الله که ربّ العالمین است، پس اتباع سلیمان کرد در اسلام.»[8]

«بلقیس دانست که سلیمان با خداست به تبعیت، پس تابع او شد تا مع الله باشد به تبعیت، و تخصیص نکرد در قول ’ربّ العالمین‘ عالَمی را از عالَمی، تا او را در جمیع عوالم از ربوبیت نصیب باشد؛ چه الله تربیت همه‌ی عوالم می‌کند و بلقیس به طریق تبعیت با اوست.»[9]

زنانی که در حاشیه‌ی داستان موسی در قرآن می‌آیند همه منجیان او به عنوان پیامبر خدایند. چه مادر و خواهرش که به همراه وحی الهی او را نجات دادند و چه همسرش که در لحظه‌ی گرسنگی و تنهایی در آنجا از عجز به درگاه خدا پناه آورده بود، نجاتش داد و چه آسیه که یکی از چهار زن برگزیده در لسان پیامبر نیز هست.

اما ستوده‌ترین زن در قرآن کریم مریم است:

«آنگاه که زن عمران گفت پروردگارا من عهد کردم فرزندی که در رحم دارم از فرزندی خود در راه خدمت تو آزاد گردانم این عهد من بپذیر که دعای بندگان بشنوی و به احوال و اسرار خلایق آگاهی. چون اولاد بزاد از روی حسرت عرض کرد که زاده‌ام دختر است و خدا بر آنچه زائیده داناتر است و پسر و دختر در کار خدمت حرم برابر نخواهند بود و من او را مریم نام نهادم و او و فرزندانش را از شر شیطان رانده‌شده در پناه تو آوردم. پس خداوند او را به نیکویی پذیرفت (که از مقبولان درگاهش نمود) و او را به تربیتی نیکو پرورش داد و زکریا را برای کفالت و نگهبانی او برگماشت. هروقت زکریا به صومعه عبادت مریم می‌آمد روزی (شگفت‌آوری) می‌یافت می‌گفت ای مریم این روزی از کجا برای تو می‌رسد پاسخ می‌داد که این از جانب خداست و خدا به هر که خواهد روزی بی‌حساب دهد.»[10]

مریم در قرآن چه از نظر والدین، چه از نظر تربیت، چه از منظر اخلاق و عبادت و چه به عنوان پرورنده‌ی کلمه‌ی الهی، ستوده می‌شود.

و اما داستان حوا در قرآن نیز از مهم‌ترین قصص قرآن به شمار می‌رود. در این داستان برخلاف روایات یهودی و مسیحی آن که گناه رانده‌شدن آدم از بهشت را به گردن حوا می‌اندازد و عادات ماهانه و درد بارداری را مجازاتی بر این گناه نخستین می‌شمرند، اثری از این تبعیض وجود ندارد.

البته در قرآن از زنان دیگری از جمله هاجر، ساره، همسر زکریا و … نام برده می‌شود که به دلیل طولانی‌شدن مطلب از ذکر آن پرهیز می‌کنیم.

اما نکته‌ی مهم دیگری که غیر از داستان این زنان بزرگ در تبیین جایگاه زن در اسلام وجود دارد، نوع معرفی زن به عنوان همتای مرد است:

«از نشانه‌های قدرت اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید تا به ایشان آرامش یابید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد و در این عبرت‌هایی است برای مردمی که تفکر می‌کنند.»[11]

«آنان پوشش شما هستند و شما پوشش آن‌هایید.»[12]

«برای شما از شما، همسرانی بیافرید.»[13]

«و برای زنان است حقی از معروف و خوبی همانند آنچه برای مردان حقی بر ایشان هست.»[14]

«و تمنا نکنید آنچه را خداوند به بعضی از شما داده، برای مردان بهره و پاداشی هست از آنچه کسب کرده‌اند، و برای زنان بهره‌ای هست از آنچه کسب کرده‌اند و شما از خداوند بخواهید از فضل و بخشش او بدرستی که خداوند به هر چیزی داناست.»[15]

نظیر این آیات و آیاتی که در آن مسلمین و مسلمات، مؤمنین و مؤمنات، قانتین و قانتات، صادقین و صادقات و … را در کنار هم قرار می‌دهد، نشان از نگاهی عادلانه به زن و مساوات‌گرایانه در جای است که حقوق مادی دیگر مطرح نبوده و جایگاه معنویات است.

 

زنان در سنت پیامبر و اهل بیت او:

در واقع می‌توان گفت که برخی از احادیث در زمینه‌ی زنان در آراء پیامبر که احتمالاً بر اساس شرایط زمانی یا شرایط فردی شنونده بوده می‌تواند شبه‌ی تشویق پیامبر به تجرد را ایجاد کند.

«خیرکم بعد المأتین رجل خفیف الحاذ. قیل یا رسول‌الله و ما خفیف الحاذ قال الذی لا‌اهل له و لاولد.»

«یأتی علی الناس یکون هلاک الرجل علی ید زوجته و ابویه و ولده یُعَیرونه و یکلفونه مالایطیق فیدخل المداخل التی ذهب فیها دینه فیهلک.»

«ما توکت بعدی فتنته اضرَّ علی الرجال من النّساء.»

این احادیث بصورتی آشکار زن (و گاه فرزند) را فتنه‌ای برای مردان می‌دانند. اما نکته‌ی این احادیث اولاً این است که پیامبر برای این موارد کلیّت قرار نداده است. یعنی از هر زنی سخن به میان نمی‌آید و هر نکاحی را شامل نمی‌شود بلکه مانند آیات قرآن در مورد فتنه‌بودن مال و فرزندان بیشتر فرمایشی در جهت مراقبت و سلوک است تا توصیه به نفی نکاح یا نفی زن به معنای عام آن. اما در مورد ازدواج سنت پیامبر کاملاً روشن و واضح‌بوده و عمومیت می‌یابد.

«النکاح سنّتی فمن لم‌یعمل به سنتی فلیس منی و تزّوجوا فانّی مکاثر بکم الامم و من کان ذاالطول فلینکح و من لم‌یجد فعلیه بالصیام فانّ الصوم و جاء له.»

که در این خطاب افرادی را که از سنت ازدواج که سنت اوست تبعیت نکنند مورد انتقاد روشنی قرار می‌دهد.

«تناکحوا تکثروا فاّنی اباهی بکم الامم یوم القیامه و لو بالقسط»

«من تزوّج احرز نصف دنیه»

همچنین آن حضرت در یکی از مشهورترین احادیث زن را در کنار نماز و عطر محبوب‌ترین از دنیا معرفی می‌کند که ابن‌عربی آن را در فص حکمه فردیه فی کلمه محمدیه، شرح کرده است. به هر جهت می‌توان گفت که نهی از زنان در احادیثی که نخست ذکر شد، مانند نهی از انتخاب زن به خاطر زیبایی‌اش است؛ زیرا همان‌طور که در بسیاری از روایات دیگر زیبارویی جزء ملاک‌های انتخاب همسر شناخته‌شده و نهی در روایت اصل مقوله را زیرسئوال نمی‌برد. نهی از فتنه‌ی زنان اصل نکاح و نیکی زنان دیگر را نیز خدشه‌دار نمی‌کند.

در آخر باید گفت که سیره‌ی پیامبر در این زمینه نیز گویای سنت اوست. زیرا چنانکه پیامبری منزلت امری را حتی مباح، کمتر از دیگری می‌یافت، به دلیل اکمل بود از آن پرهیز می‌کرد.

می‌توان نگاه به فتنه بودن زن را در نگاه پیامبر به شکلی روشن در آنچه ابن‌عباس در آفات تزویج برمی‌شمرد، یافت:

«کثرت مخالطت با اهل، و آن آفت نفس است. دوم اهتمام به وجوه رزق و آن آفت قلب است سوم تعلق باطن به جمال زن، و آن آفت روح است.»[16]

که به نظر این آفات بیش از آنکه به خلقیات زنان مربوط باشد، ارتباط با ضعف مردان می‌یابد. به اندکی از احادیثی که از پیامبر و اهل بیت در لزوم حفظ و کرامت زن و جایگاه او بیان شده، در این بخش اشاره می‌شود:

پیامبر اکرم:

«هرکس دختری دارد، خداوند آماده کمک به او و یاری‌کردن او، و برکت‌دادن به او، و آمرزیدن اوست.»[17]

«بهترین فرزندان شما دخترانند.»[18]

«هرکس دو دختر برای او زائیده شود به ایشان نیکوئی کند مادامی‌که با ایشان مصاحب است و ایشان با او مصاحب‌اند او را به بهشت داخل کنند.»[19]

«به درستی که زن هنگام حمل تا وضع حمل تا پایان شیردادن در اجر و پاداش مانند به خون غرقه در راه خداست، و اگر در این فاصله مُرد، برای او اجر شهید است.»[20]

«اگر حیا ده قسمت باشد، نه قسمت آن نزد زنان است.»

امام صادق:

«بیشترین خیر در زنان است.»[21]

پیامبر اکرم:

«بهترین شما، بهترین برای زنان است و من بهترین شما برای زنان هستم.»[22]

همچنین یکی از مشخصات اسلام، عدم‌انکار لذت جنسی است و همین مسئله منکر رهبانیت در مقوله زن می‌باشد:

امام صادق:

«لذت بخش‌ترین کار، لذت زنان است.»[23]

«انسان در دنیا و آخرت به لذتی دست نمی‌یابد بالاتر از لذت زنان.»[24]

پیامبر اکرم:

«سه چیز عجز مرد باشد یکی آن که کسی را ببیند که وی را دوست می‌دارد و نام وی معلوم نکند. دوم آن که برادری وی را کرامت کند آن کرامت رد کند. سوم پیش‌ازآنکه به بوسه و معانقه مشغول شود، صحبت کند و آنگاه حاجت وی روا شد صبر نکند تا حاجت زن نیز روا شود.»[25]

«دیناری که مرد در غزا نفقه کند و دیناری که بدان بنده‌ای آزاد کند و دیناری که بر عیال نفقه کند و فاضل‌ترین و نیرومندترین این دینار است که بر عیال نفقه کند.»[26]



[1]- زرین‌کوب ـ عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص 41.

[2]- سوره یوسف، آیه 53.

[3]- شیمل ـ آنه ماری، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ص 81-80.

[4]- سوره نمل، آیه 29 و 30.

[5]- ابن‌عربی، فصوص الحکم، ص 50-49.

[6]- همان منبع، ص 564-563.

[7]- همان منبع، ص 572.

[8]- همان منبع، ص 573.

[9]- همان منبع، ص 575.

[10]- سوره آل‌عمران، آیه 37-35.

[11]- سوره روم، آیه 21.

[12]- سوره بقره، آیه 187.

[13]- سوره شوری، آیه 11.

[14]- سوره بقره، آیه 228.

[15]- سوره نساء، آیه 32.

[16]- کاشانی ـ غرالدین محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص 260.

[17]- وسائل جلد 15، ص 119.

[18]- همان منبع.

[19]- مطالب جلد دوم، ص 382.

[20]- مطالب جلد دوم، ص 84.

[21]- وسائل جلد 14، ص 11.

[22]- محجه البیضاء، جلد  3، ص 98.

[23]- وسائل الشیعه، جلد 14، ص 10.

[24]- همان منبع.

[25]- کیمیای سعادت، ص 273.

[26]- کیمیای سعادت، ص 271.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.