جنبهی مؤنث در بودیسم با تأکید بر نگاه تانترا به زن؛ قسمت اول: بودا و زنان
آزاده مدنی
اولین نقش زن را در زندگی بودا، چو دیگران مادرش ایفا کرد. اسطورههای به جا مانده از تولد بودا شباهت تولد او را به مهاویره و مسیح میرساند. گفته میشود که بودا از پهلوی مادرش از سطح چاکرای قلب به دنیا آمد. هرچند به نظر نمیرسد این مسأله صحیح باشد، اما به هر جهت نشان از گونهای نمادگرایی در تولد بوداست. سنار دانشمند فرانسوی تولد او را از مادرش چنین توصیف میکند:
«همچون آفتاب که از درون ابرهای تیرهی شب بیرون میآید، بودا نیز از درون تیرگیهای مادری به نام مایا[1] سر برمیآورد و هنگام زادهشدن او شعاعی نورانی پیداشده و تمام جان را میپیماید و مایا مانند ابرهای صبحگاهی در برابر نور خورشید میمیرد.»[2]
مادر متوفی او، شش سال پس از ترک خانه توسط بودا، بار دیگر نقشی در زندگیاش را میآفریند. بودا هنگامیکه از فرط ریاضت مشرف به مرگ بود، مادر مرحومش ملکه مایا بر او ظاهر میشود و سرنوشت روحانیاش را به او گوشزد میکند و با تشویق اوست که بودا اینبار طریق میانه در پیش میگیرد و در همین زمان است که غذایی که زنان روستایی به رهبری سوجاتا[3] نامی به او تعارف میکنند، را پس از ریاضت بسیار، میخورد. درواقع میتوان گفت که ریاضت او را، زنان، با انگیزش مادرش میشکنند.
با اینکه بودا ابتدا با ورود زنان به صف پیروان خود مخالفت کرد، اما استدعای زن باعث شد که او اجازهی ورود آنان را به سلک رهروان بودایی صادر نماید. هر چند که او برای آنان جایگاهی مشابه مردان ایجاد نکرد، اما موضع فکری او در مورد تساوی برخورد با مردان و زنان، صریح و روشن است. او زنان را دارای همان ظرفیت مردان، برای رسیدن به اشراق دانست. خالهی او ماهاپراجاپتی[4] در این راستا اولین راهب بودایی است و ارتباطی مادامالعمر با بودا داشته است.
بودا ازدواج کرد. حتی گفتهشده ممکن است بیش از یک همسر داشته باشد، آنچه مسلم است، او از همسرش پسری به نام رائول یا راهولا دارد. هرچند همسر او در انتخاب مسیرش به عنوان بودا نقش چندانی نیافریده است، اما از زن یا زنان او به عنوان نمادی از زنبودن در گزارشهای جاتکه[5] سخن به میان آمده است.
یکی از زنانی که نقش پر رنگی در روایتهای بودایی دارد، ویزخارا است. این بانو که از اشراف بود و فرزندان و نوادگان محترم بسیار داشت، هنگام ورود شاگردان بودا به ساواتی، به آنان نیکیهای بسیار کرده است. او با بودا نشست و برخاستهایی داشته و بارها برای صرف طعام از شاگردانش دعوت به میان آورده است. او به بودا هشت آرزوی خود را چنین بیان میکند:
«مولای من! میل دارم در تمام طول عمر خود، لباسهای بارانی برای جامهی راهبان آماده سازم؛ برای راهبانی که از خارج به اینجا میآیند خوراک حاضر کنم؛ برای راهبانی که از اینجا میگذرند غذا تهیه کنم؛ برای برادران بیمار خود خوردنی مهیا سازم؛ برای کسانیکه بیماران را پرستاری میکنند خوراک تهیه کنم؛ برای بیماران دارو مهیا کنم؛ خوراک برنج معمولی روزانه را تقسیم کنم؛ و جامهی حمام برای جامعهی راهبان زن آماده سازم.»[6]
بودا نیز او را ستوده در پاسخ میگوید:
«خانمی که شاگرد وجود مقدس بوداست، و خود منبع فضایل اخلاقی است، بدون این که مترصد پاداش آسمانی باشد احسان میکند، از رنج مردم میکاهد، جز نیکیرساندن فکری ندارد، با رضای خاطر و از روی سخاوت، بین نیازمندان خوراک و آب تقسیم میکند؛ سهم خود را از نیکبختی و از زندگی سعادتمندانه دریافت مینماید، در راه باریک و طریق نورانی افتخار و شرافتمندی گام برمیدارد. این خانم در حالی که از رنج فارغ و از خرسندی و خوشبختی بهرهمند است، در آن بالا، در اقلیم فرخنده آسمان، به روزگاران دراز، پاداش کارهای نیک خود را مییابد.»[7]
البته منابع بودایی را نیز مانند بسیاری دیگر از منابع دینی، مردان نگاشتهاند. به همین علت نقش زنان را نمیتوان در آن پررنگ یافت. درواقع میتوان گفت که پیروان بودا، همواره در نوع نگاه به زن با بودا یکسان نمیاندیشیدند. حتی در منابع مختلف بودایی بر سر اینکه آیا زنان، در تشییع جنازه بودا حضور داشتند یا نه، اختلافات بسیاری به چشم خورد که نشان از نگاه مردگرای برخی از منابع میباشد.