مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر
مربع

مربع

وبلاگ شخصی آزاده مدنی، دکترای پژوهش هنر

نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت چهارم (نقش زنان در اوستا)


نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت چهارم (نقش زنان در اوستا)


آزاده مدنی



 

مهم‌ترین کتاب دینی در آئین زرتشت، اوستاست که البته متون آن در طول تاریخ جمع‌آوری شده است و نمی‌توان گفت که متعلق به شخص خواص یا دیدگاه دوره‌ی خاصی از اندیشمندان ایران می‌باشد. گاهان اصیل‌ترین بخش این مجموعه باقی‌مانده سخنان زرتشت است. معارف کتاب اوستا هرچه از گاهان به طرف وندیداد می‌رود، تعالیم جوهری خود را از دست‌ داده، دچار کثرت مفاهیم، صورت‌زده و ظاهری می‌شود. این مسئله در نگاه به زن آشکارا به چشم می‌خورد.

اوستا به طور کلی دارای دو دیدگاه کاملاً متضاد در مورد زنان است. دیدگاه معنوی که او را در کنار مردان و دارای ارزش مساوی با آنان می‌گذارد و دیدگاهی که به شدن تحت‌تأثیر نگاه‌های مردسالانه‌ی حاکم بر آن عصر بوده و زن را در کنار دیگر اموال و دارائی‌های مرد می‌انگارد و از او کدبانویی خانه‌دار که وظیفه‌ی تولیدمثل و حرف‌شنوی، ابتدا از پدر و سپس از همسر دارد، ترسیم می‌کند.

 

از گاهان تا وندیداد:

«ای هوشمندان!

بشنوید با گوشها[یِ خویش] بهترین [سخنان] را و ببینید با منش روشن و هر یک از شما ـ چه مرد، چه زن ـ پیش از آن که رویدادِ بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان دو راه، [یکی را] برای خویشتن برگزینید و این [پیام] را [به دیگران] بیاموزید.»[1]

«ای مزدا اهوره!

بدرستی می‌گویم: هر کس ـ چه مرد، چه زن ـ که آنچه را تو در زندگی بهترین [کار] شناخته‌ای بورزد، در پرتو "منش نیک" از پاداش "اشه [و] "شهریاریِ مینُوی" [برخوردار خواهد شد].

من چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همة آنان را از "گذرگاهِ داوری" خواهم گذراند.»[2]

«ای مردان و زنان!

این را بدرستی دریابید که "دُروج" در این جا فریبنده است.

"دُروج" را از پیشرفت و گسترش بازدارید و پیوند خویشتن را از آن بگسلید.

شادی بدست آمده در کورسو[یِ تباهکاری]، اندوه مایه‌ای است.

بدین‌سان، دُرونَدانِ تباه‌کنندة راستی، زندگیِ مینُویِ خویش را نابود می‌کنند.»[3]

«اینچنین همة دُژکرداران فریب می‌خورند و با ریشخندِ همگان، خروش برمی‌آورند و دچار گزند و شکست می‌شوند.

[اما] در پرتوِ [کُنشِ] فرمانروایِ نیک، رامش به زنان و مردان در خانمانها و روستاها بازمی‌گردد.

[بشود که] فریفتاری ـ این زنجیر براستی مرگبار ـ برافتد.

[بشود که] آن از همه بزرگتر، شتابان به سوی ما آید.»[4]

در گاهان چنان‌که از مثال‌های بالا مشخص‌ می‌شود، زن و مرد در کنار هم و دارای یک ارزش در پیشگاه اهورا مزدا هستند. سعادت اخروی زنان و مردان در گرو گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک است. زنان چون مردان می‌توانند به تنهایی و مستقل به عنوان انسانی آزاد، از دین‌داران باشند و دین و سلوک دینی خود را در مسیر زندگی برای گذر به سلامت از پل چینود انتخاب کنند. این قاعده در یسنا، تا حدودی ادامه می‌یابد. در یسنا هنوز ستایش‌ها خصلت گاهانی خود را حفظ کرده‌اند. در هات بیست و شش یسنی می‌آید:

«اینک "جان" د "دین" و "بوی" و "روان" و "فَرَوَشیِ" نیاکان، مردان و زنانی را که انگیزة پیروزی اَشَه بوده‌اند، می‌ستاییم.

اینک روان‌های درگذشتگان را می‌ستاییم.

فَرَوَشی‌های اَشَوَنان را می‌ستاییم.

همة نیاکان درگذشتة این خاندان را از آموزگار و آموزنده ـ [خواه] اَشَوَن مردان، [خواه] اَشَوَن زنان ـ می‌ستاییم.

فَرَوَشی‌های همة آموزگاران اَشَوَن را می‌ستاییم.

فَرَوَشی‌های همة آموزندگان اَشَوَن را می‌ستاییم.»[5]

این نوع نگاه در مورد شخصیت‌های منفی نیز وجود دارد:

«سروشِ پاراسایِ بُرزمَندِ پیروزِ گیتی افزایِ اَشَوَن، رَدِ اَشَه را می‌ستاییم؛ آن شکست‌دهندة [مرد] "کَیَذَ"، آن شکست‌دهندة [زن] "کَیِیذی"؛ آن فرو کوبندة دیو بسیار زورمندِ دروج ـ تباه‌کنندة زندگی ـ ؛ آن نگاهبان و دیدبانِ بهروزیِ همة جهانیان را.»[6]

اما کم‌کم در یشت‌ها رگه‌هایی از مردسالاری و تفاوت‌های جنسی بین زن و مرد آشکار می‌شود. چنان‌که زنان در شکل مادران، آن هم مادران پسران مورد ستایش خاص قرار می‌گیرند:

« فَرَوَشی‌های اَشَوَنان و گروه زنان دارندة پسران نامور را.

یا یرْیَه هوشیتی را.

اَمَ‌یِ نیکْ آفریدة بُرزمَند را.

بهرامِ اَهوره آفریده را.

اوپَرَتاتِ پیروز را.

سُروشِ پارسایِ پاداش بخشِ پیروزِ گیتی افزای را.

رَشْنِ راست‌ترین و اَرشْتادِ گیتی افزای و جهان پرور را خشنود کنیم.»[7]

در یشت‌ها هم عدالت در مورد زن و مرد در اکثر موارد رعایت می‌شود و خطاب آنها چه در صورت خیر و چه در موارد اهریمنی مساوی است:

«فَرَوَشی‌های اَشَوَن مردان همة سرزمین‌ها را می‌ستاییم.

فَرَوَشی‌های اَشَوَن زنان همة سرزمین‌ها را می‌ستاییم.

همة فَرَوَشی‌های نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را از گیومَرت تا سوشیانت پیروزمند می‌ستاییم.»[8]

«اینک ما "جان" و "دین" و "بوی" و "روان" و "فَرَوَشیِ" نخستین آموزگاران و نخستین پیروانِ کیش، آن اَشَوَن مردان و اَشَوَن زنان را که انگیزة پیروزیِ اَشَه بوده‌اند، می‌ستاییم.

اینک ما "جان" و "دین" و "بوی" و "روان" و "فَرَوَشیِ" پیام‌آورانِ دین، آن اَشَوَن مردان و اَشَوَن زنان را که انگیزة پیروزیِ اَشَه بوده‌اند، می‌ستاییم.»[9]

اما به نظر می‌رسد این تساوی بیش‌تر در خطاب‌هایی است که خصلت‌های گاهانی و یسنایی دارند و در یشت‌هاست که کم‌کم خصلت‌های زنان اهریمنی بیشتر از مردان ذکر می‌شود:

«ای مردِ بدچشم بگریز!

ای دروغ‌گوترینِ دروغ‌گویان بگریز!

ای زنِ روسپیِ جادو بگریز!

ای زنِ بدکارة ""کَخوارِذ"َ بگریز!»[10]

«با دُروَندترینِ دُروَندان بستیزد.

زنِ روسپیِ جادو را براندازد.

با زنِ روسپی جادو بستیزد.

زنِ بدکارة کَخوارِذَ را براندازد.

با زنِ بدکارة کَخوارِذَ بستیزد.»[11]

«از آن نیاز، راهزن یا زنِ روسپی یا [نا] اَشَوَنی را که "گاهان" نمی‌سراید و برهم‌زنِ و پَتیارة دینِ اَهورایی زَرتُشت است، نباید بهره‌ای برسد.

اگر از آن نیاز، راهزن یا زنِ روسپی یا [نا] اَشَوَنی را که "گاهان" نمی‌سراید و برهم‌زنِ زندگانی و پتیارة دینِ اَهوراییِ زَرتُشت است، بهره‌ای برسد، هر آینه تِشْتَرِ رایومَندِ فَرّه‌مَند چاره و درمان را برگیرد …»[12]

«زَرتُشت از او پرسید:

ای اَهوره‌مَزدا!

ـ کدام است ستایش و نیایش برازندة بهرامِ آَهوره آفریده به آیینِ بهترین اَشَه؟

آنگاه اَهوره مَزدا گفت:

مردانَ سرزمین‌های ایرانی باید او را گوسفندی یک رنگ ـ سپید یا سیاه یا رنگی دیگر ـ بریان کنند.

از آن نیاز، راهزن یا زنِ روسپی یا [نا] اَشَوَنی را که "گاهان" نمی‌سراید و برهم‌زنِ زندگانی و پتیارة دینِ اَهوراییِ زَرتُشت است، نباید بهره‌ای برسد.»[13]

همچنین در یشت‌ها کارکردهای جنس‌گرایانه‌ی زنان بیشتر می‌شود و ارزش‌گذاری‌های آنان در شکل زایندگی و فرمان‌برداری از شوهر بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد:

«از تو باید دوشیزگان کوشا و شایستة شوهر، سَروَر و خانه خدایی دلیر خواهند. از تو باید زنان جوان ـ به هنگام زایمان ـ زایشی خوب خواهند. تویی ـ تو ای اَرِدْویسوَر آناهیتا! ـ که این همه را بجای توانی آورد.»[14]

ای اَشَیِ نیک!

زنانِ گرامیِ مردانی که تو یاورشان باشی، بر تخت‌های زیبای زرّین پایه، بر بالش‌های آراسته، آرمیده و خود را با دست‌بند، گوشوارة چهارگوشة به نمایش آویزان و طوقِ زرنشان آراسته‌اند [و چنین گویند]:

ـ چه هنگام خانه خدای، به سوی ما آید؟ چه هنگام او از ما شادمان و از تنِ ما برخوردار شود؟

براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!

همچنین یاور من باش ای پُردَهِش! ای نیرومند!»[15]

همچنین در یشت‌هاست که زن‌ها کم‌کم حکم کالا می‌یابند:

«ای مهر!

از تست که خانه‌ةایِ سترگ، از زنانِ برازنده و بالش‌هایِ پهن و بسترهایِ گسترده و گردونه‌هایِ سزاور برخوردار است.

از تست که خانه‌های بلند، از زنانِ برازنده و بالش‌هایِ پهن و بسترهایِ گسترده و گردونه‌هایِ سزاوار برخوردارِ است.»[16]

در ویسپرد همان روش یشت‌ها ادامه می‌یابد:

«ای اهوره‌مزدا!

زنی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردارنیک، سرآمد و خوب‌آموخته و فرمان‌بردار شوهر و [رَدِ] اَشَوَن [چون] سپندارمذ و [چون] زنانی است که از آنِ تواند.

اَشَوَن مردی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردارنیک، سرآمد و از "خَستویی" آگاه و یا "کَیَذَ" بیگانه است و "با کُنشِِ خود، جهان را به سوی اَشَه پیش می‌برد.»[17]

در وندیداد نگاه گاهانی فراموش می‌شود؛ احکام وندیداد در اکثر موارد نسبت به زنان سخت‌گیرانه است ـ البته موارد نقضی نیز وجود دارد که خواهد آمد ـ اما به دلیل‌اینکه احکام سخت زنان در شرایطی رایج‌تر است، و در زمان عمومیت بیشتری می‌یابد، سخت‌گیری به زنان را بیشتر نشان‌ می‌دهد. این سخت‌گیری‌ها را می‌توان در مورد زنان دشتان و زنانی که سقط جنین می‌کنند، مشاهده می‌کنند:

«ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

هرگاه در خانة مزداپرستان زن آبستنی پس از بارداری یک یا دو یا سه یا چهار یا پنج یا شش یا هفت یا هشت یا نه یا ده ماهه، کودکی مرده بزاید، مزداپرستان آن زن را به کجا باید ببرند؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

به جایی در آن خانة زرتشتی که زمین آن بی‌آب و گیاه‌ترین جا باشد؛ گله‌های گاوان و گوسفندان کمتر از آن بگذرند؛ آتش ـ پسر اهوره‌مزدا ـ کمتر در آن افروخته شود؛ دسته‌های برسم ویژة آیین کمتر بدان برده شود و مردمِ اَشَوَن کمتر از آن بگذرند.

ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

چه اندازه دور از آتش؟

چه اندازه دور از آب؟

چه اندازه دور از دسته‌های برسم ویژة آیین؟

چه اندازه دور از مردمِ اَشَوَن؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

سی‌ گام دور از آتش.

سی گام دور از آب.

سی گام دور از دسته‌های برسم ویژة آیین.

سه گام دور از مردمِ اَشَوَن.

مزداپرستان باید گرداگرد آن جا چینه‌ای برآورند و درون آن، او را خوراک و جامه دهند.

ای دادارِ جهان استومند! ای اَشَوَن!

نخستین خوراکی که بدان زن باید داده شود، چیست؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

باید سه یا شش یا نُه جام "گُمیز" آمیخته با خاکستر بیاشامد تا گورِ درون زاهدان وی شسته شود.

پس آنگاه می‌تواند شیر گرم مادیان یا گاو یا میش یا بز یا گوشت پخته و نان شراب ناب بیاشامد و بخورد؛ اما نوشیدن آب بر او روا نیست.

ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

چنین زنی تا چه هنگام باید بدین‌سان بماند و تا چه هنگام باید تنها با این گونه گوشت و نان و شراب زندگی کند و از نوشیدن آب بپرهیزد؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

باید تا سه شب بدین‌سان بماند. باید تا سه شب با این گونه گوشت و نان و شراب زندگی کند و از نوشیدن آب بپرهیزد. پس هنگامی که این سه شب سپری شد، تن و جامة خویش را با "گُمیز" و آب در کنار نُه گودال بشوید و بدین‌سان پاک شود.

ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

چنین زنی تا چه هنگام باید بدین سان بماند؟

پس از سپری شدن آن سه شب، تا چه هنگام باید تنها بماند و جدا از دیگران زندگی کند و جا و خوراک و جامه‌اش جدا باشد؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

باید تا نُه شب بدین سان بماند. باید تا نُه شب پس از سپری شدن آن سه شب تنها بماند و جدا از دیگر مزداپرستان زندگی کند و جا و خوراک و جامة او جدا باشد.

پس هنگامی که این نُه شب سپری شد، تن و جامة خویش را با گمیز و آب بشوید و پاک کند.»[18]

همین مسئله در بحث دشتان که برای زنان عمومیت دارد و امری عادی است نیز وجود دارد به طوری که نظیر احکام ذیل زنان را در مدت زمانی طولانی از پیکره‌ی جامعه خارج می‌کند و به آنان رنج مضاعفی را اضافه می‌نماید:

«ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

اگر در خانة کزداپرستان، زنی باشد که خون دَشتان ـ خواه دشتان بهنجار، خواه دشتان نابهنجار ـ از وی روان شود، مزداپرستان چه باید کنند؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

باید راه او را از هر گونه گل و بوته‌ای پاک کنند و در جایی که او باید بماند، خاک خشک بر زمین بپاشند و برای او ساختمانی برپای دارند که همچندِ یک دوم یا یک سوم یا یک چهارم یا یک پنجمِ بلندیِ خانه، از خانه بلندتر باشد تا مبادا نگاه او بر آتش بیفتد.

ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

چه اندازه دور از آتش؟

چه اندازه دور از آب؟

چه اندازه دور از دسته‌های بَرسَمِ ویژة آیین؟

چه اندازه دور از مردمِ اَشَوَن؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

پانزده گام دور از آتش.

پانزده گام دور از آب.

پانزده گام دور از دسته‌های بَرسَمِ ویژة آیین.

سه گام دور از مردم اَشَوَن.

ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

کسی که برای زن دشتان ـ خواه دشتان بهنجار، خواه دشتان نابهنجار ـ خوراک می‌برد، چه اندازه باید از او دور بایستد؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

کسی که برای زنِ دشتان ـ خواه دشتانِ بهنجار، خواه دشتانِ نابهنجار ـ خوراک می‌برد، باید سه گام از او دور بایستد.

در چه گونه آوندهایی باید برای او خورش ببرند؟ در چه گونه آوندهایی باید برای او نان ببرند؟

در آوندهای برنجین یا سربین یا هر آوند فلزی کم‌بهای دیگر.

چه اندازه خوراک و چه اندازه نان باید برای او ببرند؟

تنها به اندازة دو دینار نان و به اندازة یک دینار شیربا تا مبادا نیرو بگیرد.

اگر کودکی با وی برخورد یافته باشد، باید نخست دست‌ها و پس از آن، تن کودک را بشویند.

اگر زن دشتان پس از گذشت سه شبانروز، باز هم خون ببیند، باید تا پایان شبانروز چهارم در دشتانستان بماند.

اگر زن دشتان پس از گذشت چهار شبانروز، باز هم خون ببیند، باید تا پایان شبانروز پنجم در دشتانستان بماند.

اگر زن دشتان پس از گذشت نُه شبانروز باز هم خون ببیند، این کاری است که کارگزاران دیوان برای پرستش و ستایش آنان کرده‌اند.»[19]

البته باید گفت که اگر نگوییم وندیداد در جاهایی از حقوق زنان دفاع می‌کند، لااقل ملاحظاتی را برای زنان در شرایط خاص در نظر می‌گیرد که از تضییع حقوق آنان جلوگیری شود. در این مورد می‌توان از دختری که مورد تعرض مردی قرار گرفته باشد، مثال زد:

«اگر مردی با دختری … از او آبستن شود، باید تا هنگامی‌که که کودک‌ زاده شود، از آن زن نگاه‌داری کند.

اگر او آنچنان که سزاوار است از زن نگاه‌داری نکند و گزندی به کودک برسد، برای سرباززدن از نگاه‌داریِ شایسته، پادافرة گناه‌کشتن آگاهانه بر او رواست.

ای دادارِ جهانِ استومند! ای اَشَوَن!

اگر زمان زایمان آن زن فرا رسد و در گذرگاهی بزاید، کدام مزداپرستی باید از او نگاه‌داری کند؟

اهوره‌مزدا پاسخ داد:

اگر او از زن نگاه‌داری نکند …

این خویش‌کاریِ هر اَشَوَن مردی است که هر مادینة بارداری را ـ خواه دو پا، خواه چار پا، خواه زن، خواه ماده سگ ـ نگاه‌دار باشد.»[20]

که البته این قانون و نظیر این قوانین بیشتر در مورد زنان آبستن و برای صیانت از تولد نوزادان مطرح می‌شود، چنان‌که قوانین مشابه آن نیز در اوستا آمده است که حتی در این موارد بین انسان و حیوانات فرق نمی‌گذارد:

«سوم آن که کسی ماده سگی آبستن را بزند یا با دویدن از پی وی یا با فریاد زدن یا با بهم کوفتن دست‌ها بترساندش.

اگر ماده سگ در گودالی یا چاهی یا پرتگاهی یا رودخانه‌ای یا جویی بیفتد و آسیبی ماندگار بدو برسد و بمیرد، این گناهی است که زننده یا ترسانندة سگ را "پِشوتَنو" می‌کند.

چهارم آن که مردی با زن دَشتان ـ خواه دشتان بهنجار، خواه دشتان نابهنجار ـ دشتان مرزی کند. این گناهی است که آن مرد را "پِشوتَنو" می‌کند.

پنجم آن که مردی با زنی که جنبش دَشْتَک را در زهدان خویش درمی‌یابد ـ خواه شیر رد پستانش آمده باشد، خواه نه ـ درآمیزد.

اگر آسیبی ماندگار بدان زن برسد و بمیرد، این گناهی است که آن مرد را "پِشوتَنو" می‌کند.

اگر مردی با دختری دوشیزه یا بانویی جوان ـ خواه آن دختر یا بانو وابسته به سالار خانواده باشد یا نه، خواه به شوهر داده شده باشد یا نه ـ هم‌خوابگی کند و آن دختر یا بانو از او آبستن شود، نباید از شرم مردم با آب و گیاه در خود دشتان نابهنجار پدید آورد.

اگر آن دختر یا بانو از شرم مردم با آب و گیاه در خود دشتان نابهنجار پدید آورد، گناهی بر گردن اوست.

اگر مردی با دختری دوشیزه یا بانویی جوان ـ خواه آن دختر یا بانو وابسته به سالار خانواده باشد یا نه، خواه به شوهر داده شده باشد یا نه ـ هم‌خوابگی کند و آن دختر یا بانو از او آبستن شود، میوة زندگی را که در زهدان خویش دارد، نابود کند.

اگر آن زن از شرم مردم، میوة زندگی را در زهدان خویش نابود کند، گناه کشتن فرزند بر گردن او و پدر اوست و پادافرة گناه‌ کشتن آگاهانه بر هر دوان رواست.

اگر مردی با دختری … از او آبستن شود و بگوید: "تو مرا آبستن کرده‌ای." و مرد پاسخ دهد: "به جست و جوی پیرزنی برآی و از بخواه که دَشْتَک ترا بیندازد."

… و زن نزد پیرزن برود و از او بخواهد که دَشْتَک را بیندازد و پیرزن "بنگَ" یا "شَئِتَ"یا "غْنانَ" یا "فْرَسپاتَ" یا داروهای دیگری که دَشْتَک را می‌اندازد، بدو بدهد و مرد بگوید: "میوة زندگی خود را دور بینداز." و او میوة زندگی خویش را دور بیندازد، گناه این کار به یکسان بر گردن سه تن است: مرد، زن و پیرزن.»[21]

این تفاوت نگاه وندیداد است که بعدها در دیگر کتب زرتشتیان نیز ادامه می‌یابد. تأکید بر نقش مادری و همسری زن و محدودکردن او به این دو جایگاه، آن هم کاملاً فرمان‌بردارانه، از خصوصیات وندیداد است؛ زیرا که دیدیم در گاهان و حتی در یسنا نگاه به زن در کنار مرد و همسان اوست اما وندیداد است که حدود و جایگاه‌ها را مشخص و مرزبندی می‌کند.

«زمینی که دیرزمانی کشت‌نشده بماند و بذری بر آن نیفشانند، ناشادکام است و برزیگری را آرزو کند؛ همچون دوشیزه‌ای خوش‌اندام که دیرزمانی بی‌فرزند مانده باشد و شوهری خوب آزو کند.

ای سِپیتْمان زَرتُشت!

کسی که زمین را با دست چپ و دست راست، با دست راست و دست چپ کشت کند، زمین بدو فراوانی بخشد؛ همچون دوشیزه‌ای تازه به خانة شوی رفته که در بستر خویش، شوهر را فرزاندانی بزاید، زمین نیز میوه‌های فراوان ببار آورد.»[22]

در وندیداد همین تفاوت‌ها در ارزش‌گذاری‌های اقتصادی نیز نمایان است:

«پزشک باید موبد را در برابر آفرین و آمرزش خواهی وی، خانه خدا را به ارزش وَرزاو کم‌بهایی، دهخدا را به ارزش وَرزاو میانه بهایی، شهربان را به ارزش وَرزاو پربهایی و شهریار را به ارزش گردونه‌ای چهار اسبه درمان کند.

… بانوی خانواده را به ارزش ماده خری، همسر دهخدا را به ارزش کاده گاوی، همسر شهربان را به ارزش مادیانی و شهربانو را به ارزش ماده اشتری درمان کند.»[23]

«پاک‌کننده باید موبد را در برابر آفرین و آمرزش‌خواهی وی، شهریار را به ارزش اشتر نر پربهایی، شهربان را به ارزش نریانی، دهخدا را به ارزش وَرزاوی و خانه خدا را به ارزش ماده گاو سه‌ساله‌ای پاک کند.

پاک‌کننده باید بانوی خانواده‌ را به ارزش ماده گاو شخم‌زنی، کنیز خانواده را به ارزش ماده گاو بارکشی و کوچک‌ترین فرزند خانواده را به ارزش بره‌ای پاک کند.»[24]

***

دیدیم در اوستا هر آنچه متأخرتر است و در نسبت با ظهور زرتشت فاصله‌ی بیشتری پیدا کرده، علاوه‌ بر تحریف بسیاری از معانی دیگر در زمینه‌ی زنان نیز رویکردی متفاوت‌ پیدا می‌کند؛ چنان‌که از انسان‌سالاری زرتشتی در گاهان به مردسالاری زرتشتی در وندیداد خواهیم رسید.

 

امشاسبندان، خدابانوان و دیوان مؤنث:

در فصل اول به طور کامل به خدا بانوان و دیوان مؤنث پرداخته شد. در اینجا تنها به امشاسبندان، خدابانوان و دیوانی که در اوستا از آنان نام برده می‌شود اشاره‌ای کوتاه می‌کنیم.

 

امشاسبندان مؤنث:

در گاهان که هنوز هیچ اثری از خدایان دیگر غیر از اهورامزدا نیست، کارگزارانی برای اهورامزدا وجود دارد که امشاسبندان گفته می‌شوند که در اوستا آنها گاه هفت و گاه شش‌تا هستند. این تقسیم‌بندی هفت یا شش‌تایی در نسبت با آن هست که گاهی سپندمینو را جز امشاسبندان به حساب می‌آورند و گاهی نمی‌آورند. اما از این تعداد امشاسبندان سه‌تای آنان نشان‌دهندة نیروهای نرینه[25] خلقت‌اند و سه‌تای آنها نیروهای مادینة خلقت را نشان می‌دهند.

 

سپنت آرمیتی:

این امشاسبند که در گاهان از آن غالباً با عنوان آرمیتی نام برده می‌شود و به نوعی جنبه مادری زمین را دارد با عنوان‌های دیگری نیز در اوستا، زبان پهلوی و زبان فارسی از آن یادشده است که عبارتند از: سپندار مت، سپندار مد، سپندار مذ، اسفندار مذ و اسفند. نام او به معنی خرد کامل است و دفتر اهورامزدا به حساب می‌آید که نمایشگر برجسته‌ترین و مهم‌ترین تجلیات جنبه‌ی مادرانه و زنانه حیات است. از او به عنوان پرورش‌دهنده‌ی آفریدگان یاد می‌شود و با واسطه‌ی او مردم برکت می‌یابند. در اوستا آمده است که اهورامزدا او را آفرید تا رمه‌ها و مرغزارها را سرسبزی بخشد. در اوستای تو، او دارنده‌ی هزاران داروی درمان‌بخش نیز محسوب می‌شود. اردویسور آناهیتا، دین و اشی از همکاران انیذ و ترومیتی، دیو ناخشنودی و خیره‌سری همستار او به شمار می‌آید.

پنجمین روز ماه به نام این امشاسبند بوده است. همچنین در پنجمین روز ماه اسفند جشنی به نام سپندارمذگان برگزار می‌شده که ویژه زنان بوده و زنان در آن از همسران خود هدیه دریافت می‌:ردند. این جشن به نام مزدگیران نیز خوانده می‌شده است.

 

هوروتات:

این امشاسبند به صورت خرداد، خردات، هُرداد نیز در زبان‌های مختلف آمده است. نام او به معنی رسایی و کمال است و نماد رسایی و کمال آفریدگار به شمار می‌رود. نام او همواره با امشاسبند امرداد همراه بوده است. نگهبانی آب خویشکاری مهم اوست. چهارمین یشت از یشت‌های بیست و چهارگانه ویژه ستایش او و به نام اوست. ششمین روز ماه و سومین ماه سال به او تعلق دارد. گل سوسن را ویژه او می‌شمارند. ایزدان تیشتر، فروردین و باد از یاران اویند. همچنین دیو ’توروی‘[26] همستار او به شمار می‌رود.

 

امره‌تات:

این امشاسبند در پهلوی اَمُرداد یا اَمُردات است و در فارسی اَمرداد یا مُرداد خوانده می‌شود. نام او به معنی جاودانگی و بی‌مرگی است. در گاهان از فروزه‌های اهورامزدا است و در اوستای‌نو تبدیل به امشاسبند بانو می‌شود. نماینده‌ی پایداری و جاودانگی اهورامزدا و نماد گوهر ابدی جهان است. خویش‌کاری او در جهان نگبان گیاهان و خوردنی‌هاست. گل چمبک[27] ویژه اوست، هفتمین روز ماه و پنجمین ماه سال نیز به نام اوست. ایزدان رشن، ارشتات و زامیاد از همکاران او به حساب می‌آیند و دیو زیریچ[28] همستار اوست. در هفتمین روز ماه مرداد جشنی به نام او برگزار می‌شود.

 

ایزدان مؤنث:

در اوستا غیر از سه امشاسبند مؤنث از نه ایزدبانو نیز یاد شده است که پنج یشت هم از یشت‌های بیست‌و‌چهارگانه به آنان تعلق دارد.

 

آناهیتا:

اردویسور آناهیتا، ایزدبانوی، آب‌هاست. نام او به معنی پاک و بی‌آلایش می‌باشد و در پهلوی اَناهید، در ارمنی آناهیت و در فارسی ناهید خوانده می‌شود و نام ستاره‌ی زهره است. ترکیب اردوسیور آناهیتا بی‌معنی رو نیرومند بی‌آلایش می‌باشد.

اردویسور نیایش در خرده اوستا آبان یشت، که از یشت‌ها بلند اوستاست در ستایش و نیایش او آمده. آبان[29] که مینوی آبهاست، صنعتی برای اردویسور آناهیتا محسوب می‌شود. او از خدایان قدیمی ایران و در آئین مهری هم‌ارز میتراست. دهمین روز ماه و نهمین ماه سال آبان نام دارد. دهمین روز ماه آبان که جشن آبانگاه بود که اگر در آن روز باران می‌باریده، آبانگاه زنان محسوب می‌شده و برای ایشان مبارک بوده است.

می‌توان گفت آناهیتا یکی از مهم‌ترین ایزدان در اوستاست. او در آبان یشت این‌گونه توصیف می‌شود:

«آَهوره‌مَزدا به سِپیتْمان زَرتُشت گفت:

ای سِپیتْمان زَرتُشت!

’اَرِدْویسوَر اَناهیتا‘ را ـ که در همه جا [دامان] گسترده، درمان‌بخش، دیوستیز و اَهورایی کیش است ـ به خواست من بستای!

اوست که در جهان اَستومَند، برازنده‌ی ستایش و سزاوار نیایش است.

اوست اَشَوَنی که جان افزاید و گله و رمه و دارایی و کشور را افزونی بخشد.

[اوست] اَشَوَنی که فزاینده‌ی گیتی است.

اوست که تخمه‌ی همه‌ی مردان را پاک کند و زهدان همه‌ی زنان را برای زایش، [از آلایش] بپالاید.

اوست که زایمان همه‌ی زنان را آسانی بخشد و زنان باردار را به هنگام که بایسته است، شیر [در پستان] آورد.

اوست برومندی که در همه‌جا بلندآوازه است.

اوست که در بسیاری فرّه‌مندی، همچندِ همه‌ی آبهایِ رویِ زمین است.

اوست زورمندی که از کوه ’هُکَر‘ به دریای ’فَراخ کَرَت‘ ریزد.

بدان هنگان که اَرِدْویسوَر اَناهیتا ـ آن دارنده‌ی هزار دریاچه و هزار رود، هر یک به درازای چهل روز راه مردی چابک‌سوار ـ به سوی دریای فَراخ کَرت روان شود، سراسر کرانه‌های آن دریا به جوش درافتد و میانه‌ی آن برآید.

از این آبی که از آنِ من است، به هر یک از هفت کشور، رودی روان شود؛ [رودی] از آبی که از آنِ من است و در زمستان و تابستان یکسان روان است.

او برایِ من، آب را و تخمه‌ی مردان را و زهدان و شیرِ زنان را پاک کند.

من ـ اَهوره‌مَزدا ـ او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر و کشور را بپرورم و پشتیبان و پناه‌بخش و نگاهبان باشم.»[30]

 

ارت[31] یا اشی:

شکل پهلوی نام اشی ارت است که هفدهمین یشت اوستا به این ایزدبانوی پاداش و توانگری تعلق دارد. درگاهان در کنار آذر و سروش از او نام برده می‌شود که البته به نظر بسیاری از پژوهشگران در گاهان اشی معنای عام دارد و شخصی نیست. در اوستای‌نو بخشیدن دارایی و خواسته و خوشی به اشونان از خویش‌کاری‌های اوست. در جهان مینوی و در روز پسین پاداش و جزای کردار نیک و بد نیز به دست اوست. او از یاران سروش است و پارندی از یاران او. گاه آدا که نام ایزد بخشنده‌ی پاداش است با اشی یکی شمرده می‌شود. او دختر اهورامزدا و سپندار مذ است و سروش، رشن، مهر و دین، برادران و خواهر او محسوب می‌شوند. اشی را برخوردار از خرد سوشیانت‌ها خوانده‌اند.

در ارت یشت این‌گونه توصیف می‌شود:

«اَشَیِ نیک، شهریار بزرگوارِ بُرزمَندِ خوب ستوده را می‌ستاییم که چرخ‌ها [یِ گردونه‌اش]، خروشان [است]؛ که نیرومند، پاداش‌بخش، درمانگر، بسیار هوشمند و تواناست.

اَشَی دخترِ اَهوره‌مَزدا و خواهرِ اَمشاسْپَندان است. اوست که با خِرَدِ سوشیانتها فراز آید.

کسی که اَشَی او را کامروا کند، بدو خِرَدِ سِرِشتی بخشد.

اَشَی کسی را به یاری آید که او را از نزدیک بخواند؛ که او را از دور بخواند.

کسی که زَور نیازِ اَشَی کند، [بدان ماند که] زَور نیازِ مهر کرده باشد.

برای فَرّ و فروغش، او را ـ اَشَیِ نیک را ـ با نمازِ خوب گزارده و با زَور و با نماز[ی به بانگِ] بلند می‌ستایم.

اَشَی را با هَومِ آمیخته به شیر، با بَرسَم، با زبان خِرَد و ’مَنْثَره‘، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زَور و با سخن رسا می‌ستاییم. ’یِنگْهِه هاتَم …‘»[32]

 

ارشتاد:

در اوستا ارشتات و ارشتی و در پهلوی و فارسی ارشتاد و اشتاد نام یکی از ایزدبانوان زرتشتی است. نامش به معنی راستی و درستی و صفتش جهان پرور و گیتی‌افزای می‌باشد. خویش‌کاری او همراه با رشن و زامیاد در برگذاری آیین‌های روز پسین و سنجش کردار مردم است. هجدهمین یشت اوستا به نام و در ستایش و نیایش اوست. همچنین بیست و ششمین روز ماه نیز به او تعلق دارد.

 

پارندی:

ایزدبانوی پارندی مانند اشی نگهبان گنج و دارایی و نعمت است نام او به معنی ’پری و سرشاری‘ و ’فیض و روانی‘ می‌باشد. ’سبک گردونه‘ صفت اوست و در اخترشناسی ایرانی نیز ’پارند‘ نام ستاره‌ای می‌باشد.

 

چیستا:

معنی چیستا که در پهلوی ’فرزانک‘ گفته می‌شود، دانش و آگاهی و فرزانگی است. او ایزدبانو دانش و فرزانگی است و راست‌ترین، مزدا داد، و اشون صفت‌های او محسوب می‌شود. او با ایزدبانوی دین همراه است. دین یشت، ویژه ستایش و نیایش چیستا است و بیست و چهارمین روز ماه که دین روز نام دارد، به یک معنی روز چیستا می‌باشد.

 

دین:

دین دختر اهورا مزدا و سپندارمذ و نگهبان آسایش زنان است. بیست و چهارمین روز ماه و شانزدهمین یشت به نام اوست. او با ایزدبانوی چیستا پیوند نزدیکی دارد.

 

رسستات:

نام این ایزدبانو به معنی دادگری و جوانمردی است و صنعت او نیک می‌باشد. همیشه همراه با نام ایزدبانوی ارث می‌آید و از همکاران ایزدبانوان اشی و چیستا است.

 

اِرِثِ:

از خویشکاری این ایزدبانو اطلاعی در دست نیست و در ستون پهلوی اوستا به ’رَس‘ تبدیل می‌شود. نام او همواره با رسستات، اشی و چیستا می‌آید؛ به همین علت می‌توان تصور کرد که از همکاران آنهاست.

 

سَوَک:

نیک، اشون، فراخ دیدگاه و مزدا آفریده از صنعت‌های این ایزدبانوست. او نگهبان خوشی و بالیدن و پرورش و نماد خوشی ایزدی می‌باشد.

 

گِوش تشن:

از این ایزدبانو که نامش به معنی آفریدگار جهان یا سازنده‌ی آفرینش است، با نام گوشورون (به معنی روان آفرینش یا روان جهان یا روان زمین) نیز یاد می‌شود. او ایزدبانوی نگهبان چهارپایان و ستوران بوه و از همکاران امشاسبند بهمن است. همین یشت از اوستا به نام و در ستایش او می‌باشد. او را ’در واسپ‘ نیز می‌گویند. چهاردهمین روز ماه به نام اوست.

 

دیوان مؤنث در اوستا:

در اوستا از دو دیو مؤنث جهی و دروج یاد می‌شود اما دیوان دیگری هم هستند که جنسیت آنان معلوم نیست. به همین دلیل دیوانی را که همستار امشاسبندان مؤنث هستند، تنها به خاطر نقش‌شان ذکر می‌کنیم.

 

دروج:

نام دیو دروغ، نادرستی و پیمان‌شکنی در اوستا ’دروج‘ یا ’دروگ‘ و در پهلوی ’دروز‘ است. نام این ماده دیو را گاهی به معنای مطلق دیو بکار برده‌اند.

 

جهی:

جهی یا جهیکا نام دختر اهریمن است که اهریمن برای تاختن به جهان اهورایی ترغیب و یاری می‌کند. او فریبنده و اغواگر مردان بوده و در اساطیر زرتشتی زنان از او پدید آمده‌اند. او کسی است که اهورامزدا را به تلخ‌ترین اندوه دچار می‌سازد. او به همراه اشموغ ناپارسا کشنده‌ی گاو پاک و بوجودآورنده‌ی بیماری‌های گوناگون جینی[33] و مرگ است. در اوستا در مقابل جهی یا جهیکا، نایری یا نایریکا به معنی ’زن نیک شوهر گزیده‘ آمده است.

 

همستاران امشاسبندان مؤنث:

در اوستا از سه دیو به عنوان همستار امشاسبندان نام برده می‌شود که یکی از این دیوان همستار اسپندارمذ، یکی همستار امرداد و یکی همستار خرداد است. نانگ هیثیه یا ترومیتی[34] (که صفت نانگ‌هیثیه نیز محسوب می‌شود) نام دیو ناخشنودی، خیره‌سری و غرور است که همستار سپندارمذ می‌باشد.

’زیریچ‘ که در پهلوی ’زریز‘ گفته می‌شود نام یکی از کارگزاران اهریمن است که به معنی زردرنگ یا سبزرنگ بوده و همستار امرداد می‌باشد او را دیو گرسنگی خوانده‌اند.

توروی، تاریچ یا تریز که به معنی تار و مارکننده‌ است نام دیو تشنگی و همستار امشاسبند خرداد می‌باشد. نام او همواره با زریچ، همستار امشاسبند امرداد، ذکر می‌شود. همان‌گونه که نام آن دو امشاسبند نیز با هم ذکر می‌شود.

البته بایدگفت که هیچ اشاره‌ای برای مؤنث‌بودن این همستاران امشاسبندان مؤنث وجود ندارد و تنها ذکر آنها به خاطر ارتباطشان با این امشاسبندان بوده است.

 

شخصیت‌های زن در اوستا:

در اوستا از چند زن هم نام برده شده است، البته نقش آنها بصورت پررنگی مطرح‌نشده، بلکه اشاره‌وار، ذکری از آنان به میان می‌آید. این زنان، یا از خانواده‌ زرتشت هستند، یا دختران و همسران شخصیت‌های تاریخی ـ حماسی و یا مادران سوشیانس‌ها. به هر جهت دارای شخصیت‌های مثبتی هستند و در واقع در اوستا از شخصیت‌های منفی زنان نامی برده نمی‌شود.

بستگان زرتشت:

از بند 97 تا 142 فروردین یشت به نام‌های اشونان و نام‌آورانی پرداخته می‌شود که فروشی‌های آنان ستوده شده است. نام هووی دختر فَرَشَوُشَتَرَ و همسر زرتشت فرنی، ثریتی و پور چیستا دختران زرتشت نیز از جمله‌ی این ستایش‌شدگان هستند. از همسر زرتشت و دو دخترش فرنی و ثریتی تنها در آنجا است که سخن به میان می‌رود، اما از پورچیستا در گاهان یاد می‌شود:

«ای پُورچیستا هَچتسپیِ سِپیتمانی! ای جوان‌ترین دختر زرتشت!

’مزدا‘ آن کس را که به ’منش‌نیک‘ و ’اشه‘ سخت‌باور است، به انبازیِ [زندگی] به تو می‌بخشد.

پس با خِرَدِ خویش همپرسگی کن و با [یاری] ’سپندامذ‘، نیکْ آگاهی [خود را] بورز.

بی‌گمان من او را که برای همکاران و خویشاوندانْ به پدری و سروری گمارده شده است، برخواهم گزید و بدو مهر خواهم ورزید. [باشد که] در زندگانی، فروغ ’منش‌نیک‘ بر من بتابد و اَشَوَن زنی باشم در میان اَشَوَنان و ’مزدا اهوره‘ همواره [آموزش‌هایِ] دینِ نیک را به من ارزانی دارد.

سخنانی می‌گویم دوشیزگانِ شوی گُزین را و شما [دو تن] را [نیز] اندرز می‌دهم. [پندم را] با اندیشه [بشنوید] و بدرستی به یاد بسپارید و یا ’دین‘ خویش دریابید و بکار بندید:

بر هر یک از شماست که در پرتو ’منش‌نیک‘، در [راهِ] ’اشه‘ از دیگری پیش گیرید. بی‌گمان این برای وی، پاداش نیکی است.»[35]

 

مادران سوشیانت‌ها:

از سه دوشیزه در اوستا به عنوان مادران سوشیانت‌ها یا رهاکنندگان سه‌گانه دین مزداپرستی نام‌بدره می‌شوند که عبارتند از:

1-   سروتت فذری[36]

2-   ونگهو فذری[37]

3-   اردت فذری[38] (ویسپ تور ویری)

این سه هر کدام در زمانی‌های موعود به دریاچه کیانسیه یا هامون می‌روند و از تخمه زرتشت[39] باردارشده و به ترتیب اوشیدر یا هوشیدر (در پایان هزاره)، اوشیدرماه یا هوشیدرماه یا اوخشیت نِمَ (در آغاز هزاره‌ی دوم پس از زرتشت) و سوشیانت یا استوت ارت (در آخر‌الزمان) را خواهند زایید. در فروردین یشت انیان در کنار دیگر اشونان ستایش شده‌اند.

 

شخصیت‌های تاریخی زن:

ارنوک و سنگهوک دو دختر جمشید هستند که اژی دهاک پس از پیروزی بر جمشید او را ربود و به همسری خود درآورد. نام این دو زن در شاهنامه به نام ارنواز و شهرناز آمده است. برخی محققین آن دو را تجسم مردانه‌ی در امشاسپند خرداد و امرداد می‌شمارند. فروردین بعد از شکست‌دادن اژی دهاک آن دو را به همسری خود درمی‌آورد. در رام‌یشت از آنها نام برده می‌شود:

«فریدون پسرِ آتبین از خاندانِ توانا، در سرزمین چهارگوشه‌ی وَرِنَ، بر تخت زرّین، بر بالش زرّین، بر فرش زرّین، در برابر بَرسَمِ گسترده با دستانِ سرشار او را بستود …

… و از وی خواستار شد:

ای اَندَروایِ زبردست!

مرا این کامیابی ارزانی‌دار که من بر ’اَژی‌دَهاک‘ ـ [اژی‌دهاکِ] سه پوزه‌ی سه کلّه‌ی شش چشم، آن دارنده‌ی هزار [گونه] چالاکی، آن دیوِ بسیار زورمندِ دروج، آن دُروَند آسیب‌رسانِ جهان، آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه‌کردنِ جهانِ اَشَه به پَتیارگی، در جهان اَستومَند بیافرید ـ پیروز شوم و هر دو همسرش، سَنگهَوکَ و اَرِنَوکْ را ـ که برازنده‌ی نگاه‌داری خاندان و شایسته‌ی افزایش دودمانند ـ از وی بِرُبایم.

اَندَروایِ زَبَردست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و فریدون کامروا شد.»[40]

 همچنین در گوش یشت نیز از آنان نام برده می‌شود. هوتوسا همسر گشتاسب نیز از دیگر زنانی است که در اوستا از آنان نام برده شده، این نام در شاهنامه نیامده، اما در یادگار زریران از زبان گشتاسب هوتش خواهر و زن او و مادر سی فرزندش معرفی شده است. او در رام‌یشت ستایش می‌شود.

«’هوتَوسا‘ دارنده‌ی برادران بسیار از خاندان نوذر، بر تخت زرّین، بر بالش زرّین، بر فرش زرّین، در برابر بَرسَمِ گسترده با دستانِ سرشار او را بستود …»[41]

در گوش یشت از دو دختر گشتاسب همای و واریذکنا (در شاهنامه:به آفرید) نام برده می‌شود. کی گشتاسب در گوش یشت (درواسپ یشت) در کنار آب دایتیا دعا می‌کند که آنان را که اسیر دشمن شده‌اند، بازپس گیرد:

«مرا این کامیابی ارزانی دار که ’تشر یاونت‘ دژ دین را براندازم، که ’سپینج اوردشک‘ی دیوپرست را براندازم، که دیگر ’همای‘ و ’واریذکنا‘ را از سرزمین خیونها به خانمان بازگردانم، که سرزمین خیونها را برافگنم: پنجاه‌ها صدها، صدها هزار ما، هزار ما ده هزارها، ده‌ هزارها صدهزارها.»[42]

در شاهنامه آنها که در جنگ ایران و توران به دست تورانیان اسیر شده‌اند، توسط اسفندیار از چنگ آنان رها می‌شوند.

این چند نفر تنها زنانی هستند که در اوستا از آنان یاد می‌شود.

 



[1]- اوستا، جلد اول، گاهان، ص 14.

[2]- اوستا، جلد اول، گاهان، ص 56.

[3]- اوستا، جلد اول، گاهان، ص 86.

[4]- اوستا، جلد اول، گاهان، ص 87.

[5]- اوستا، جلد اول، یسنه، ص 191.

[6]- اوستا، جلد اول، یسنه، ص 224.

[7]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 282.

[8]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 427.

[9]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 428.

[10]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 289.

[11]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 292.

[12]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 342.

[13]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 441.

[14]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 313.

[15]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 469.

[16]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 343.

[17]- اوستا، جلد دوم، ویسپرد، ص 529.

[18]- اوستا، جلد دوم، وندیداد، ص 716-713.

[19]- اوستا، جلد دوم، وندیداد، ص 837-835.

[20]- اوستا، جلد دوم، وندیداد، ص 829-828.

[21]- اوستا، جلد دوم، وندیداد، ص 828-826.

[22]- اوستا، جلد دوم، وندیداد، ص 681.

[23]- اوستا، جلد دوم، وندیداد، ص 737-736.

[24]- اوستا، جلد دوم، وندیداد، ص 777.

[25]- امشاسبندان نرینه: اشه و هیشت و هومنه ـ خششرویویه.

[26]- تاریچ یا تریز در پهلوی.

[27]- گل زرد رنگ خوشبو و تند. آمده است که گل زنبق را به هندی چمبک گویند.

[28]- دیو گرسنگی.

[29]- در پهلوی آپان است.

[30]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 298-297.

[31]- ارد شکل دیگر ارت است.

[32]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 468-467.

[33]- موجودی است که گند بیماری‌ها او را قوی‌تر می‌کند. در وندیداد از آن با عنوان عام زن (نه زن‌بدکاره) استفاده می‌شود. گاهی نیز جینی را همان جهی دانسته‌اند.

[34]- گاهی نیز ترومیتی را دیوی جداگانه دانسته‌اند.

[35]- اوستا، جلد اول، گاهان، ص 86-85.

[36]- نام او به معنی دارنده‌ی پدری نامی و بلندآوازه است. گفته‌شده او از خاندان بهروز خداپرست می‌باشد.

[37]- نام او به معنی دارای پدر خوب است. وی دوشیزه‌ای از خاندان بهروز پسر فریان است.

[38]- نام او به معنی مایه‌ی آبروی پدر و یا دارای پدری کامیاب است.

[39]- گفته‌شده هووی همسر زرتشت سه‌بار پس از آمیزش با او به دریاچه‌ی کیسانیه رفته و تخمه‌ی زرتشت را به آب سپرده.

[40]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 451 و 452.

[41]- اوستا، جلد اول، یشت‌ةا، ص 453.

[42]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 351.

نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت سوم (نقش زنان در ادیان ایران باستان)


نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت سوم (نقش زنان در ادیان ایران باستان)


 آزاده مدنی



ایران پیش از آریاییان:

از ده‌هزار سال پیش از میلاد مسیح در ایران نشانه‌هایی از پرستش الهه مادر مشاهده می‌شود که نشان‌دهنده‌ی این است که ایران نز مانند ملل و اقوام همسایه‌ی خود در آن دوران به نوعی مذهب مادرخدایی داشته و نظام اجتماعی آنان زیر مادرشاهی بوده است. در آن زمان فن سفال‌سازی در ایران اختراع شده بود و زن نگهبان آتش احتمالاً مخترع و سازنده ظرف‌های سفالین بوده است. همچنین زنان در گردآوری خوراک بین‌دانه‌های گیاهی می‌پرداختند و در این کاوش‌ها بر اثر تجربه به انواع گیاهان دارویی دست‌یافته بوده‌اند. زنان در آن قبایل ابتدایی تا مرحله‌ی پزشک روحانی نیز پیش‌رفته بودند و بدین‌ترتیب پایه‌های نوعی از قدرت بر مبنای زن‌سالاری پخته‌شده بود. تندیس‌های متعددی در فرهنگ‌های دوران پالئولتیک ایران بدست‌آمده است که خصوصیات مشابهی چون تأکید در برجسته‌کردن سینه‌ها، شکم و دستگاه‌های تناسلی زنانه دارند که نشان‌دهنده‌ی اهمیت و تقدس باروری و توالد و اعتقاد به الهه‌هایی بوده است که جنبه‌ی مادرانه داشته‌اند که در واقع این به نوعی نیاز به خدایانی حمایت‌کننده و پرورش‌دهنده را نشان می‌دهد. درواقع مردم در آن دوران مبدأ وجود را تقدیس می‌کردند. با تغییر نظام شکارگری و گردآوری غذا، قدرت زنانه بیشتر تثبیت شد. در دورانی که کوچ‌کردن جای خود را به سکونت داد، زنان توانستند، قدرت‌های بالقوه خویش را بالفعل کنند و زودتر از مردان خود را با شرایط استقرار و سکونت وفق دهند. وجود نشانه‌هایی از قدرت زنانه در خاک ایران متعلق به 6000 سال پیش از میلاد مسیح است، که هم‌زمان با آغاز دوران کشاورزی می‌باشد. درواقع می‌توان گفت که روزی که از ده‌هزار سال پیش از میلاد مسیح شروع شده بود در هزاره‌ی ششم قبل از میلاد به دلیل تغییر نظام اجتماعی و اقتصادی کاملاً تثبیت شد. گریشمن در این زمینه می‌گوید:

«در آن جامعه‌ی بدوی وظیفه مخصوصی به عهده‌ی زن گذاشته شده بود، وی گذشته از آن که نگهبان آتش و شاید اختراع‌کننده و سازنده ظروف سفالین بوده، می‌بایست چوب‌دستی به دست گرفته، در کوه‌ها به جستجوی ریشه‌های خوردنی نباتات یا جمع‌آوری میوه‌های وحشی بپردازد. شناسایی گیاهان و فعل روییدن آنها و دانه‌هایی که می‌آورند مولود مشاهدات طولانی و مداوم بود، و او را به آزمایش کشت و زرع هدایت می‌کرد. نخستین مساعی وی در باب کشاورزی و زمین‌ةای رسوبی انجام گرفت و در همان حال که مرد اندک پیشرفتی کرده بود، زن با کشاورزی ابتدایی خود در دوره‌ی حجر[1] متأخر که اقامت در غار بدان متعلق است، ابداعات بسیاری نمود. در نتیجه می‌بایست عدم‌تعادلی ین وظایف زن و مرد ایجاد شود و شاید همین امر اساس بعضی جوامع اولیه که زن در آنها بر مرد تفوق داشته، بوده است. در چنین جوامع (و همچنین در جوامعی که تعدد شوهران برای زن معمول است)، زن کارهای قبیله را اداره می‌کند، و به مقام روحانیت می‌رسد، و در عین حال زنجیر اتصال خانواده به وسیله‌ی سلسله‌ی زنان صورت می‌گیرد، چه زن ناقل خون قبیله به خالص‌ترین شکل خود به شمار می‌رود  …  این طرز اولویت زن، یکی از امور مختص ساکنان اصلی نجد ایران بوده، و بعدها در آداب آریایی‌های فاتح وارد شده است … .»[2]

گریشمن در ادامه تبیین جایگاه زن در این جوامع ابتدایی نوع نگرش دینی آنها را تشریح می‌کند:

«اطلاع ما درباره‌ی این قدیمی‌ترین سکنه‌ی ایران بسیار اندک است. در بین‌النهرین، که سکنه‌ی بدوی آن از همان منشاء سکنه‌ی نجد ایران بودند، معتقد بودند که حیات آفریده‌ی یک ربه‌النوع است، و جهان در نظر آنان حامله بود، نه زاییده، و منبع حیات به عکس آنچه مصریان می‌پنداشتند، مؤنث بود نه مذکر. بسیاری از پیکره‌های کوچک از ربه‌النوعی برهنه که در امکنه ماقبل تاریخی ایران پیدا شده است به ما اجازه می‌دهد که بگویم که انسان ماقبل تاریخی نجد دارای این‌گونه معتقدات بوده است. این ربه‌النوع محتملاً همسری داشته که او نیز رب‌النوع بوده، و در آن واحد هم شوهر و هم فرزند او محسوب می‌شده است. بلاشک در این مذهب ابتدایی است که ما می‌توانیم مبداء ازدواج بین برادران و خواهران را بجوییم. این عادت در مغرب آسیا رایج‌بود. ایرانیان و بعد نبطیان از ملل بومی آن را ارث بردند، و همچنین اساس ازدواج مادر و پسر را که کمتر سابقه دارد در همین آیین باید جستجو کرد. نیز ممکن است رسم انتساب به مادران که در نزد عیلامیان، اتروسکیان و مصریان و مخصوصاً در لیکیه بسیار معمول بود، در اینجا نشأت‌یافته باشد. بی‌فایده نیست تذکر داده شود که در میان بعضی از این ملل زن فرمانده سپاه بود، از جمله در میان طایفه‌ی ’گوتی‘ که کوه‌نشینان ساکن درّه کردستان بودند.»[3]

این وضعیت بعدها در طایفه‌های آریایی نیز که مردسالار بودند تأثیر گذاشت؛ چنانکه موجب ارتقاء جایگاه زن در میان این اقوام شد. همچنین سبب ورود خدابانوئی به فرهنگ آریایی گشت؛ همان‌طور که این مسئله در هند و یونان نیز رخ داده است.

 

عیلامیان:

یکی از تمدن‌های مؤثر و مهم در تمدن ایرانی، عیلام بود که تا قلب نجد ایران نیز نفوذ داشت. در واقع عیلامیان ادامه همان فرهنگ باستان ایران‌اند که متأخر بوده و تأثیر بسیاری نیز بر فرهنگ ایرانی گذاشته است. در این فرهنگ که خوزستان و استان را شامل می‌شده پرستش الهه‌ی مادر نقش بسیارعمده‌ای داشته است. آنان که الهه‌ها را به صورت برتری می‌پرستیدند، زن بدون را شکلی جاودانه و در خور احترام می‌شمردند. این احترام به حقوق زن حتی بعد از پیروزی مردسالاری بر زن‌سالاری عیلام ادامه می‌یابد. درواقع باید گفت اصل مادینه‌ی هستی تا مدت‌ها پس از مردسالاری نیز در عیلام وجود داشته تا آنجا که حتی در دعاوی حقوقی سوگندها به نام ایزدبانوی ایشتار خورده می‌شده است. در دعاوی حقوقی در عیلام میان زنان و مردان هیچ تفاوتی گذاشته نمی‌شده است.

 

فرهنگ آریاییان پیش از ظهور زرتشت:

البته برخی معتقدند که آریاییان به عکس سامیان که پدرسالاری همواره بر آنان حکومت داشته در مراحل اولیه خود زن‌سالار بوده و زن فرمانده مطلق خانواده و عنصر اصلی تمدن بوده است.[4] اما در هر شکل، حقیقت آن است که ورود آریاییان را ورود فرهنگ مردسالاری به ایران دانسته‌اند، زیرا ایران پیش از آریایی، ایرانی با فرهنگ مادر محور بدون حاکم و حکومت بوده است. یکی از نشانه‌های پدرسالاری آریایی را می‌توان پرستش میترا (مهر) به عنوان رب‌النوع خورشید و مظهر پیمان و عدالت پس از اهورامزدا دانست. البته زن به خاطر اهمیت جایگاه خانواده در فرهنگ آریایی از موقعیت نسبتاً خوبی برخوردار بوده است چنانکه در بیشتر اقوام آرایی اساس ازدواج تک‌همسری بوده است. اما نظام پدرسالار آریایی نکات عجیبی نیز داشته است. در این نظام زنان مقام اجتماعی‌شان را از والدینشان به ارث می‌بردند و مقام پدر در خانواده نسبی بسیار بالاتر از مقام شوهر بوده است. چنانکه حتی در مواقع جنگ و نزاع زن باید از خانواده‌ی پدری خویش حمایت می‌کرده است.

واژه‌ی پدر در زبان آریایی قدیم مفهومی کلی داشت و رئیس، سرپرست، ولی و حمایت‌کننده بود. در افسانه‌های آفرینش آریایی نیز بافتی کاملاً مردانه دارد. در میان این اسطوره‌ها نشانی از بزرگ مادر ازلی نیست، پدر در سیمای یک مرد خدا، هستی را می‌آغازد و انسان نخستین در بطن مادر اولیه پرورش‌نیافته است.

به هر جهت با وجود این که ورود آریاییان به ایران نظام‌های خدایان و به تبع آن وضعیت اجتماعی‌شان را تغییر داد، اما فرهنگ مردسالاری (البته با کمی تلطیف) بر ایران حاکم شد. در واقع با این وضعیت التقاطی است که زرتشت ظهور می‌کند و بسیاری از ساختارهای مذهبی را تغییر می‌دهد.

 

زرتشت:

اسطوره تولد زرتشت با مادر او آغاز می‌شود:

«چنان پیداست که چهل و پنج سال از [آن] که زردشت به همپرسگی [اورمزد] آمد [از] فرینی[5]، مادر زرتشت که دوغد و خواندند بزاد. [فره زرتشت] به شکل آتش از آن اسر روشنی فرود آمد، به آن آتش، که پیش او بود، آمیخت. از آتش اندر مادر زردشت آمیخت. سه شب در همه گذرهای اطراف خانه، به شکل آتش پیدا بود. راه‌گذران نوری بزرگ همی دیدند. نیز هنگامی که [مادر زردشت] پانزده ساله شد، آن‌گاه فروغ از او همی افتاد.»[6]

این آغاز سنت پیشینی، رسیدن نسب از مادر را به ذهن متبادر می‌کند. بسیار پیش از آنکه پدر زرتشت به اسطوره‌ی او وارد شود، فرّه او به مادرش رسیده است. اما زرتشت بی‌شک در جامعه‌ی مردسالار آریایی متولد شد و در واقع دین او نیز هر چند در آغاز پیدایش خدایان پیش از خود را نفی کرد اما به سرعت با ادیان قبل‌تر خصوصاً خدایان آریایی درآمیخت.در بخش تحلیل اوستا نگاه زرتشت به زن در گاهان تا نگاه به زن در وندیداد مورد بررسی قرار گرفته است. در آنجا این چرخش از یک نوع تساوی حقوقی خصوصاً در حقوق معنوی به طرف مردسالاری کاملا تشریح می‌شود. اما در این بخش بیش‌تر به سنت دینی زرتشتی که مسلماً با شکل ابتدایی آئین زرتشت تفاوت دارد می‌پردازیم.

همان‌طور که گفته شد، فرهنگ آریایی، اصولاً خانواده محور است. به همین علت با وجود مردسالاری حاکم بر آن حامیانه است. در مینوی خرد آمده است: «پرسید دانا از مینوی خرد که چه کسی را بیشتر باید مورد توجه و حمایت قرار داد؟

مینوی خرد پاسخ داد که بچه‌ی نابالغ و زن و ستور و آتش را بیشتر باید مورد حمایت و توجه قرار داد.»[7]

این همان نگرشی است که در وندیداد نیز قابل‌توجه است. درواقع مرد زرتشتی که از صفات فاعلی قوی‌‌ای برخوردار می‌باشد، باید ضعیفان را در کنف حمایت خود قرار دهد. در کتاب دین کرد، آنگاه که بهترین مردان را توصیف می‌کند، همین قدرت حامیانه را در نظر دارد.

«نشانگاهان نیکوترین مردان:

آن کسی که در کار افزایندگی به جهان خیم و کردارش نزدیک‌ترین خیم و کردار به جمشید جم است و در کار بی‌مرگی دهی به جهانیان، خیم و کردارش نزدیک‌ترین خیم و کردار به سوشیانس است.»[8]

همین نگاه از مرد شخصیتی اسطوره‌گونه را به عنوان بهترین ارائه می‌دهد. به موازات آن از زن برای بهترین‌بودن فرمانبرداری، تیمارداری و خانه‌داری می‌پسندد؛ یعنی درواقع صفاتی که دیگر از جنبه‌های الوهی و افسانه‌ای خالی هستند. در دین کرد پس از آنکه زنان را به چهار دسته، نیکو و بی‌سر و زبان، نیکو و سرزبان‌دار، نانکو و بی‌سر و زبان و نانکو و سرزبان‌دار تقسیم می‌کند، بهترین آنها را چنین ترسیم می‌نماید:

«[اکنون سنجه‌یی] گزینش آنان:

اگر خواهان زنی کارآزموده در خانه‌داری و، آفریننده‌ی آسایش و فراهم‌کننده‌ی رامش برای خانه خدای هستیم، ما را زنی می‌باید برگزید که نیکو و سرزبان‌دار است؛ اگر خواهان زنی هستیم که نیکو باشد و نیز هیچ آزاری نرساند آن را  که نیکو و بی‌سر و زبان است می‌توان برگزید.»[9]

در این فرهنگ اخلاق و فداکاری، نخستین تکلیف زن اسن. چنانکه در مینوی خرد بدترین زن را زنی می‌داند که زندگی شادی نتوان با او داشت. زن باید خوش‌خو و مایه‌ دل‌داری همسرش باشد. اما برای مرد نیز تکالیفی در نظر می‌گیرد؛ او باید زنش را دوست داشته باشد و او را گرامی و ارجمند بدارد. مرد باید نگه‌دار و پشتیبان و غم‌خوار زنش باشد و می‌بایست به زنش پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بیاموزد و درس اخلاق و مذهب راستین به او بدهد.

اما این مردسالاری مهربانانه کم‌کم با برخی قوانین ازدواج‌های متعدد، انتقال همسر به مرد دیگر، گرفتن چاکر زن و … منجر به مردسالاری‌ای نامهربانانه شد که ظهور مزدک را به همراه داشت. آسیب‌شناسی نگاه زرتشتیان به زن زمان ساسانی، در بخش مزدک مفصل‌تر بیان می‌شود.

 

آئین زروانی:

این آئین یکی از مذاهب کهن ایران باستان است که بعدها در دین‌های دیگر نیز نفوذ کرد چنان‌که گاه اهورا مزدا در اسطوره‌های ذرتشتی خصوصاً در گاهان نقش زروان را می‌پذیرد. چنان‌که پیشتر گفته شد، او خدایی گاه بی‌جنس است و در اسطوره‌های یونانی معادل کرونوس و ساتورن می‌باشد. اما در دین زروانی ـ مهری، گاه نیز دارای همسر می‌شود. در آئین مانوی نیز او همان خدای بزرگی است و در بندهش زمان بی‌کرانه می‌باشد.

از نقطه‌نظر نگاه به زن این آئین همچون آئین مهری است. زنان را موجودات اهریمنی می‌داند که هرمزد ناچار به خلقت آنان شد. همین اندیشه را می‌توان در اسطوره‌ی آفرینش بندهش هنگامی‌که هرمزد زن را می‌آفریند یافت. در این آئین نیز که نزدیک به آئین مهری است، زنان حق شرکت در مراسم مذهبی را ندارند که شاید بتوان دلیل آن را همان نژاد اهریمنی زنان دانست.

 

آئین مهری:

در آئین مهری که صورت دیگری از آئین زروانی‌ست، زنان نقش چندانی ندارند. شاید بتوان گفت که این مذهب، مذهب مردان است. البته زنان اجازه‌ی وقف خود در راه میترا را داشتند، اما حق شرکت در مراسم آئین را نداشتند. حتی آمده است که سالکانی که خود را وقف میترا می‌کردند، چنان که مرد باشند شیر و اگر زن باشند کفتار نام داشتند.[10] نام زنان در معتقدان به این آئین حتی بر سنگ قبرها نیز حک نمی‌شد و اگر نام زنی بر سنگ قبری آمده است، بیشتر به دلیل شهرت همسرش بود. در این دین قانون تک‌همسری وجود داشت که البته این به دلیل احترام به شخصیت زن نیست، بلکه مانند آئین مانوی و مسیحیت بعد از آگوستین، ناشی از این مسأله است که مردان باید در راه سلوک از پرداختن به زنان بپرهیزند. اندیشه‌ی حضور زن در این دین از سر ناچاری است. زیرا تناسل بدون زن ممکن نمی‌باشد. به هر شکل روحانیون در مراتب بالا دیگر حق ازدواج و رابطه‌ی جنسی با زنان را نداشتند.

در مراسم سلوک مهری مرحله‌یی به نام همسر وجود دارد که طبیعتاً به دلیل نبودن زن‌ها در آئین‌ها به مردان محول می‌شد. این مرحله بسیار شبیه یک ازدواج واقعی است. البته این نوع ازدواج به خودی خود، سالک مهری را از ازدواج حقیقی محروم نمی‌کرد، بلکه این رسم بیشتر شبیه نوعی پیمان وفاداری است. گفته می‌شود که آئین فتوت بعد از اسلام ریشه در همین آئین‌های مهری دارد.

 

مانویت:

مانی ادیان زرتشتی، بودایی و مسیحی را با تفکر گنوسی به هم آمیخت و از میان آنان دینی به وجود آورد که در مدتی کوتاه بخش‌های بسیاری از آسیا و اروپا را در برگرفت. اما این گسترش چندان پایدار نبود و پس از مدت کوتاهی این دین رو به افول نهاد. از دلایل افول آن در ایران می‌توان از مبارزه‌ی سخت موبدان زرتشتی با آن، خصوصاً بعد از مرگ مانی نام برد. اما غیر از دلایل سیاسی، که در جایگاه خود از اهمیت بسیاری برخوردار است، دلایل دیگری نیز وجود داشت که می‌توان آنها را ناشی از رویکردهای خود مانویت دانست.

انسان متشکل از جسم و جان است که هرکدام در کنار دیگری معنای زنده‌بودن را به تصویر می‌کشد و ادامه‌ی حیات بدون هر یک بی‌معنی خواهد بود. اما مانویت با نفی جسم در مقابل روح و ترسیم سیمای زشت و اهریمنی برای جسم انسان و نیازهای آن، آدمی را در مقابل غرایز ابتدایی خود بلاتکلیف می‌گذارد. نگاهی که شاید بتوان گفت در کمتر دینی دیده شده است. مانویان با نفی کامل ماده و نیازهای مادی احساس گناه دائمی انسان را در تمام زندگیش رقم می‌زدند و آنی او را راحت از دغدغه‌ی ناپاک ‌بودن نمی‌گذاشتند. یکی از مسائلی که مانویت به بدترین شکل با آن برخورد کرد غریزه‌ی جنسی است و به تبع این مسئله، زن به عنوانی نیمی از اجتماع در اندیشه‌ی مانوی منفور و منکوب ‌شد. همین مسأله در کنار نگاه آرمانی به تجرد کم‌کم سبب اضمحلال دین مانوی گشت.

همان‌طور که از اسطوره‌ی آفرینش دین مانوی فهمیده‌ایم، زن از نگاه مانویان، موجودی سراسر نیاز، خواهش و شهوت است که به سرعت استعداد تمایل به انحراف را دارد. در این اسطوره آنجا که گهمرد از آمیزش با او پرهیز می‌کند، مردیانه به سراغ دیوان می‌رود و با آنان میامیزد. همین نگاه است که سبب شد، فلاح زن پیش از تناسخ او به جسم مرد، منتفی دانسته شود. در واقع در اندیشه‌ی مانویت، نیمی از اجتماع بدون آن که ماهیت خود را به شکل بنیادین آن هم نه خودخواسته، تغییر دهند، نمی‌توانند به رستگاری دست یابند.

زنان در جامعه‌ی مانوی طفیلی‌ای بودند که به خاطر تناسل گریزی از آنان نبود و با این که در جامعه‌ای مانوی قانون تک‌همسری گریز ناپذیر بود اما در جهت احقاق حقوق زنان قرار نمی‌گرفت و تنها به‌خاطر پرهیز از شهوت‌رانی مردان و دورشدن آنان از مسیر رستگاری وضع شده بود. همین اندیشه که بعدها توسط آگوستین وارد مسیحیت شد در مقاطعی سبب گشت که در روابط جنسی به مردان توصیه شود از ارضای زنان بپرهیزند و رابطه‌ی جنسی را عملی تنها برای تولید کودکان قرار دهند. زن مانوی کودک را به دنیا می‌آورد، اما در رستگاری کودک خود شرکت نداشت. آنچنان که در اسطوره‌ی آفرینش مانوی شیث و گهمرد رستگار می‌شوند و مردیانه به عنوان مادر اولیه به همراه قائن و ابنه‌الحرص راهی دوزخ می‌گردند.

 

آئین مزدک:

این که مزدک کیست و چرا ظهور کرد ، در این پژوهش نمی‌گنجد؛ او هر که بود، انقلابی هرچند مقطعی ، در تاریخ ایران بوجود آورد که با وجود سرکوب سریع آن اثرات طولانی مدتی برجا گذاشت . ظهور او انقلابات و تحولات دیگری را حتی پس از اسلام در ایران باعث شد. او را یکی از علل سقوط دولت ساسانیان نیز دانسته‌اند.

آئین مزدکی صورت دیگری از مانویت بود، یعنی ترکیب آئین زرتشت و عقاید گنوسی‌ها که به دلایل شرایط خاص اجتماعی، فقر، بهره‌کشی از توده مردم و استبداد دولت حاکمه، از صورت مذهبی صرف، خارج شده و به جنبشی انقلابی بدل گشت. همانطور که زرتشتیان خود را به‌دینان می‌نامیدند، مزدکیان نام راست دینان[11] را برخود نهادند.

مستنداتی که آقای مهرداد بهار به آنان اشاره می‌کند، حاکی از وجود تفکراتی مشابه او حتی پیش از ظهور مزدک است. با وجود سرکوب مزدک، آئین او بعدها به شکل جنبش‌هایی توسط زنادقه، به‌آفرید، سنباذ، استاذسیس، عطایا، ابو مسلمیه، مبیضه، محمره و بابک خرم‌دین دوباره ظهور کرد که از آن میان ظهور بابک خرم‌دین دارای اهمیت بیشتری است.

اما شاخص‌ترین ایده مزدک که شاید بتوان آن را مسبب بدنام شدن او نیز دانست، بحث اشتراک زنان در کنار اشتراک خواسته و دارایی‌ها بود. البته برخی معتقدند که منظور مزدک تمتع جنسی هم‌زمان یک زن با مردان مختلف نبود، بلکه بیشتر منظور بهره‌وری از حرمسراهایی بود که توسط اشراف بنا شده و دیگران را از زنان  محروم می‌کرد. در واقع این گروه معتقدند که منظور مزدک بازگشت به سنن قدیم تک همسری، و جلوگیری از تعدد زوجات بود. اما در هر صورت چه مزدک قصد احیا سنن کهن را داشت و چه بحث اشتراک زنان را ترویج می‌کرد، ایده‌های او واکنشی به اوضاع نابسامان آن روز بود. منشاء عقاید او را می‌توان در علل ذیل جستجو کرد:

الف ـ مشکلات جمعیتی:

تولید نسل و جمعیت در آن برحه از تاریخ با مشکلاتی مواجه بود. برای این مشکل می‌توان سه دلیل عمده را نام برد:

ـ انتقام‌جویی و سلطه طلبی حکام که منجر به قتل‌های عدیده‌ای می‌شد.

ـ ازدواج‌های فامیلی خصوصاً با محارم که زوال نسل و نژاد را به همراه داشت.

ـ و تعدد زوجات که به دلیل محدود بودن تعداد روابط جنسی فرزند زایی زنان را کاهش می‌داد.

این مسائل سبب ضعف شدید نیروی انسانی در دوره‌ی ساسانیان بود. مردم ایران در این دوره تبدیل به مردمی ضعیف، ترسو، و خسته شده بودند؛ مسئله‌ای که بعدها سقوط دولت ساسانی را به بار آورد. در این مورد ازدواج با محارم و تعدد زوجات از اهم دلایل بود.

ازدواج محارم را پارسیان امروز نمی‌پذیرند، اما حتی با اشارات دینی که در متون مقدس آمده نیز قابل اثبات است.[12] تصور رحمت بیکران الهی و بخشش معاصی در این نوع ازدواج یکی از بن‌مایه‌های فکری زرتشتیان بود. زناشویی میان پدر و دختر[13] و خواهر و برادر که نزد بسیاری از اقوام و ادیان ممنوع بوده، در میان ایشان رواج داشت.

ب ـ حرمسراها و تعدد زوجات:

 حد و مرزی برای ازدواج مردان اشراف با زنان وجود نداشت . مردم عادی ناچاراً تک همسر بودند و طبقات اشراف و پادشاهان همسران متعدد داشتند. زیباترین و پر زاد و ولدترین زنان نیز چون اموال و دارایی‌ها، محتکرانه در اختیار ثروتمندان بود. این انباشت زنان در حرمسراها مشکلات متعددی را برای زنان و جامعه ایجاد می‌کرد. مردم بی‌همسر بودند، زنان در حرمسراها پیر و پژمرده می‌شدند، و حسادت‌ها و رقابت‌های زنانه در حرمسراها، به خاطر تصاحب دل‌همسران بنیان‌های اخلاق و انسانیت را زیر سئوال می‌برد و با عدم جواز ازدواج زنان بیوه بسیاری از آنان از زندگی کردن محروم می‌شدند. این محرومیت‌های زنان و مردان آتش زیر خاکستری آماده شعله‌ور شدن بود، که ظهور مزدک آن را فروزان ساخت.

ج ـ حقوق نابرابر زنان و فرزندان:

اما در تعدد زوجات ساسانی مشکل دیگری نیز وجود داشت و آن عدم‌برقراری عدالت بین زنان بود. در واقع قوانین حقوقی بین زنان فرق داشت و سبب می‌شد در یک خانواده یا حرم‌سرا عده‌ای بسیاری مورد محرومیت و ظلم قرار گیرند. قاعده‌ی تک‌همسری زرتشتی باعث می‌شد که در هر خانواده همسر اول پادشاه زن محسوب شود و ارث همسر به او و فرزندانش تعلق گیرد کدبانوی خانه او بود و دیگران که چاکرزن نامیده می‌شدند به نوعی خدم و حشم خانه محسوب می‌گشتند. حتی پیشتر در عصر هخامنشیان، فرزندان چاکرزنان حرام‌زاده به‌شمار می‌رفتند. به همین علل بود که فضای جامعه‌ی زنان حتی در میان خود نیز بسیار تیره و تار می‌نمود.

د ـ جوازهای خاص در روابط جنسی:

اما تفکر دیگری که باعث شد ایده‌ی مزدک در آن دوران چندان هم ناخوشایند به نظر نرسد، وضعیت رابطه‌های جنسی بود. عقیده‌ی کمونیسم جنسی ریشه‌ی عمیق در فرهنگ ایرانی داشت. حتی ضحاک را هم طرف‌دار تقسیم زن و مال می‌دانستند.[14] بحث ازدواج‌های چندگانه که در دوران ساسانی مرسوم بود ـ که به آن ازدواج میانین گفته می‌شد ـ یکی از جوازهای خاص روابط جنسی بود. در این‌گونه ازدواج مردان می‌توانستند همسران خود حتی پادشاه زن را تحت شرایطی، گاه بدون خواست آنها، به مردان دیگر بدهند. این ازدواج‌ها نه تنها قبحی نداشت، بلکه به نوعی خیرات و مبرات ثروتمندان به طبقه‌ی مستضعف جامعه به‌حساب می‌آید. همین مسأله نشان می‌دهد که عملاً روابط چندگانه‌ی زنان پیش از دوران مزدک نیز رواج داشت، اما مزدک به زنان در این دوران حق آزادی انتخاب داد و این مسأله در جامعه‌ای که زنانش گاه شخصیت حقوقی نداشتند و بیشتر جزو اموال محسوب می‌شدند، بر مردان خصوصاً ثروتمندان بسیار گران آمد. این مسأله حتی بعدها در دوران اسلام نیز میان خرم‌دینان وجود داشت، چنان‌که زنان و کنیزکان اشراف را از حرم‌سراها بیرون آوردند و برای آنان حق گزینش و انتخاب جنسی قائل شدند. آنان حتی به زنان جامعه‌ی خود نیز این اجازه را دادند که چنان‌که خود رضایت داشته باشند و زیان کسی را نیز به همراه نداشته باشد، آزادانه روابط جنسی برقرار کنند.

علاوه‌بر آن جامعه‌ی ساسانی مجازات‌های چندانی برای زنای زنان نداشت. همه‌ی این مسائل دست به دست هم داد و قبح اشتراک جنسی را در آن مقطع برای زنان از بین برد. می‌بینیم که مزدک درست در زمانی ظهور کرد که شرایط اجتماعی برای تفکرش بسیار مساعد بود.

هـ ـ تفکرات افلاطون:

از دیگر سرچشمه‌های این تفکر اندیشه‌های افلاطون در نظریات آرمان‌شهر خود بود. افلاطون معتقد بود که زنان و فرزندان مردان جنگی باید بین آنها مشترک باشد. البته او این اشتراک را طبقاتی کرده و مخالف شدید پیوند طبقات پایین و بالای جامعه بود. افلاطون از معنی اشتراکی‌بودن زنان، جفت‌گیری کورکورانه را در نظر نداشت، بلکه معتقد به مراقبت دقیق برای متولدشدن کودکانی زیبا و خوب‌رو بود.[15] اما مزدک خصلت طبقاتی ایده‌های افلاطون را حذف کرد. او سعی کرد برای طبقات و اختلاف آنها اصالت قائل نشود. به شهادت مخالفانش معتقد بود که باید اموال، زنان و متاع زاید اغنیا را گرفت و به فقرا داد. اما به هر جهت با وجود اخلاف‌هایی بین تفکر افلاطون و مزدک، رنگ و بوی کونیسم افلاطونی در عقاید مزدکیان مشاهده می‌شود.

***

با وجود تمام دلایلی که جنبش مزدکیان را سبب شد، و بعد از آن هم دیگران آن را پی گرفتند، اندیشه در مورد زن هنوز به نوعی کالاگونه بود. زیرا که مزدک زنان را نیز مانند اموال و متاع شخصی می‌شمرد و احتکار آن را جایز نمی‌دانست. اما به هر جهت از منظر حقوقی جنبش مزدکیان برای زنان مزایایی داشت. زیرا اولا به آنان حق انتخاب‌کردن می‌داد، و ثانیاً با وجود شکست این جنبش، فضای جامعه دگرگون شد و انوشیروان ناچار قوانین حقوق زنان را تا حدودی تغییر داد. البته محققین از نوع تغییراتی که انوشیروان در قوانین حقوقی زنان داد به این نتیجه رسیدند که تفکر مزدک خانواده‌ی همگانی را بوجود نیاورد، بلکه تک‌همسری مبتنی بر خواست طرفین را ایجاد کرد و باعث گریختن زنان از حرم‌سراها شد.[16] برخی قوانینی که انوشیروان ناچار به تغییر آن شد عبارت بود از:

1-     زنان و مردان یک طبقه حق ازدواج با یک‌دیگر را داشتند.

2-  اشراف ساسانی از گرفتن پول معادل خرج عروسی از برخی زنان حرم‌سراهای خود که از حرم‌سراها خارج شده‌ بودند، صرف‌نظر کردند.

3-  کودکان به خانواده‌های جدید که در یک‌همسری حقیقی پدید آمده بودند، تعلق یافتند، یعنی منسوب به پدران واقعی خود شدند.

4-     قشرهای پائین سپاهیان که در جنبش مزدکیان شرکت داشتند موفق به ازدواج شدند.

5-  زنانی که تمایل به ازدواج داشتند، شوهر کردند و این قانون شامل زنان حرم‌سراها و بیوه‌هایی که تا آن روز نمی‌توانستند ازدواج کنند نیز می‌شد.

6-  زنانی که می‌خواستند به خانه‌ی شوهران قبلی خویش بازگردند با جریمه‌شدن شوهر دوم به خانه‌ی شوهر خویش بازمی‌گشتند.[17]

شاید بتوان گفت جنبش مزدکیان با تمام ایده‌های مصلحانه‌اش به خاطر مسئله‌ی اشتراک زن محکوم شد. تنها قباد از بین حاکمان آن را پذیرفت که البته به شکلی بسیار نامطلوب و سودجویانه از ایده‌های مزدک بهره برد. او قانونی وضع کرد که اجازه دهد تمام زنان خود را تسلیم تمام مردان کنند. در این قانون هر مرد با هر زنی که می‌خواست حتی اگر شوهر داشت می‌توانست رابطه برقرار کند که البته به دلیل نفرت عمومی از این شرایط قباد  خود بعدها به دست پسرش انوشیروان مزدکیان را نابود کرد.

  

 



[1]- Neolithique نوسنگی.

[2]- گریشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ص 10 و 11.

[3]- همان منبع، ص 30.

[4]- نفیسی ـ سعید، تاریخ اجتماعی ایران در دوران پیش از تاریخ و آغاز تاریخ، ص 29.

[5]- مادربزرگ زرتشت.

[6]- گزیده‌های زادسپرم، ص 21.

[7]- مینوی خرد، ص 48.

[8]- کتاب سوم دین کرد، ص 126.

[9]- همان منبع، ص 127.

[10]- ورمازرن ـ مارتن، آئین میترا، ص 222.

[11]  یعنی درست دین و دارای دین درست.

[12] به نظر می‌رسد این رسوم بعد از زرتشت به دین و متون مقدس اضافه شده است، چون در عملکرد زرتشت نشانی از این رویه نیست.

[13] برخی‌ از محققان معتقدند که ثبت ازدواج زنان به نام ایوک زن که شرایط خاصی است که فرزند پسر دختر را به فرزندخواندگی پدری که پسر ندارد در می‌آورد، سبب ایجاد تصور ازدواج پدر و دختر در دین زرتشتی است.

[14]- بهار ـ مهرداد، ادیان آسیایی، ص 98.

[15]- افلاطون جمهور، ص 493-283.

[16]- خسروی ـ خسرو، مزدک، ص 75-74.

[17]- همان منبع، ص 75.


نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت دوم (اسطوره‌های آفرینش زن و مرد)


نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت دوم (اسطوره‌های آفرینش زن و مرد)

 آزاده مدنی



 

طبق گواهی بسیاری از اسناد و مدارک باقی‌مانده، در ایران هم مانند بسیاری از اقوام دیگر آسیایی، قبل از ورود آریاییان نظام مادرشاهی حاکم بوده است. اما به خاطر نبودن خط، اکثر اسطوره‌های این دوران از میان رفته است و بیشتر اسناد و مدارک باقی‌مانده، تصاویر و مجسمه‌های الهه‌های مادر را شامل می‌شود. نظام مادرشاهی در ایران مغلوب فرهنگ آریایی و همین‌طور فرهنگ بین‌النهرین متأخر دوران اکد و بابل و آشوری می‌شود. البته باید گفت فرهنگ بین‌النهرین نیز در طلیعه‌ی ظهور آن فرهنگی مبتنی بر مادرشاهی بوده چنان‌که الهه‌ی خالق در فرهنگ سومری کی (خدابانوی زمین) بوده و در رأس هرم خدایان جای داشته است. او خالق همه‌ی جان‌داران و خدابانوی مادر بوده. در بخش آفرینندگی انسان نیز کهن مادر اولیه یعنی نامو است که فرمان آفرینش انسان را می‌دهد و انکی را می‌خواند و خطاب به او می‌گوید:

«فرزندم از خواب برخیز و با عقل و تدبیر عمل کن. از برای خدایان خدمت‌گذارانی بیافرین.»[1]

انکی نیز فرمان مادر را پذیرفته و چنین می‌گوید:

«آنانکه نامشان را بردی هست شدند

تصویر خدایان را بر آنان نقش کن

گل آب‌های ژرف را خمیر کن

معماران چیره‌دست آن گل را غلیظ‌تر می‌کنند.

تو دست و پایشان را نقش کن.

نین ماخ نیز یاور تو خواهد بود.

آن هنگام که به کار آفرینش انسانی،

خدابانوی زایندگی در کنار تو خواهد بود.

مادر، سرنوشت نوزاد را رقم بزن.

نین ماخ، تصویر خدایان را بر او نقش کن.

او انسان است.»[2]

اساطیر نظیر اسطوره‌ی بالا در فرهنگ بین‌النهرین به سرعت جای خود را به اساطیر پدرشاهی‌ می‌دهند؛ و می‌توان گفت که با اسطوره‌ی شکست تیامات از مردوک است که دوران مادرشاهی بسر رسیده و عصر پدرشاهی آغاز می‌شود.

اما شاید بتوان گفت ایران بیش از اینکه از اسطوره‌ی سومری آفرینش و پانتئون سومری‌ها تأثیرگرفته باشد، تحت‌تأثیر فرهنگ ایلامی بوده است. البته باقی‌مانده‌ی اسطوره‌های این فرهنگ بیشتر به شکل تصویر یا مجسمه است و از داستان آفرینش خبری نیست. به همین علت اسطوره‌های آفرینش انسان و زن و مرد در ایران به تمامی متعلق به دوران پدرشاهی است.

در این بخش اسطوره‌های زرتشتی و مانوی را که کامل‌ترین و مهم‌ترین داستان‌های خلقت انسان در ایران است را مورد توجه قرار می‌دهیم.

 

اسطوره‌ی زرتشتی آفرینش انسان:

در اوستا از شیوه‌ی آفرینش انسان سخنی به میان نیامده. تنها در چند جا از گیومت (کیومرث یا گیه) به عنوان نخست‌اندیش و اولین انسان یاد‌شده و چند جا، هنگام درود فرستادن به فروشی‌ها از فروشی‌های گیومت یا سوشیانت ذکر می‌شود.

«همه‌ی فَرَوشی‌های نیک توانای پاک اشونان را از گیومرت تا سوشیانت پیروزمند می‌ستاییم.»[3]

همچنین در جای دیگری از یشت‌ها آمده است:

«فروشی‌ها گیومرت اشون را می‌ستاییم، نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهوره مزدا گوش فرا داد و از او خانواده‌ی سرزمین‌های ایرانی و نژاد ایرانی پدید آمد.»[4]

همچنین عنوان ’نخست‌اندیش‘ در ویسپرد نیز اشاره به اوست:

«از میان آفریدگان اشون "نخست‌اندیش" را می‌ستاییم.»[5]

اما ذکر او در بندهش به عنوان اولین انسان آمده است و از مشی و مشیانه (مهلی و مهلیانه) نیز به عنوان اولین مرد و زن نام برده می‌شود.

«به دین گوید که من مردمان را ده گونه فراز آفریدم: نخست آن کیومرث روشن و سپید چشم است تا ده گونه، که یکی (همان) کیومرث است و (تا) نُهُم از کیومرث باز بود. دهم کپی است (که از) مردمان فروترین خوانده شود.

چون کیومرث را بیماری برآمد، بر دست چپ افتاد. از سر سرب، از خون ارزیز و از مغز سیم، از پای آهن، از استخوان روی و از پیه آبگینه و از بازو پولاد، از جانِ رفتنی زر به پیدائی آمد که اکنون، به سبب ارزشمندیِ (ز‌َر، آن را) مردمان با جان بدهند. از آن (انگُشتِ) کوچک مرگ به تن کیومرث دَر شد و همه‌ی آفریدگان را تا فرشکرد مرگ برآمد. چون کیومرث به هنگام درگذشت تخمه بداد، آن تخمه‌ها به روشنیِ خورشید پالوده شد و دو بهر آن را نریوسنگ نگاه داشت و بهری را سپندار مَد پذیرفت. چهل سال (آن تخمه) در زمین بود. با بسر رسیدن چهل سال، ریباس تنی یک ستون، پانزده برگ، مَهلی و مَهلیانه (از) زمین رستند. درست (بدان) گونه که ایشان را دست بر گوش باز ایستد، یکی به دیگری پیوسته، هم بالا و هم‌دیسه بودند. میان هر دو ایشان فرّه برآمد. آن‌گونه (هر سه) همبالا بودند که پیدا نبود که کدام نر و کدام ماده و کدام آن فره‌ی هرمزد آفریده (بود که) با ایشان است، که فرّه‌ای است که مردمان بدان آفریده شدند.

چنین گوید که (پرسید:) ’کدام پیشتر آفریده شد، فرّه یا تن؟‘ هرمزد گفت که ’فرّه پیشتر آفریده شد و تن، سپس، برای آن آفریده شده است. (فرّه) در تن آفریده شد تا خویشکاری بیافریند و تن به خویشکاری آفریده شد.‘ آن را گزارش این است که روان پیشتر آفریده شد، تن از پس. روان در تن خویشکاری را فرمان دهد.

سپس، هر دو از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند و آن فرّه به مینوئی در ایشان شد که روان است. اکنون نیز (مردم) بمانند درختی فراز رُسته است که بارش ده گونه مردم است.

هرمزد به مشی و مشیانه گفت که "مردم‌اید، پدر (و مادر) جان‌اید. شما را با برترین عقل سلیم آفریدم، جریان کارها را به عقل سلیم به انجام رسانید. اندیشه‌ی نیک اندیشید، گفتار نیک گوئید، کردار نیک وَرزید، دیوان را مستائید".

هنگامی‌که یکی به دیگری اندیشید، هر دو نخست این را اندیشیدند که "او مردم است." ایشان چون به راه افتادند، نخستین کُنشی که کردند این (بود که) بیندیشیدند. نخستین سخنی که گفتند این (بود) که "هرمزد آب و زمین و گیاه و جانور و ستاره و ماه و خورشید و همه‌ی آبادی را که از پرهیزکاری پدید آید، آفرید، (که) بُن و بَر خوانند".»[6]

مشی و مشیانه نخستین زن و مرد بودند که مانند بسیاری از اسطوره‌های آفرینش توسط اهریمنان فریب می‌خوردند. اینجا نیز چون اسطوره‌های عبری (البته نه با تأکید اما بطور تلویحی) زن را در فریب‌خوردن و دیو‌پرستی مقدم می‌کنند، چنانکه این مشیانه است که با دوشیدن شیر گاو و فراز ریختن آن به شمال دیوان را نیرومند می‌کند که آنها را تا مدت‌ها عقیم نمایند.

«ایشان، نخست، پوششی (از) پوستین پوشیدند، پس، به موی؛ آنگاه نخ (؟) برشتند و آن رشته را جامه کردند و پوشیدند. به زمین گودالی بکندند، آهن را (بدان) بگداختند، به سنگ آهن را بزدند و از آن تیغی ساختند، درخت را بدان ببریدند، آن پَدِشخو چوبین را آراستند.

از آن ناسپاسی که کردند، دیوان بِدان ستُنبه شدند. ایشان (=مشی و مشیانه) خود به خود رشکِ بَد فراز ببردند. بسوی یکدیگر فراز رفتند، (هم را) زدند، دَریدند و موی رودَند. پس دیوان از تاریکی بانگ کردند که "مردم‌اید، دیو را پَرستیدند تا رشک بنشیند."مشیانه فراز جست، شیر گاو دوشید، به سوی شمال فراز ریخت. بِدان دیوپرستی، دیوان نیرومند شدند و هر دُوِ ایشان را چنان خشک کون بکردند که (تا) پنجاه سال کامه‌ی هم‌آمیزی‌شان نبود و اگرشان نیز هم‌آمیزی بود، آنگاه فرزندی‌شان نبود. با بِسر رسیدن پنجاه سال، (به) فرزندخواهی فراز اندیشیدند، نخست مشی، پس مشیانه. زیرا مشی به مشیانه گفت که "چون این … ترا بینم، آنگاه آنِ من بزرگ برخیزد". پس، مشیانه گفت که "برادر، مشی! چون آن کیر ترا بزرگ بینم، آن … من لرزد". پس، ایشان به هم کامه بُردند و در کامه‌گزاری که کردند، چنین براندیشیدند که ما را (به) پنجاه سال نیز کار این بایست بود. از ایشان، به نِه ماه، جفتی زن و مرد زاد. از شیرینیِ فرزند، یکی را مادر جَوید، یکی را پدر. پس هرمزد شیرینیِ فرزندان را از اندیشة آورندگان بیرون کرد و به همان اندازه (شیرینیِ) پرورشِ فرزندان را بدیشان بخشید.

شش جفت نر و ماده از ایشان پدید آمد. برادر خواهر را به زنی همی کرد. همه، با مشی و مشیانه، (که جفت) نخستین (بودند)، هفت جفت شدند. از هر یکِ ایشان تا پنجاه سال فرزندِ بیامد، خود به یکصد سال بمردند.»[7]

نگاه بدبینانه‌ی بندهش به زن را روشن‌تر می‌توان در خطاب هرمزد، هنگامی‌که زن را آفرید یافت، که به نظر می‌رسد نگاهی کاملاً وندیدادی است و هیچ ارتباطی با گاهان و یسناها ندارد.

«هرمزد، هنگامی که زن را آفرید، گفت که "ترا نیز آفریدم (در حالی) که تو را سردة پتیاره از جَهی است. تو را نزدیک کون دهانی آفریدم که جفت‌گیری تو را چنان پسند افتد که به دهان مزة شیرین‌ترین خورش‌ها؛ (و) از من تو را یاری است، زیرا مَرد از تو زاده شود؛ (با وجود این،) مرا نیز که هرمزدم، بیازاری. اما اگر مخلوقکی را می‌یافتم که مَرد را از او کُنم، آنگاه هرگز تو را نمی‌آفریدم، که تو را آن سرده‌ی پتیاره از جهی است. اما در آب و زمین و گیاه و گوسفند، بر بلندی کوه‌ها و نیز آن ژرفای روستا خواستم و نیافتم مخلوقکی که مَردِ پرهیزکار از او باشد جز زن (که) از (سردة) جَهیِ پتیاره است".»[8]

در اوستا هیچ اشاره‌ای به آفرینش زن و مرد یا مشی و مشیانه نشده است، اما در دینکرد نوشته‌شده، که داستان مشی و مشیانه، در چِهرداد نسک از نسک‌های گم شدی اوستای کهن وجود داشته است. البته داستان آفرینش مشی و مشیانه برخلاف اسطوره‌ی یهودی که خلقت مرد را بر زن تقدم می‌دهد، آفرینش هر دو را از شاخه‌ی ریواسی و در شکلی واحد دانسته است. اما بعد از داستان آفرینش زرتشتی، اسطوره‌ی مانوی آفرینش انسان هم خلقت زن و مرد را شرح می‌دهد.

 

اسطوره مانوی آفرینش:

اسطوره مانوی آفرینش انسان از آنجا آغاز می‌شود که دیوان از دیدن دوشیزه روشنایی و نریسه ایزد به فکر ساختن نمونه‌هایی از آنان افتادند. اما این آفرینش را به شهوت و هم‌خوابگی آلودند و از این شهوت‌رانی‌هاست که اولین زن و مرد متولد شدند. این اسطوره تولد انسانی را در فضایی عفن تشریح می‌کند:

«پس آن مَزَن و اَسْرِشْتار، نَر و ماده، همه‌ی [دیوانِ دیگر] را شهوت و هم‌خوابگی آموختند. و [آن دیوان] با یک‌دیگر هم‌آغوش [شده]، آمیزش کردند و فرزند از ایشان زاده و پرورده شد. و فرزند خویش را [به] آن دو اَسْرِشْتار، نر و ماده، شیرپیکر، آزْجامه و هوس‌انگیز دادند. و اَز آن فرزند را خورد و آن دو مَزَن، نر و ماده. را به شهوت‌ورزی و هم‌خوابگی واداشت، و [ایشان] با یک‌دیگر هم‌آغوش [شده و] آمیزش کردند و آن [حاصل] آمیزش را که آن [دو اَسْرِشْتار] از آن فرزند مَزَنان و اَسْرِشْتارانی که [آز] خورده [بود]، پوشیدند، آن [حاصل آمیزش] را [اَز] با هوس خویش شکل بخشید، و تن یک نرینه را با استخوان، پی، گوشت، رگ و پوست بساخت.

و از آن روشنی و درخشش ایزدان، که از نطفه و [از] آغاز [با] آن فرزند مَزَنان (غولان) آمیخته‌شده بود، آن را بدان تن، [هم‌چون] جان‌ اندر بست. او آز و هوس، شهوت و هم‌خوابگی، دشمنی و بدگویی، رشک و بزه‌گری، خشم و ترش‌رویی(؟)، کج‌خلقی(؟) و بی‌هوشی، و بدروانی و بدگمانی، دزدی و دروغ‌زنی، راه‌زنی(؟) و بدکرداری، خیره‌سری(؟) و حرص(؟)، انتقام و خودپسندی، زاری و تیمار، درد و الم، تهی‌دستی و نیازمندی، بیماری و پیری، تعفن و دزدی خویش را در [آن تن] به وجود آورد.

رشک و بزه‌گری، خشم و ترش‌رویی(؟)، کج‌خلقی(؟)، و بی‌هوشی، و بدروانی و بدگمانی، دزدی و دروغ‌زنی، راه‌زنی(؟) و بدکرداری، خیره‌سری(؟) و حرص(؟)، انتقام و خودپسندی، زاری و تیمار، درد و الم، تهی‌دستی و نیازمندی، بیماری و پیری، تعفن و دزدی خویش را در [آن تن] به وجود آورد.

و آن چند سخن و آوای آن مَزَنان [غولانِ) سقط‌شده را، که آن تن را از آنان ساخته بود. به آن آفریده داد تا همه‌گونه سخن گوید و [همانند] آن چهره‌ی نر ایزدان (نریسه ایزد) که او (آز) از گردونه‌ی [خورشید] دیده بود، آن انسان را نیز به [صورت] وی (نرسیه ایزد) شکل بخشید و ساخت. و نیز از فراز، از آسمان، از مَزَنان و اسرشتاران و اختران (بروج) و اباختران (سیارات)، گره و پیوند بدو پیوست، که از مَزَنان و اختران، خشم، شهوت و بزه‌گری بر او ببارد و اندیشه‌اش را بیاکَنَد، تا درنده [خو]تر و غول‌آساتر، آزمند و شهوت‌پرست باشد. و چون آن آفریده‌ی نر زاده شد، پس بر او نام "نخستین انسان" نهاده‌شده، که خود گهمرد [است].

و سپس آن دو اسرشتار (دیو بزرگ) نر و ماده‌ی شیرپیکر، دیگر بار از همان فرزندِ یاران خوردند، آکنده از شهوت و هم‌خوابگی شدند، و با یک‌دیگر هم‌آغوش [شده]، آمیزش کردند.

و آن آز، که ایشان را از آن فرزند مَزَنان (غولان) که خورده [بودند]، آکنده بود، دیگر بار [به] همان گونه تنِ دیگری را ماده، با استخوان، پی، گوشت، رگ و پوست شکل بخشید و ساخت. و از آن روشنی و درخشش ایزدان که از نخست، با آن فرزند سقط‌شده‌ی مَزَنی آمیخته‌شده بود، او به آن تن نیز جان اندر بست و آز و آرزو، شهوت و هم‌خوابگی، دشمنی و بدگویی، رشک و بزه‌گری، خشم و ترش‌رویی(؟)، کج‌خلقی(؟) و بی‌هوشی و بدروانی و بدگمانی، دزدی و دروغ‌زنی، راه‌زنی(؟)، و بدکرداری، خیره‌سری(؟) و حرص(؟)، انتقام و خودپسندی، زاری و تیمار، درد و الم، تهی‌دستی و نیازمندی، بیماری، تعفن و دزدی(؟) و همه‌گونه بددینی و بزه‌گری خویش را در [او] بیش بساخت و بیا کند که [در] گهمرد.

و آن سخن و آوای همه‌ی آن سقط‌شدگان مَزَنی، که از آنان، [نخستین مرد و زن را] ساخت، آن را نیز به آن ماده داد، که او نیز و [همانند] آن چهره‌ی زن‌پیکر ایزدان که او (دیو آز) از گردونه‌ی [خورشید] دیده [بود]، او (ماده) را نیز [به صورت وی] شکل بخشید و ساخت و نیز از آسمان، از اختران و سیارات، گره و پیوند بدو پیوست، که از سوی مَزَنان (غولان) و بروج، خشم، شهوت و بزه‌گری بر او ببارد و اندیشه[اش] را بیاکند، و درنده[خو]تر و بزه‌گرتر، شهوی و شهوت‌پرست باشد. و آن مرد را با شهوت بفریبد، و از آن دو آفریده، مردم در جهان زاده شوند، و آزمند و شهوی باشند. و خشماوند و کینه‌ور و ناآمرزیده رفتار کنند، و آب و آتش، درخت و گیاه را ضایع کنند و آز و شهوت را بپرستند، و کام دیوان را برآورند و به دوزخ شوند.

پس چون آن آفریده‌ی ماده‌زاده شد، آن گاه آنان [او را] زن پرفرّه نامیدند که خود مُردیانه است.

و چون آن دو آفریده، نر و ماده، در جهان زاده و پرورده و بزرگ شدند، پس آز و دیوانِ اسرشتار را بزرگ شادی بود. و آن سالار اسرشتاران انجمن مَزَنان و اسرشتاران کرد. و به آن دو انسان تخمه گفت که من زمین و آسمان، خورشید و ماه، آب و آتش، درخت و گیاه، دد و دام را برای شما آفریدم، که اندر جهان بدان خوش باشید خرم گردید و شاد بوید و کام مرا برآورید.

و اژدهایی مَزَنی (غول‌آسا) و سهمگین را نگهبان آن دو فرزند کرد، [بدان اندیشه] که: "آنان را بپاید و کس را نگذارد که [ایشان را] از ما دور کند. چه این مَزَنان (غولان) و اسرشتاران (دیوان بزرگ) از ایزدان می‌ترسند و بیمناک‌اند، که مبادا بر ما آیند، ما را زنند، یا ما را در بند کنند. چه آن دو فرزند به چهره و پیکر ایزدان شکل گرفتند و ساخته شدند.

پس چون آن نخستین انسان (گهمرد) و زن پرفرّه (مُردیانه)، مرد و زنِ نخستین، بر زمین هستی آغاز کردند، آن گاه آز در ایشان بیدار شد. آنان سرشار از خشم شدند، و آغاز کردند چشمه[ها] را انباشتن و درخت و گیاه را ضایع‌کردن، و با خشم فراوان بر زمین راه‌رفتن و شهوانی‌شدن. آنان از ایزدان نترسند، و این پنج امهرسپند را، که جهان به واسطه‌ی آنان استقرار دارد، نشناسند و آنان را بی‌وقفه بیازارند.»[9]

فضای آفرینش انسان در اسطوره‌ی مانی آنچنان آلوده‌ی اهریمن است، که اثری از بازمانده‌ی روان‌های نورانی ایزدان، که به گفته‌ی اسطوره در بدن دیوان و اهریمنان باقی‌مانده نمی‌گذارد. در این فضای آلوده به انواع زشتی‌ها وضعیت مردیانه بسیار بدتر است. زیرا در آن داستان عیسای درخشان گهمرد را نصیحت می‌کند و او را از زن پرهیز می‌دهد. عیسای درخشان کاری به مردیانه ندارد، مردیانه نیز با دیوی میامیزد و از او صاحب هابیل و قائن می‌شود و بعد از کشته‌شدن هابیل به دست قائن با آموختن جادو از دیو گهمرد را فریب می‌دهد، با او می‌آمیزد و از او صاحب فرزندی به نام شیث می‌شود.

داستان معجونی از خواهش‌های مردیانه و پرهیزهای گهمرد است. این اسطوره را شاید می‌توان یکی از بدبینانه‌ترین اسطوره‌های آفرینش انسان و خصوصاً آفرینش زنان دانست؛ که نشان‌دهنده تأثیر عمیق آن از اسطوره‌ی یهودی آفرینش آدم و حوا و فریب‌خوردن آدم توسط حواست.

همچنین این اسطوره نشان‌دهنده‌ی تأثیر فرهنگ پدرشاهی آریایی بر اساطیر ایران است؛ ایرانی که در آن فرهنگ‌ عیلامی با سنت مادرشاهی زندگی می‌کردند و در تمام قوانین آن احترام به حقوق زن حتی پس از دوران مادرشاهی نیز وجود داشته است.

 

 



[1]- لاهیجی ـ شهلا و مهرانگیزکار، شناخت هویت زن ایرانی، ص 122.

[2]- همان منبع، ص 122.

[3]- اوستا، جلد اول، یشت‌ها، ص 427.

[4]- همان منبع، ص 423.

[5]- اوستا، جلد دوم، ویسپرد، ص 563.

[6]- بندهش، ص 81-80.

[7]- بندهش، ص 83-82.

[8]- بندهش، ص 83.

[9]- اسماعیل‌پور ـ ابوالقاسم، اسطوره آفرینش در آئین مانی، ص 146-143.

نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت اول


نقش عناصر مؤنث در ادیان ایران باستان با تأکید بر نقش زن در اوستا - قسمت اول

 

آزاده مدنی




پیش‌گفتار:

 

باورهایی که در مورد زن‌سالاری یا مردسالاری اقوام وجود داشته و دارد بیش از آنکه به ساختمان فیزیولوژیک بدن انسان یا کارکردهای ذهنی و معنوی او ارتباط داشته باشد، نتیجه اقتصاد و قدرت مادی است. زیرا که چه در آئین ما اسلام، چه در زرتشت و چه در اکثریت اقوام عالم آنجا که سخن از خلقت و اهداف معنوی آن است همواره زن و مرد در کنار یکدیگر قرارگرفته و توأمان به آنان خطاب می‌شود:

«ای هوشمندان!

بشنوید با گوشها [یِ خویش] بهترین [سخنان] را و ببندید با منش روشن و هر یک از شما ـ چه مرد، چه زن ـ پیش از آنکه رویداد بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان دو راه، [یکی را] برای خویشتن برگزینید و این [پیام] را [به دیگران] بیاموزید.»[1]

اما در بستر تاریخ و زمانه است که قدرت‌های مادی، نص ادیان را نیز مورد خدشه قرار داده، با تغییر محتوا و ماهیت دین آن را از مسیر راستین فاصله انداخته، مطابق مطامع سودجویانه‌ی خود تغییر می‌دهند. هرچند این داستان در جای‌جای تاریخ تکرارشونده است، اما بالتبع در هر بستری ویژگی خود را داشته و بررسی جداگانه‌ می‌طلبد.

در این پژوهش نگاه به زن و نقش و عوامل مؤنث در ایران به عنوان یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌های عالم مورد بررسی است.

در این بررسی ابتدا جایگاه دینی زنان و سپس جایگاه اجتماعی ناشی از دیدگاه مذهبی در مورد زن مورد توجه واقع می‌شود. در آخر با نگاه جزئی‌تری به اوستا به عنوان کامل‌ترین سند مکتوب از تمدن ایران باستان، جایگاه زن و عناصر زنانه مورد بررسی و سپس آسیب‌شناسی قرار می‌گیرد. پیشاپیش از پراکندگی مطالب که به دلیل تلاش برای مختصر‌کردن متن بوده عذر می‌خواهم.

 

 

فصل اول: خدابانوان


 

 

این که خدایان اولیه که بوده‌اند و چگونه دست به آفرینش زدند، دقیقاً به الگوهای اندیشه‌ای انسان‌ها در دوران‌های مختلف بازمی‌گردد. گاهی، مانند ادیان پیش‌رفته آفرینش با کلمه کُن و از عدم آغاز می‌شود و گاه آفرینش به معنای نظم‌دادن به بی‌نظمی‌هاست. گاه آفرینش با یگانه خدا آغاز می‌شود و گاه جفت آسمانی مسئول خلقت هستی هستند. در آفرینش یکتا خدا، گاهی او مذکر است و گاه دوجنسی و به ندرت مؤنث می‌شود. در جفت‌های آسمانی گاه اهمیت خدا مذکر بیشتر و گاه ارزش خدای مؤنث افزون‌تر است. چیزی که هست همه‌ی این باورها ارتباط مستقیم با وضعیت، اقتصاد و فرهنگ مادی اقوام دارند؛ خصوصاً در مورد مذکریا مؤنث‌بودن خدای متعال(برتر) ارزش اقتصادی (که کشاورزی و در اختیار زنان است یا نه) دارای اهمیت ویژه‌ای است. اما در مورد اینکه جفت خدایان آفریننده، چگونه معرفی می‌شوند می‌توان گفت که عموماً خدای مذکر سمبل آسمان و خدای مؤنث سمبل زمین است. این مسئله تنها در مورد مصر باستان متفاوت می‌باشد و در آنجا آسمان سمبل خدای مؤنث یا الهه Nut بوده و خدای مذکر Gebb نشان زمین بوده است. اما دلیل اینکه زمین نشان خدای مؤنث است را الیاده چنین شرح می‌کند:

«یکی از نخستین تجلیات الوهیت زمین، من حیث زمین و خاصه به عنوان قشر زمین (telluriqe) و ژرفای زمین (chtonien)، ’مادری‘ زمین، و توانایی پایان‌ناپذیرش در بردادن و بارگرفتن و زاییدن بوده است. زمین پیش از آنکه الهه ـ مادر و خدای باروری تلقی شود، مستقیماً به صورت مادر عظمی، Tellus Mater بر آدمی الزام شده است.»[2]

از نظر الیاده مام زمین پیشتر از مادر ـ خدای کشیش‌های برزیگری وجود داشته است. درواقع انسان پیش از دانستن دلایل فیزیولوژیک بارداری، همان‌طور که بارداری زنان را نه از نطفه‌ی مردان بلکه در پی تماس زنان با اشیاء و جانوران پیرامونی و جاگیری نطفه کودک در شکم مادر می‌دانسته‌اند، می‌اندیشیدند که زمین نیز دارای همان استقلال در آفرینش است. همین سبب می‌شود که اهمیت خدایان مؤنث در آن زمان بیشتر باشد، زیرا که آفرینش تنها بر دوش آنان بود. با کشف علل فیزیولوژیک بارداری جایگاه خدایان مذکر و مؤنث تغییر کرد. البته این به معنای پایین‌رفتن ارزش الهه‌ها نبود؛ زیرا هنوز خصوصاً در اقدام کشاورز زمین و زن حکم زایندگی و نان‌آوری داشتند.

کم‌کم با تغییرشکل معیشت این باورها نیز تغییر یافت و خدایان مذکر جایگاه خدایان مؤنث را اشغال کردند. در این زمان است که کم‌کم این اله‌ها با داشتن نقش‌های همسر (حتی غیرهمسر) از محتوای پرارزش خود خالی می‌شوند و به مرتبه‌ی پایین‌تر نزول می‌کنند. در این بخش به معرفی مختصر برخی از این الهه‌ها در اقوام ایران خواهیم پرداخت.

 

پینی‌کیر:

در رأس پانتئون عیلامیان قدیم و جدای از خدایان دیگر این الهه از جایگاه بسیار ویژه‌ای برخوردار بوده؛ او را فرمانده آسمان وصف کرده‌اند و خدابانوی ویژه شهر شوش بود. به نظر می‌رسد که پینی‌کیر بزرگ مادر اولیه عیلامیان بوده است. برخی معتقدند کیریریشا ایزدبانوی مورد پرستش در لیان در واقع همان پینی‌کیر است، اما برخی برای او شخصیت مستقلی قائل شده‌اند.

 

کیریریشا:

این خدابانو در جنوب‌شرقی عیلام در محلی به نام لیان که بوشهر امروزی است مستقر بوده است. کم‌کم این ایزدبانو به شوش نیز رخنه می‌کند و در شوش به او لقب غرورآمیز مادرخدایان و بانویی که از همه پرستاری می‌کند را می‌دهند و در کنار پینی‌کیر و پرتی (که محل پرستش آن در کوه‌های شرقی‌ انشان بوده) پانتئون عیلامی را تشکیل می‌دهد.

تندیس‌ها و پیکرک‌های بی‌شماری گِلی که از الهه‌ای برهنه یافت‌شده که پستان‌های خود را به دو دست گرفته نمایشی از حضور قدرت پینی‌کیر و کیریریشا است. البته با وجودی که این الهه در سراسر عیلام محترم‌بوده اما عیلامیان در هر استان الهه‌های بومی خود را نیز می‌پرستیدند. هومین که بعدها در رءس خدایان عیلامی قرار می‌گیرد را همسر کیریریشا و پینی‌کیر دانسته‌اند. همچنین اینشوشینک، از خدایان شهر شوش و قاضی مردگان در گور را نیز همسر الهه‌ی کیریریشا گفته‌اند.

 

الهه‌های دیگر عیلامی:

علاوه‌بر الهه‌های مادر در عیلام ایشینکرب، لگمر، نرونت و سیشوم نیز از دیگر الهه‌ها هستند که ایشینکرب و لگمر را الهه‌ی مردگان دانسته‌اند و نرونت نقش الهه پیروزی را بازی‌می‌کرده و سیشوم نیز الهه‌ی محافظ کاخ‌ خدایان بوده است.

 

ناهید:

یکی از مهم‌ترین خدابانوان ایرانی آناهیتا یا ناهید است. این خدا که از آیین میترائیسم وارد دین زرتشت نیز می‌شود به نظر می‌رسد نسبت به میترائیسم نیز متقدم‌تر است. زیرا در یک آئین پدرسالارانه نمی‌توان چنین الهه‌ی قدرتمندی را یافت. ناهید ایزدبانویی هم‌ارز مهر بوده است که او را ایزدبانوی ایشتار اکدی و نین لیل آشوری یکی دانسته‌اند. همچنین ایزدبانوی ننه بابلی نیز شباهت‌هایی با ناهید داشته است. از نام‌های دیگر ناهید می‌توان از آناهیتی[3] (آن کس که پاک است)، آنایتی[4]، آناهیت[5] و آناهید[6] نیز نام برد. همچنین هرودوت معتقد بوده است که این ایزدبانوی آسمانی، همان است که آشوریان آن را آفرویدیت می‌لیتا[7] و عرب‌ها آن را الی لات[8] می‌نامند. آرتیمس یونانی را نیز شبیه او دانسته‌اند. نام او در اوستا به صورت ارد ویسور اناهیتا آمده که به معنی رودخانه‌ی قدرت پاک است. در واقه مهم‌ترین خویش‌کاری ناهید را می‌توان همان خصلت خدایی او بر آب‌ها دانست. هرچند در بخش اوستا به این ایزدبانو پرداخته‌شده، اما به دلیل اهمیت بیش‌ از اندازه‌ی آن حتی قبل از زرتشت به او جایگاهی بسیار خاص در بین خدابانوان ایران می‌دهد. در واقع می‌توان ناهید را مهم‌ترین و مشهورترین خدابانوی ایرانی دانست. در آئین میترائیسم ناهید را دوشیزه‌ی مادر مهر خوانده‌اند. این جایگاه ناهید باعث شده است که بعدها در مسیحیت بسیاری از پرستش‌گاه‌های خود را با نام مادر عیسی، مریم عذرا بنامند. زیارت‌گاه‌های بسیاری برای او در ایران، آسیای صغیر، یونان، دمشق، بابل و شوش وجود دارد. او در ارمنستان نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین ایزدبانوان ستایش می‌شده است. پرستش‌گاه‌های او را عموماً در نزدیک آب‌ها می‌ساختند. معبد او در ایران برای زنان دیر به حساب می‌آمده است.

 

دیگر خدابانوان ایرانی:

مهم‌ترین خدابانوی زرتشتی در قسمتی که به اوستا اختصاص دارد شرح می‌شوند. اما در آئین مانوی نیز ایزدبانوانی یافت می‌شود که از مهم‌ترین آن مادر زندگی، روح‌القدس و دوشیزه روشنی می‌توان نام برد.

هرچند پانتئون ایزدان مانوی پیچیده و گاه خویش‌کاری‌هایشان مبهم است، اما می‌توان گفت که روح‌القدس را ظاهراً همسری برای پدربزرگی می‌شمردند و مادر زندگی را آفریننده‌ی نخستین موجودات مثل هرمزدبغ یا انسان نخستین و امهرسپندان بوده است. دوشیزه روشنی از آفرینش‌های سوم پدرزرگی داشته که گاه به صورت دوازده دوشیزه‌ ظاهرشده، درواقع یاری‌گر نریسه ایزد بوده است. البته جایگاه زنانه در ادیان متأخر چون دین مانوی بسیارضعیف است و دیگر نشانی از قدرت مادرخدایان بزرگ در آنها وجود ندارد.

 

خدایان دوجنسی:

اما در آئین زروانی و زرتشتی در ایران جایگاه ویژه‌ای وجود دارد که مختص خدایی دوجنسی است. این خدایان جایگاه متعالی‌تری نسبت به خدایان صرفاً مذکر یا صرفاً مؤنث دارند و در حقیقت مرحله‌ی کمال خدایی به‌حساب می‌آیند زیرا که هم از جنبه‌های فاعلی و هم از جنبه‌ی قابلی بهره برده‌اند.

 

زروان:

این خدا هم خدای متعالی آئینی به نام زروانی است و هم در اسطوره‌های زرتشتی گاه نقش خدای متعال را ایفا می‌کند. او که خدای زمان نیز محسوب می‌شده، پدر و مادر هرمزد و اهریمن، هم‌زمان است. که از هزارسال لِزش او هرمزد و ازتردیدش اهریمن تولد یافته‌اند. در گزیده‌های زادسپرم و بندهش نقش او در اساطیر زرتشتی به خوبی توصیف شده. اما در اساطیر زروانی او گاه خدای پدر محسوب می‌شده و دارای همسر بوده است.

 

اهورامزدا:

گاه همان نقش زروان را در اساطیر زرتشتی به اهورامزدا داده‌اند و او را هم مادر و هم پدر هستی به حساب آورده‌اند. در بندهش می‌آید:

«آفریدگان هرمزد به مینوئی آنچنان پرورده شدند که بی‌اندیشه، ناگرفتن و بی‌جنبش، چون منی به تری ایستادند. پس از تری آمیختگی بود، بمانند منی و خون پس از آمیختگی بارداری بوده بمانند دشتک. پس از بارداری بخش شدن بود، چون دست و پای. پس از بخش‌شدن فروشدگی بود، [چون] چشم، گوش، دهان. پس از فروشدگی چَندِش بود و [آن] هنگامی که به جنبش ایستادند. اکنون نیز به گیتی [کودکان] بدان شیوه در شکم مادر پدید آیند و زایند و پرورش یابند. هرمزد را در آفرینش، مادری و پدری آفریدگار است؛ زیرا هنگامی‌که آفریدگان را به مینوئی پرورد، آن مادری بود و هنگامی‌که [ایشان را] به صورت مادی آفرید، آن پدری بود.»[9]

 



[1]- اوستا، گاهان، هات 30، بند اول.

[2]- رساله‌ای در تاریخ ادیان، میرچا الیاده، ص 242.

[3]- Anahiti

[4]- Anaiti

[5]- Anahit

[6]- Anahid

[7]- Aphrodite Mylitta

[8]- Ali lat

[9]- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، ص 38.

الهه‌های بودایی و داکینی



الهه‌های بودایی و داکینی

 

آزاده مدنی



نمی‌توان گفت که الهه‌های بودایی چندان تفاوتی با الهه‌های هندویی دارند. البته برخی از آنان در منظر بودیسم چشم‌گیرتر می‌شوند که برخی از الهه‌های پیش از ودایی خصوصاً در آیین تانترایی بودایی از این دسته‌اند. برخی از الهه‌های مشهور بودایی عبارتند از:


یاکشی یا یاکشینی[1]

این الهه‌ها همراه با یاکشه‌ها[2] جفت‌شان، از ایزدان باروری پیش‌آریایی هستند که آنها را بیشتر در صورت‌های جفت‌گیری یا در اوج لذت جنسی در حاشیه‌ی استوپاها ترسیم کرده‌اند. این ایزد و ایزدبانو نشان از توانایی‌های بی‌حد و پایان‌ناپذیر جنسی دارند.


پراجنا پارامیتا[3]

این الهه درواقع تجسم خرد است. در آیین تانترا مؤنث نماد فرزانگی است که البته به مثابه‌ی نقشی پذیرنده و منفعل است. این نقش آن آمیزه‌ی تسلط و فرزانگی درونی را در میان زیباترین نقش‌های مؤنث در آسیای دور بوجودآورده که غالباً ترسیم‌گر بخت و اقبال خوش است. البته پراجناپرامیتا تبدیل به آموزه‌ای معنوی به نام پراجنا شده که بیان‌گر اصل هم‌سانی و وحدت است.ویمله‌کرتی شخصیت بودایی می‌گوید:

«پراجنا مادر بودی‌ستوه و اوپایا پدر اوست، هیچ رهبر بشری نیست که زاده‌ی این دو نباشد.»[4]


ماریچی[5]

الماس ماده خوک بودایی، الهه‌ی بزرگی که در وسط نیلوفر نشسته و هفت خوک او را احاطه کرده‌اند. او می‌درخشد و چون خورشیدی شادان است.


بهاسوندرا[6]

الهه‌ی تبتی که تعلق به رفاه و رونق و خوشبختی دارد.


بودهی پالین[7]

الهه‌ی جنگلی است که به شکل ببر ظاهر می‌شود و در میان جنگل‌های هند آواره است.


کوندالینی[8]

الهه‌ی درونی است که قدرت‌ها و انرژی‌های معنوی انسان اعم از زن یا مرد را نشان می‌دهد. او معمولاً به شکل ماری که سه و نیم بار در خود پیچیده، ترسیم می‌شود. انرژی این الهه واسطه‌ی بین بدن، ذهن و روح است و قرارگاه آن در پایه‌ی ستون فقرات می‌باشد. با بیدارشدن کوندالینی، این انرژی وارد کانال اصلی بدن ظریف می‌شود و از آن بالا رفته، چاکراها را روشن می‌کند. این الهه سمبلی از شکتی نیز هست. راه‌های استفاده از انرژی آن، در انواع یوگاها ذکر شده‌اند.


کیچی جوتن[9]

مادر خدای ثروت و زیبایی و یکی از محبوب‌ترین خدایان مؤنث ژاپن است. این مادر خدای بودایی که تا حدودی شبیه یک بودا ترسیم می‌شود، احتمالاً ریشه از کیش‌های باروری پیش‌بودایی دارد.


لاما[10]

لغت تبتی لاما، با این‌که به نظر تصویری مردانه دارد، ولی درواقع بالاترین صورت مادرانه تلقی‌شده و پیشینه‌ی لغوی آن، حتی به پیش از بودا برمی‌گردد. در لغت‌نامه آن را به روح مادر تقسیم کرده‌اند. هجای اول آن لا، نشانه‌ی برتری و هجای دوم آن ما، نشانه مادری است.


شکتی[11]

در هند همه‌ی هستی برهمن خوانده می‌شود که اسمی خنثی است، اما خالق هستی یا الهه‌ زندگی‌بخش و مادر صورت‌ها شکتی است. البته الهه‌ی شکتی نام همسران شیوا هم می‌باشد، که تصویری متفاوت از زنان مختلف را ارائه می‌دهند. از کالی سیاه‌رنگ گرفته تا دورگا و لوکشمی. کوندالینی را هم جزو شکتی‌ها معرفی کرده‌اند، که می‌توان گفت شکتیِ در وجود انسان است. شکتی کلمه‌ای به معنای توانا است که بوجودآورنده و موجب بیدارشدن انگیزه‌ها می‌شود. او را مادر هستی، سرچشمه‌ی پدیده‌ها و غالب و نمونه‌ی هرچیز می‌دانند. ریشه‌ی او در برهمن است. کوندالینی یکی از جنبه‌های شکتی است. که انسان را به سوی روشنایی رهبری می‌کند. جنبه‌ی دیگر شکتی مایا است که مسیر انسان را به طرف نفس، شهوت و خودخواهی می‌کشاند. در تبت به شیطان مؤنثی اعتقاد داشتند که باید معابد را بر بازوان خیالی او می‌ساختند. ممکن است این اشاره به صورت نفسانی و منفی شکتی داشته باشد. در وجود انسان آمیزش عشق و خرد در سیمای شیما و شکتی هارمونی تعادل را بوجود می‌آورد. این مسأله را با تناکح شیوا و شکتی در برخی انواع یوگاها در ناحیه‌ی ساهاسارا یا تاج‌سر نشان می‌دهند.


 داکینی

داکینی اصطلاحی است که از قرن چهارم یا پنجم قبل از میلاد در دستور زبان سانسکریت وجود داشته است. این اصطلاح اشاره به الهه‌گان دون‌پایه‌ای داشت که ملازمان کالی الهه‌ی هندویی بودند. البته این اصطلاح در شکل جدید با ظهور در شاخه تانتریک بودا در قرن هشت میلادی اهمیت بیشتری یافت. ریشه‌ی این لغت dai سانسکریت به معنای پروازکردن است. این لغت با دو اصطلاح mkha' 'gro و خاندرورنا وارد فرهنگ تبتی نیز شده است. اصطلاح mkha' 'gro به معنای رقاص آسمان است که به نظر معنای مشابه با همان لغت داکینی دارد. داکینی‌ها یکی از سه گروه مؤنث یوگینی، داکینی و لاما هستند. در تبت داکینی هم موجودی است انسانی، که می‌تواند معلم بودایی باشد و هم ایزدبانوی ارواح طبیعت است. داکینی‌ها را به دو دسته گنوسی و گوشت‌خوار که دو جنبه‌ی مثبت و منفی داکینی هستند، تقسیم می‌کنند. البته این دو جنبه‌ی داکینی می‌توانند خود را تغییر دهند و گاهی جنبه‌ی مثبت، منفی و منفی و مثبت گردند.

اما داکینی در تانترا سمبلی نوعی برای زن است. در پراجناپرانیتاسوترا آمده است:

«از زن مپرس. او را همجا بستای. از نظر ماهیت حقیقی‌اش او بهگوتی است، کمال فرزانگی؛ در این جهان بهگوتی صورت زن را به خود گرفته است.»[12]

برای داکینی‌های انسانی آگاهی خلاء‌بودن همه پدیده‌ها، بزرگ‌ترین دانش است و مهم‌ترین ویژگی او ماهیت منفعل و پذیرایش می‌باشد. این ویژگی او توسط نمادهای دریاچه، چاه، گلدان خالی و یونی (زهدان) بارها به تصویر کشیده‌شده است. این مسأله تا به آن اهمیت است که فرایندهای عرفانی در تانترا ماهیت‌اش را از پذیرندگی جنسی زن می‌گیرد. ارتباط زن به عنوان داکینی و مرد به عنوان گورو در مراسم عبادی با آیین‌های جنسی همراه است. هرچند تمام زن‌ها ممکن است ویژگی‌های ایده‌آل داکینی را نداشته باشند اما یوگین‌ها و گوروها باید در مراسم آیینی آنان را در حد یک ایزدبانوی داکینی به حساب آورند.

گاهی اعضاء تازه‌وارد به یک حلقه‌ی تانترایی باید یک داکینی (که می‌تواند همسر ایشان باشد) را به گوروی یا استاد خود تقدیم نماید. با این کار او احساسات و عواطف مادی خود را خدشه‌دار می‌کند و قدرشناسی خود را نسبت به گورویی که او را پذیرفته نشان می‌دهد.

اما بی‌شک در اصل داکینی‌ها ایزدبانوانی بوده‌اند که در سیمای اولیه خود جزء الهه‌های گوشت‌خوار ملازم کالی بشمار می‌رفتند. به همین دلیل است که در تانترای هندو یوگین گاه بی‌حرکت التماس می‌کند که الهه قلب‌اش را که نماینده وجود اوست بِکَند و با او یکی شود. اما در بین بودائیان گفته شده هنگامی‌که بودا این الهه‌ها را از خوردن گوشت منع کرد، آنان به او اعتراض کردند که ماهیت‌ زندگی‌شان به خوردن گوشت بستگی دارد. به همین علت بودا به آنان گفت که آلودگی‌های قلب‌های مردان را بخورند. همین سبب می‌شود که این الهه‌ها در رابطه‌ی مستقیم با حیات معنوی قرار گیرند.

برخی از داکینی‌ها عبارتند از:


تارا[13]

تارا را مادر بودی‌ستو‌ها می‌دانند و آن را تاراماتا (مادر تارا) می‌خوانند. گاهی او را همسر سریس[14] و گاهی او را همسر اولکیتیشوره[15] می‌دانند. او الهه‌ی منجی پیش از بودایی است که آثارش از هند تا ایرلند وجود دارد. به همین علت الهه‌ی زمین هند و اروپایی دانسته‌شده. مراسم مختلفی که شامل اعمال جنسی است به او منسوب می‌شود. شاید بتوان گفت که او از محترم‌ترین الهه‌های پیش‌ودایی است. علاوه‌بر این‌که همسر و مادر بودی‌ستوه‌هاست، خود نیز بودی‌ستوه می‌‌باشد. تارا بر جهان زیرین یا عالم ارواح، زمین، آسمان، تولد، مرگ، تجدید حیات، عشق، جنگ، فصل‌ها، چرخه‌ی ماه و هرآنچه زنده است و رشد می‌کند، حکومت می‌نماید. گاهی تارا را به رنگ سبز نشان می‌دهند که وابسته به طبیعت می‌شود، اما معمولاً باریک اندام، زیبا، با پوستی سفید، چشمانی آبی و موهای بلند طلایی است. علاوه‌بر سبز قرمز، سیاه یا آبی‌تیره نیز می‌تواند باشد. او همچنین الهه‌ی دگرگونی معنوی است. به همراه شکتی از بزرگ‌ترین الهه‌های تانترایی است. گاهی او را یکی از قالب‌های شکتی، و انرژی کیهانی نیز دانسته‌اند که زنجیره‌های کیهانی با باز و بسته‌شدن چشم‌هایش ظاهر و ناپدید می‌شود. بالاخره برطبق عرفان تانترایی وحدت با او مانند شکتی در لحظه‌ی مرگ رخ می‌دهد.


داکینی شعله‌های آتش

این داکینی روح مردگان را تسخیر و آن را تعالی می‌بخشد. زمین رقص او را ماندالای قلب دانسته‌اند. پایین این ماندالا، نیروهایی وجود دارد که روح مردگان را مقید می‌کنند. با رقصیدن او بر روی اجساد مردگان شعله‌های آتش برمی‌خیزد و ویرانی می‌زاید. او همان‌قدر که خیرخواه است، خطرناک نیز می‌شود. گفته‌شده مراقبه‌کنندگان و یوگین‌ها باید از آثار قدم او پیروی کنند.

 

داکینی‌های ساتور به دست

انواع مختلفی از داکینی‌ها در اشکال مختلفی وجود دارد که در دست راست‌شان ساتور دارند. این ساتورها عموماً سمبلی از وسایل بریدن عیوب شهوت، خشم، هیجان، غرور، نادانی و شک است. گاه در برخی از آنان، در دست دیگر، نیز جمجه‌ای وجود دارد که برای قبولاندن پایان وجود است که خود اساس هستی را می‌سازد.


بودی‌ستوه‌های مؤنث

برخی از بودی‌ستوه‌ها در چین یا ژاپن تغییر جنسیت داده‌اند و به صورت الهه‌ها درآمده‌اند. از آن‌جمله می‌توان از کوان ـ یین الهه‌ی مهربان و محبوب مردم چین و زوجه‌ی کوانون در ژاپن و بودی‌ستوه‌ی کیشیتیگربهه نیز در چین با نام تی ـ تسانگ و در ژاپن به نام جیزو نام برد که در دو نوبت به صورت زن تجسم‌یافته که از محبت دل‌سوزانه‌ی او به زنان باردار هنگام وضع‌حمل‌شان این موضوع آشکار می‌شود. البته باید دانست که همسران بودی‌ستوه‌های مرد، خود بودی‌ستوه به‌حساب‌می‌آیند. همان‌طور که تارا همسر بودی‌ستوه و مادر او است.


الهه‌های خوش‌یمن

پنج‌ الهه که جنبه‌های مثبت داکینی‌ها هستند وجود دارد و جزء خانواده‌یی از داکینی‌ها محسوب می‌شوند که مطلوب گوروها هستند. بودها داکینی که با علامت فضا مشخص می‌شود، کارماداکینی که علامت آن هواست، پادماداکینی که آتش آن را معرفی می‌کند، رانتاداکینی که مشخصه‌ی آن زمین است و واجراداکینی که علامت مشخصه‌ی آن آب می‌باشد.

اما تعداد داکینی‌ها بسیار بیشتر است که در سطور بالا آمد. از آوردن نام آن‌ها در این مختصر پرهیز می‌کنیم. تنها می‌توان گفت که داکینی‌ها روشن‌گرانی هستند که به شکلی شادمانه می‌پرند و می‌رقصند و احساس قدرت معنوی خود را منتقل می‌کنند. رقص‌هایشان پیچ و تاب‌هایی بدوی است که خلصه و شور و هیجان ایجاد می‌کند. زبان‌شان دارای هجاهای سمبلیکی است که ظرفیت متعدد معنوی داشته و رمزگشایی آنها غامض و پیچیده است. آنان منابع الهام و وحی‌اند و تجسد غیرقابل‌اندازه‌گیری عشق و محبت می‌باشند. آنها به عنوان خدای شخصی چه از طرف مردان و چه از طرف زنان ستوده می‌شوند. این ایزدبانوان تنها به عنوان وجودهای فوق‌طبیعی ستایش نمی‌گردند بلکه ظرفیت‌های درونی و الگوهای یک مراقبه‌کننده می‌باشند. درواقع می‌توان گفت تصاویری از بودا هستند که مراقبه‌گر بنابر ظرفیت مراقبه‌اش به آن دست می‌یابد.



[1]- Yakshi or Yakshini.

[2]- Yaksha.

[3] - prajnaparamita

[4]- محمودی، ابوالفضل، راه بودی‌ستوه، مجله‌ی برهان و عرفان، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، سال دوم، شماره 5، ص 200.

[5]- Marici.

[6]-Bhasudra.

[7] - Buddhi Pallien

[8] - Kundalini

[9] - Kicijoten

[10] - Lama

[11] - Sakti

[12] - Santideva,Sadhu, Encyclopedia of Buddhist Tantra, Cosmo Publications, India, 2001, Volume 5, p:1237

[13] - Tara

[14] - Seryice

[15] - Avalokitesvara